پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
خاطره ها، می گذرند و می گذارند داغی را بر دل بعد رفتن...
نان داغ و چای داغ و بوسه از لب های تو جملگی داغند، اما این کجا، آنها کجا...!؟ارس آرامی...
دوباره جشن به پا شد با مترسک هابرقص عاشق تو هم پای عروسک هابرقص با داغت ای رقصت تماشایی ای عاشق کش تلفیق خون و زیباییپر از شعرم که از چشمت خروشان ترپر از غم شد دل از زلفت پریشان تر...
عشق داغیست که تا مرگ نیاید نرودهر که بر چهره از این داغ نشانی دارد...
🍁گرگ پنهان🍁خوابت به دنبال کدامین شب سرگردان استبه دنبال تو هر شب یک خواب پریشان استهوایت ابری و سردست و چشم های تو بارانی کجای قصه بد بودم که در چشم تو باران استچرا باز هم به تنهایی به فکر رفتن افتادیدرون چشم تو دیدم که اکنون خط پایان استکه از داغ تو بر این دل درخت آرزو خشکیدمی بینم من آن روزی که احوالت پشیمان استمنم آن زنده ی شاداب که تو مرده حساب کردیخودم دیدم که عشق تو به چنگ گرگ پنهان است...
داغت، داغ ست هنوز!ای داغ دیده ترین ، -باغ جهان.زانا کوردستانی...
تا زنده ایم قسمت ما غیر داغ نیست...
دیگر آبادان که نه ویرانه ی درد وبلاستکوچه و پس کوچه اش این روزها ماتم سراستاز ندانم کاری و مکر شیاطین رجیم گریه دارد رونق و هرگوشه اش بانگ عزاستخورده بر دلهایمان ناباورانه نقش داغمن نمیدانم که این آثار نفرین یا دعاستآنکه دارد آرزوی مرگ خلقی را مدامباعث رنج و عذاب و ومرگ تدریجی ماستعاملان و تاجران مرگ ناهنگام شهر این بلایا ارمغان شیوه و فکر شماست کلیابی کاشانی...
از یار داغ دیدم و از روزگار همچشمی به روزگار ندارم به یار هم...
داغ داغ سرکشیدتنهایی اش رازنی در کافه...
خورشید برای تو آفتاب است امروزبرای من اماداغی بر پیشانی ......
خشکید درخت سبز این باغ ، پدرنامت شده سرلوحه ی آفاق ، پدرتا لحظه مرگ بی گمان می مانددر سینه من نشان این داغ ، پدر... بهزاد غدیری / شاعر کاشانی...
کسی مثل تو که قلب مرا کرد ویران نکردانچه تو کردی با دلم چنگیز با ایران نکردخوش نشاندی داغ بر سینه ام دستت درستباز هم چاره بر بیماری آن روح سرگردان نکردباغ ات آباد ای عروس حجله نامردمانهیچ باغبانی میوه اش را این چنین ارزان نکردچاله میدان دلت با لات و نالوت دم خور استداش اکل غیرت من ام که دست بر مرجان نکردسربلندم گرچه دل را باختم در پای عشقمثل فانوس ام که مرد و صلح با طوفان نکردمنتظر باش از مزارم عشق بیرون میزندمرگ م...
وقتی گفت \داغ تو دارد این دلم \خودش را معرفی کرد اما خواست به جهان بیاموزد :بر هر دلی داغی نقش بسته است دل را به نام آن \داغ \ بشناسید . \داغ \شناسنامه جان است اعتبار دلها به داغشان استسولماز رضایی -آن سه روز...
با خودم نشسته امو داغ داغ چای می نوشم!دهانی را که دوستت دارم گفت و نبوسیدی،فقط باید سوزاند....
خاطراتت راکه وقتی می سپاری می رویداغ را برسینه ام جا می گذاری می رویروزآخر چشم گریان باهزاران دغدغهناگهان دستان من را می فشاری می رویزندگی تلخ است یا شیرین چه فرقی میکند؟؟روز وشب ها را که تنها می شماری می رویدرحیاط خانه گلها سربه زیری میکنندهر زمان پرپر زنان همچون قناری می رویهمقدم بودیم باهم درمسیر زندگیبا قراری آمدی، با بی قراری می رویدوستم داری ؟نداری؟ آه، یادم رفته بودگفته بودی دوستم دیگر نداری،می رویفاطم...
