پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یه چیزی بگم بهت بیاد دوسِت دارم زیاد میمیرم اگه نبینمت یا دلت منو نخوادچه هوای عاشقونه ای داره بارون میاد داره بارون میاد …اگه بدونی بخاطرت حالم چجوریه، اینا همه تقصیر دله تقصیر دوریهاومدن تو قشنگترین مزد صبوریه مزد صبوریه …بارون بارون دلمو ببر پیشش قلبم داره میسوزه تو آتیششبارون بارون تو که منو میشناسی یه آدم دیوونه یه آدم احساسی..._برشی از ترانه...
بریژیت باردو:من بهای زیادی پرداخت کردم تا یاد گرفتم که در زندگیبرای دست یابی به یک وضعیت با ثبات و استوار نباید دائم تغییر کردبلکه باید صبورانه سنگ روی سنگ گذاشت،درک کرد و با گذشت بود....
صبوری کن یک روز پخته خواهد شداین منِ بیقرارِ درونت...دیگر از تو چیزی نمیخواهدراضی میشود به نسیمی دلنوازکه بیاید از دور دست هاپرباشد از شاعرانگیو بلد باشد معنی تمام نقطه چین ها را....بغل کند دختربچه نشسته زیر جلد زنانگی اتو بخنداند او را....آتش نباشد ، نسوزاندشعله ای باشد آبیچون چراغ های گردسوز قدیمیروشن کند اتاقک خاموشت را..کمی صبوری کنسرد خواهد شد این منِ آتش پاره درونتآرام می گیرد حتی با گلبرگ های خشکیده لای کتا...
تو را دیدم و آغاز شد این قصه دوری بیچاره دلم پیر شده است ز صبوری...
از حس ، بالاتر..حتی از عقل ، بالاتر..شوق و صبوری.....
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربتدل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم...
نمانده در دلم دِگرتوان دوریچه سود از سکوت و آه از این صبوریتو ای طلوع آرزوی خفته در بادبخوان مرا تو ای امید رفته از یاد...
دِلتنگ تو بودم ،که اَز راه رِسیدیلَبخند زنان ،جان به دَر آورده ،رَمیدیبا هَرگُذر از منزل دیوانه یِ این دلعاشق دِل دیوانه، به پَرواز کِشیدیبا موی پَریشان شده دَر باد چه کردیبا سُرمه چشمت ،حکم دیوار کِشیدیاَز نَسل کُدامین صَده اَز عَصر جهانیبی تاب شُدم ، لَب به سخن بازگشودیبا اَخم واشاره،خَنجر ابروی چو لیلیعطش تند مرا ، لَب به دَندان کِشیدیای گل به سَمواتی تو ، عطر اقاقیدل تاب نَیاورده ، از این پا به فراریعاشق به سَر آورده ...
درخت انتظار فرو می ریزدبرگ های زرد صبوری سبز می شود درخت انتظار...
عشق و علاقه، پایداری می آفریند. در واقع، صبورى به اندازهٔ عشق است.آدمى به اندازه اى که چیزى را مى خواهد، بر آن پایدار مى ماند و در راه آن سختى ها را تحمّل مى نماید و براى آن مقدّمه مى سازد و زمینه فراهم مى آورد.- نامه های بلوغ- علی صفایی حائری...
کاش اینگونه آرام آرام به یغما نمیرفتم .کاش تا این حد صبوری نمیکردم.کاش میتوانستم قفل از زبان بردارم و دردهایم را فریاد بزنم .روزی که آتشفشان درونم فوران کندمیسوزانم .تمام کسانی را که حق زندگیمحق انتخابمحق شادیمحق آزادی ام را گرفتند....
خون می چکد از دیده در این کنج صبوری این صبر که من میکنم افشردن جان است...
🍂صبوری کن؛همه چیز را به زمان بسپار!..وقتش که برسدزخمِ روی انگشتت پیوند میخورد.ریحان های ترِ روی بام، خشک میشوند.وقتش که برسددانه آفتابگردانی که کاشتی،به عشقِ خورشید، سرش را از خاک بیرون میاورد....وقتش که برسد،کسی می آید که دستانت را محکم میگیرد و با کمال میل تا آخر دنیا با تو خواهد آمد...میدانی؟!میخواهم بگویم صبوری کن.به معنای واقعی جمله،همه چیز را به زمان بسپار.دستانت رازخمِ تازهء روی انگشتتریحان های تَرِ روی با...
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی تو به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی تو...
