پنجشنبه , ۱۵ آذر ۱۴۰۳
طلوع ناگهانها، زیر آوارغروب قهرمانها، زیر آوار کماکان میتپد با عشق مردمدل آتشنشانها زیر آوار...
تو در مسیر طلوعی و من اسیر غروب چه اختلاف بزرگی کجا به برسیم...
هیچ شبی پایان زندگی نیست. از ورای هر شب دوباره خورشید طلوع می کند و بشارت صبحی دیگر می دهد این یعنی امید هرگز نمی میرد....
به صبح می مانیبه طلوع عاشقانه خورشیدبه طراوت نسیم سپیده دمو آن هنگام که آغوشت بزرگترین آرزوی من است.. ️️...
دلشوره دارم زیاد چی به سر ما میاد اگه فردا بیاد میشه غم ها شروعرو لبامه فقط مکن ای صبح طلوع فردا شب این موقع بساط گریه جورهفردا شب این موقع خواهرت از تو دورهفردا شب این موقع سرت توی تنوره واویلا امون از این مصیبت...
خیال نکناگر برای کسیتمام شدیامیدی هستخورشیداز آنجا که غروب میکندطلوع نمیکند...
نمانده در دلم دگر توان دوریچه سود از این سکوت و آه از این صبوریتو ای طلوع آرزوی خفته بر بادبخوان مرا تو ای امید رفته از یاد...
ز شب هراس مدار این هنوز آغاز استبیا که پنجره رو به صبحدم باز استچو آفتاب درخشان چه خوش درخشیدیطلوع پاڪ تو در شب قرین اعجاز است...
طلوع دوباره خورشید زندگیت رادر زیباترین فصل سال تبریک می گویمبا آرزوی طلوع خوشبختی ها و غروب غم هایتتولدت مبارک...