شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
عاشق رقص گیسوانت شدمبچرخ عشق منتا آتش شوقم شعله ور شود...
من را نگاه کن که دلم شعله ور شودبگذار در من این هیجان بیشتر شودقلبم هنوز زیر غزل لرزه های توستبگذار تا بلرزد و زیر و زبر شودمن سعدی ام اگر تو گلستان من شویمن مولوی، سماع تو برپا اگر شودمن حافظم اگر تو نگاهم کنی، اگرشیراز چشم های تو پرشوروشر شود«ترسم که اشک در غم ما پرده در شودوین راز سر به مهر به عالم سمر شود»آن قدر واضح است غم بی تو بودنماصلا بعید نیست که دنیا خبر شوددیگر سپرده ام به تو خود را که زندگیهرگو...
آه ..که عشق توچونان باد است ..هر دم که شعله ور شوم فزون می کند شعله هایم را ......
گرمه خی لی هواتی جانم آتشوا ول بیگیریم ایمروتنت آتش/خیلی گرم است هوا/باید*شواله شویم امروز*شواله:شعله ور...
می ترسیدم از آتشاما حالا می خواهممانند نیزاری بمیرمکه از خاکستر سیگاری شعله ور شده است...
موسیقی باید آتش را از قلب مردان شعله ور کند، و اشک را از چشمان زنان جاری سازد....
بسته راه نفسم بغض و دلم شعلهور استچون یتیمی که به او فحش پدر داده کسی...
تا زمانی که آتشی بشتاب ! -شعلهور شو درونِ خاموشی...
پنبه آتش گرفتهای استقلب منکف مزنشعلهورش مکنباد را ببینچگونه درختان را دور میزندو سوی دلم میخزدکف مزنشعلهورش مکنقلبم رادر آتش این جزیره تاریخ بگذار تا بسوزدکف مزنشعلهورش مکنباد را ببینچگونه مرا در دهان گرفته و بر آب میرود...
دو قدم پیش بیا! اے قدمتبر سر چشم!دو قدم تا کہ تو را تنگبگیرم بہ برم!تو بہ اندازه هر یک قدمم آتشی ومن بہ اندازه هر یک نفستشعلہ ورم...