باران نم نم می باردو نگاه ها در امتداد قدم ها کشیده انداینجا آخر زمان نیستاینجا نفس ها ...هنوز هم کشیده می شونددر امتداد این بودن هاپیاده رو هایی ستپر از حرف های تنهاییپر از دلهایی شکستهپر از سکوت نگرانی ستبیا کمی صبوری کنیمدیر یا زود همه رهگذریماز این پیاده رو ها ، روزی می گذریمرعنا ابراهیمی فرد از کتاب (چه بر سر عشق آمد)...
🌷عشق به جای کینه😡آتش عشقش بیفروزد خدا در جام دل //خودبه خود آتش کجا افتد به بطن خام دل//آتش عشقش گلستان میکند در سینه ات //جای عشقست در گلستان ، جا ندارد کینه ات//کینه را از دل برون کن ، عشق را جایش نشان//آتشی مخفی به خاکستر شده ، آبَش فِشان//گر بزد بر صورتت سیلی ، صبوری پیشه کن//کن دعا بهر هدایت ، خیر او اندیشه کن//تو گذشتی کن ازاو،چون اصل روحش ازخداست//نفس اماره فریبش داد ، حسابش هم جداست//گرنگیری انتقامی کام تو شیرینترست//ک...
من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی توبه کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی تو...
باران نم نم می باردو نگاه ها در امتداد قدم ها کشیده انداینجا آخر زمان نیستاینجا نفس ها ...هنوز هم کشیده می شونددر امتداد این بودن هاپیاده رو هایی ستپر از حرف های تنهاییپر از دلهایی شکستهپر از سکوت نگرانی ستبیا کمی صبوری کنیمدیر یا زود همه رهگذریماز این پیاده رو ها روزی می گذریم رعناابراهیمی فرد(رعناابرا)...
باقیافه دَرهَم نگاهم کرد و گفت:معنیِ"صبر"چیه؟مگه میشه صبورباشی وقتی کلی غم وغصه داریخندیدم وگفتم گاهی وقتا به نقطه ای از زندگی میرسی که صبر کردن میشه تنها گزینهِ انتخابیتواین انتخابِ اجباریتبدیلت میکنه به آدمِ صبوری که "صبر" تنها راهِ نجاتشهولی بعدش دیگه انتخابت از سر اجبار نیستصبوری میشه انتخابِ همیشگیت حتی اگه گزینهِ هایِ انتخابیِ زیادی هم داشته باشی.....
چند روزه تو نروژ استفاده از ماسک در اماکن عمومی تقریبا اجباری شده. از پشت ماسک قشنگ می تونی خنده، خوش اخلاقی، صبوری و حتی ادب آدما رو ببینی و می تونی اخم، ترشرویی، عصبانیت و بی ادبی آدمها رو ببینی .امروز با خودم فکر کردم تو خوشی ها همه خوب و عالی و مودبیم ولی تو گرفتاری ها و دشواری هاست که هر کسی خود واقعی اش رو نشون می ده. تو این هشت ماه گذشته که دنیا درگیر کورونا شده، چیزایی دیدم که تو این بیست و هفت سالی که خارج از ایران زندگی کردم، تجربه نکرد...
به تمام آدمهای اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند..وجودتان را به کسی یادآور نشویدکه ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بود و نبودت را میشُمارمبگذارید خودشان بفهمندیادشان بیایدکه در آنسوی مشغله هایشان کسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان استچشم انتظار یک روز بخیر، یک سلام!آدمها را به اجبار کنار خودتان حفظ نکنید...خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!...
به تمام ادمهای اطرافتان زمان دهید تا خودشان انتخابتان کنند..وجودتان را به کسی یادآور نشویدکه ای فلانی من هم اینجا نشسته ام تایم های بودو نبودت را میشُمارمبگذارید خودشان بفهمندیادشان بیایدکه در انسوی مشغله هایشانکسی شبیه شما با صبوری تمام چشم انتظارشان استچشم انتظار یک روزبخیر،یک سلام!ادمها را به اجبار کنار خودتان حفظ نکنید...خودشان اگر بخواهند سراغتان را میگیرند و اولویتشان میشوید!...
روزی به دیدنم خواهی آمدروزی از روزهای نیمه آفتابی ِ بهارروزی از روزهای نیمه ی اردیبهشت ماهروزی که آسمان لاجوردیستو بوته های یاس، پروانه ها را به هم آغوشی می خوانند.روزی به دیدنم خواهی آمدروزی از روزهای چهل سالگی ام.بر صبوری ام دستی خواهی کشیداز شکوفه های گلابی پیراهنی برایم خواهی آوردآواز هایم را کادو پیچ خواهی کردو عریانیِ احساسم رالباسی خواهی پوشاند..روزی خواهی آمددر حوالیِ عاشقی امبرای تنهایی ام سیگاری روشن خو...