چای مینوشیدمیادش افتادم ّبغض کردم و اشک در چشمانم حلقه زد..!همه با تعجب نگاهم کردند..! لبخند تلخی زدم و گفتم چقد داغ بود...!...
مثل یک استکان چای دارچین وسط سرمای زمستان، بیا و همانقدر "داغ"، به همان اندازه خوش عطر، کنار دلم باش..بیا و همان حال خوشی باش که نشستنش روی دلم، مثل اولین برف سال، یک دل سیر می چسبد، همانقدر دلخواه......
اول سراغِ چشم هایت رفتم،چشم هایِ تو!گفتم مبادا بسوزدوَ ناز خوابِ تو کابوس شودبعد سراغِ موهایت رفتمموهایِ تو ناز بود وُباز بودآن قدر که گفتم،مبادا که سفت بگیرد این دست هایِ چِغِرَمبعد تو دردت بیاید وُخواب ازسرت بپردبعدسراغِ لب هایتلب های تو داغ بودخیلی داغ !آن قدر که نمی شد، نبویید،نبوسیدگفتم مبادا که سردیِ تنملبانِ گرمِ تو را یخ کندمبادا که بوسه املبِ لطیفِ تو را زخم کندمبادا که وقتِ بوسه خیالِ خو...
نمی تواند فراموشت کند، سیب...با دندانی..که از داغ تو،بر سینه دارد ......
دلَت را آماده کن عزیزِ من،برای روز های خوبی که قرار استاز حالا به بعدمان سَر کنیم؛برای روز هایی که قرار استشانه به شانه ی هم چشم باز کنیمو حسرت بخوریمتمامِ روزهایی را که سرِ راه هم قرار نگرفته بودیم؛برای روز هایی که باید عادت کنم،تا چایَم را به لبخندِ روی لبت هم بزنم،و صبحم را به "صبح بخیرَت" گره؛برای روز هایی که باید تمامِ راه های نرفته ام را،تمامِ حرف های نزده ام را،شعر های زمزمه نکرده ام را،که باید تمامِ عکس...
جمعه ها تعطیل است ،اما ..بازار ِ دوست داشتن ِ تو ،داغ ِداغ ِداغ .... می سوزانَد .......
شهریور یعنی:" داغِ " نبودنِ توو بوی رسیدنِ پاییز،که غم انگیز ترین خاطره هایم از " اوست"...
نفر به نفر جان به جان یار به یار جنگیدندو این بین خواهرانی ماندند از جنس زینب، با داغی سوزانُ هجری همیشگیُ سهمی از زَجهو گُلی پرپر در دامان به خاک نشسته اشان!.و عجیب از این بی قراری، که وصفش چَشمی تر میکندُجِگری را لهو قلبی را پاره پاره!.امان از دل هایی به مثالِ زینب،که چاره ای نیست بر آنها،...
چرا مدام درین خطه داغ می بارد؟ازاین سکوت فقط اتفاق می بارددرخت دردم و سرما به جانم افتادهاگر مرا بتکانی کلاغ می بارد.......
می کشد خاطره های تو در این ماه مرا ماه خرداد،عجب داغ غریبی دارد.....
باز آ که بهار و باغم ای دوست توییدر ظلمت شب چراغم ای دوست توییگر داغ عبادتی ندارم به جبیندر سینه نشان داغم ای دوست تویی...
بعد تو تکهٔ قلبم به کسی جفت نشدعشق آن چیز قشنگی که پدر گفت نشدبعد تو داغ ترین سوژه مردم بودمقل هوالله احد... رکعت چندم بودم...
تنهایی منشکل فنجان چایی ام شده استکوچکغمگینکم رنگ ...اما همیشه داغاما همیشه تازه ........
بی گناه قلبمچشم نداشتاما چه داغ ها که ندید...
عشق انسان را داغ میکنهو دوست داشتن پخته،هر داغی روزی سرد میشه، ولی هیچگاه پخته اى دیگر خام نمیشه ....