شهریوری که باشیمی شوی دلیل آرامش دیگرانانگار خدا وجودت رابا گل های بابونه سرشته باشد ...شهریوری که باشیمی شوی مایه ی دلگرمیمی شوی سنبل صبوری و اعتمادمی توان ساعت ها کنارت نشستبی آنکه خسته شد ...شهریوری یعنیفرزند ته تغاری تابستاندُردانه ی فصل داغشاد و پرشور و خاطره انگیز ...متولد شهریور یعنییک خوشه ی طلاییپر از بهترین ها ......
نفر به نفر جان به جان یار به یار جنگیدندو این بین خواهرانی ماندند از جنس زینب، با داغی سوزانُ هجری همیشگیُ سهمی از زَجهو گُلی پرپر در دامان به خاک نشسته اشان!.و عجیب از این بی قراری، که وصفش چَشمی تر میکندُجِگری را لهو قلبی را پاره پاره!.امان از دل هایی به مثالِ زینب،که چاره ای نیست بر آنها،...
من بر خلاف خیلی ها که می گن من" خودم "هستم ، اعتراف می کنم که خیلی وقتا خودم نبودم . وقتایی که پر از گریه بودم ولی به ناچار با خندیدن سعی می کردم به خاطر اطرافیان خودمو قوی نشون بدم یا روزایی که از درون خسته و فرو ریخته بودم اما مجبور بودم سر پا وایستم یا لحظه های سردی که ناچار بودم تو چشمای عزیزان و دوستانم که می دونستم چقدر پشت سرم حرف زدن و دروغ گفتن ، نگاه کنم و باهاشون گرم ، صحبت کنم .یا وقتی کاسه ی صبرم از خیلی چیزا سر رفته بو...
سالها نداشته هایمامانم ندادکه داشته هایم را تک تکبه یاد بیاورم وصبوری کنم برای زندگیتا اینکه تو آمدیآمدی ویادم رفتقبل از توهمه آننداشته ها را ........
️تورادرعاشقانه هاے بهاران یافتم️ با سرد زمستان دلم صبورے ڪن...
پدر عزیزمشاید عطر نان هایی را که می آوردیفراموش کرده باشم.اما!عطر صبوری هایت را از دوران کودکی تا همیشه به یادگار دارم....
بهمن ماهی که باشیبی آنکه بخواهیتمام حرکاتت خاص میشود !نگاهتعاشقی و دوست داشتنتسکوت و کلامتاحساس و مهربانی اتصبوری و تحملتحتی، غرور و لجبازی هایت هم جذابیتی خاص دارد !...
عشقم یه دنیا ممنونم ازت بابته تموم حس های خوبی که بهم میدی بخاطر تموم مهربونی هات بخاطر تموم صبوری هاتاولین سالگرد عاشقیمون مبارک...
انا لله و انا الیه راجعونخانواده ی محترم...درگذشت ناگهانی و اسفبار جوان ناکامتان که در پنجه مقهور تصادفی وحشتناک چشم از جهان خاکی بربست مایه تأسف و تألم شدید گردید. با این امید که اعمال پاکش او را دستگیر باشد، برایتان از خداوند طلب صبوری میکنم....
گفتیم عشق رابه صبوری دوا کنیمهر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است...
چه خوب ! رفته ای اما ، هنوز هم خوبمخیالِ خام نکن ؛ اینکه سخت ، آشوبم !جهان ، هنوز جهان است و من سراپا شورتو را به یاد ندارم ، نگارِ محبوبم !!!ببین چه شاد و خرامان و سرخوشم بی تووَ در صبوری و طاقت ؛ عجیب ، ایّوبم ...خیالِ خام نکن ؛ اینکه رفته ای و منم ؛ز درد رفتنِ تو ، بیقرار و مصلوبم !منی که شوق ندارم ، برای یوسف ها ؛بدونِ حسرتِ_یوسف ، چگونه یعقوبم ؟خیال کرده ای از ترسِ بی تو بودن ها ؛نمای خاطره ات را به سینه می کوبم ؟چه خ...
نمانده در دلم دگر توان دوریچه سود از این سکوت و آه از این صبوریتو ای طلوع آرزوی خفته بر بادبخوان مرا تو ای امید رفته از یاد...