ظلم است مرهم لطف از ما دریغ کردنچون داغ سوزناکیم چون زخم دَردمندیم...
تنور می سوزد ترازو اه می کشدما،هرغروب بایک بغل داغ سنگک به خانه بازمی گردیم .//...
لذت پرواز را آمیختی در غم، دناچنگ بر دلها زدی با این غم اعظم، دناآسمان هم قصه ی داغ تو را باور نکردغرق شد ایران در این خاموشی مُبهم، دناداغ دریا و خروش بیستون کافی نبود...پُشت ایران گشت از سرداریِ تو خم، دنا...
درخت آزاد هم یک روز هیزم می شود.طوری بسوز داغ بگذاری روی آتش....
من تو را مثلِ آخرین روزِ هفتهمثلِ پنج دقیقه خوابِ بیشترمثلِ یک صبحانه یِ دورهمیمثلِ بویِ سنگکِ داغ، دوست دارممن تو را مثلِ یک چایِ دبش و گرممثلِ یک صندلی کنارِ شومینهمثلِ یک کلبه یِ چوبی در دلِ جنگل، دوست میدارممن تو را مثلِ خوابیدن زیرِ نورِ ستاره هامثلِ لبخند زدن به یک کودکمثلِ قدم زدن زیرِ باران، دوست میدارممن تو را مثلِ یک مادر، یک پدر، مثلِ یک خانواده دوست میدارممن تمامِ این ها را در کنارِ تو دوست میدارممن شما را ...
ﻭﻗﺘﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮنی ﺟﺰﺋﯽ ﺍﺯ ﻭﺟﻮﺩﺕ ﺑﺎﺷﻪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ نمیتونی ﺗﺮﮐﺶ کنی....حتی ﺍﮔﻪ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﻢ به ﺧﺎﻃﺮﺵ ﺩﺳﺖ ﺑﯽ ﻧﻤﮑﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﻍ کنی...
داغ امام عسکری دلها را شکستهدر ماتم بابای خود مهدی نشستهگرد مصیبت چهره ی عالم گرفتهزهرا ز داغ لاله اش ماتم گرفتهشهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد ...
بگذار درسیاهی چشمانت بخوابمشایدقرن ها بعدازرونق افتادبازارداغ این سکه ها...
ای خوشا روزا که ما معشوق را مهمان کنیمدیده از روی نگارینش نگارستان کنیمگر ز داغ هجر او دردی است در دلهای ماز آفتاب روی او آن درد را درمان کنیم...
من یی چای داغ زیستن نتوانم...
دوست دارم/ مثل یک استکان چای داغ دم غروب/ کنار پنجره ی پاییز /بخار شیشه و باران...این کیف کوچک ساده را به دنیا نمی دهم عزیز!...
دلم یک فنجان قهوه ی داغ می خواهد و یک دوست که بشود با او حرف زد و بعد پشیمان نشد...!...
گل شوی در باغ عشقم ، باغبانتمی شومدر کویر داغ و سوزان ، سایبانتمی شوم...
سهراب میگویدزندگی جیره مختصری است ...مثل یک فنجان چای ...وکنارش عشق است ...مثل یک حبه قند ...زندگی را با عشق، نوش جان باید کردگاهی اما زندگی جیره ای از درد استمثل یک قهوه ی تلخ بی نسیب از قند استگاهی این زندگی داغ دارت میکندداغ یک دوست,رفیق, بد کامت میکندگاهی این زندگی بی خیالت میکندگاهی هم این زندگی غصه دارت میکندزندگی جایی ندارد ک دلی ارام داشتگر تو یافتی ای رفیق جای ما هم شاد باش...
داغ اکبر رمق از زانوی من برد ولیبی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است...
یک بوسه از آن لعل شکر بار بدهیک را چه کنم دو و سه و چار بدهپنج و شش و 7 و 8 و 9 چیزی نبودده بوسه گرم و داغ به یک بار بده.....
صد دانه یاقوت دسته به دسته بر روی دست و پایم نشستهصد داغ دیده دسته به دسته کنج خرابه یک جا نشسته...