زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
علی معصومی (تعدادی از سروده های بعد از ۱۳۹۹)
این صفحه تعدادی از شعرهای سروده شده از سال ۱۳۹۹ اینجانب را شامل است.امیدوارم با خواندن این آثار حال دلتان بهتر شود.
کوچه های بغض آلود
حریم خلوت دل جای پای خوبان است
نگاه پنجره چشم انتظار جانان است
از آن زمان که سر فتنه دست باد رفته
حکایت خم زلف و سری پریشان است
دلم گرفته در این کوچه های بغض آلود
که بی قرار سحرگاه عطر باران است
اگر به مهر و حرارت ن...
متن شعر
بال جنم
تا دیده را به جوهر نم آفریده اند
دل را بپای غصه و غم آفریده آند
هر چند غصه فراوان و غم زیاد
گویا به جای شادی کم آفریده اند
با نغمه های ساز گسل های زندگی
زیری به اوج گوشه بم آفریده اند
دنیا بهانه بوده که ما باخبر شویم
این عرصه ...
متن شعر
شاباش
ای کاش که اسرار مرا فاش نمی کرد
کاری که نباید بکند... کاش نمی کرد
خورشید جهانتاب فلک نور طلائی
در شبکده ظلمت خفاش نمی کرد
آهی که چکید از سر مژگان نگاهی
تصویر ترین پرده ی نقاش نمی کرد
ما را چه به رسوائی اگر در گذر عشق
دیوانگی ام مت...
متن شعر
چه کنم؟
بی درد و بلای تو دوا را چه کنم
ناز تو و دلبری بلا را چه کنم
وقتیکه جهان به عشق تو می گردد
حال خوش لحظه دعا را چه کنم
گیرم که فراموش تو شد خاطره ای
شیدائی جان مبتلا را چه کنم
بیمار تو بودنم مگر کافی نیست!
بی قند لبت حرف شفا را ...
متن شعر
حاجت روا
پس می دهم تقاص دلم را به پای تو
جان می کَنم به جان تو در ماجرای تو
دلبسته ام به جرعه ای از شوکران ولی
افتاده ام به دامن چون و چرای تو
اینها که گفته ام به فدای سرت عزیز
دیوانه ام به خاطر زلف رهای تو
پا پس نمی کشم به خدا تا نبین...
متن شعر
مادرم
مادرم آنزمان که کودک بود
روی پایش یکی عروسک بود
آنکه عشق و عزیز مادر بود
ریزهِ میزهِ تمیزُ کوچک بود
♡○○.○○○
آن عروسک مکان ایمن داشت
یک بلوز قشنگ بر تن داشت
بین دستان کوچک مادر
سرنوشتی مشابه من داشت
♡♡○.○○○
روی پایش تکان تکان میداد
...
متن شعر
نم نم باران
همینکه دست تو را شادمانه می گیرند
هوای عطر گلی نوبرانه می گیرند
تمام شاپرکانی که با تو همراهند
پرنده های مهاجر که دانه می گیرند
به گوشه گوشه باغی تکیده از پائیز
دوباره با قدم تو جوانه می گیرند
کنار خرمن شن های خسته از طوفان...
متن شعر
بنویسید
بنویسید دلی تنگ گرفتارش بود
بنویسید سری منگ هوادارش بود
بیش از این حرف ندارم ولی فاش کنید
حرفی از آینه و سنگ سر دارش بود
آفتابی که سحر بوی اجابت می داد
عصر یک جمعه بیرنگ پرستارش بود
بین اشعار بجامانده تصویر و خیال
باز هم با غز...
متن شعر
زندگی یک خواب سنگین بود
سال ها ماندم سر راهش خبر دارم نکرد
جان به لب آورده و آهنگ دیدارم نکرد
آنچه را دانسته ام از راه و رسم زندگی
کوله باری جز غم و آوارگی بارم نکرد
دلخوش پیغامی از او بودم اما ای دریغ
هرچه را دیدم از او جز فتنه در کارم ن...
متن شعر
سهم که شد؟
نگاه چشم تو و انتخاب سهم که شد؟
گناه مستی و جام شراب سهم که شد؟
شلال طره و هول و ولای بی تابی
میان کوچه پر اضطراب سهم که شد
به جای بند دلی که تو دادی اش بر باد
بنفشه ای که نهادی به آب سهم که شد
فدای غنچه ی لب های خنده آلودت
...
متن علی معصومی
خواهی خواند
دوباره شعر مرا عاشقانه خواهی خواند
هجای درد دلی با ترانه خواهی خواند
سکوت نیمه شبی مانده از طلوع سحر
انار بغض مرا دانه دانه خواهی خواند
به یمن نافله هایی که بی اجابت ماند
دعای مختصری بی بهانه خواهی خواند
چه لحظه ها که گذشت ...
متن علی معصومی
زندگی آب روان است
زندگی آب روان است خودت می دانی
نفسی در جریان است خودت می دانی
سر سرمایه عمری که جوانی نقد است
دکه ی سود و زیان است خودت می دانی
هر کسی رفته از اینجا خبری نیست از او
راه بی نام و نشان است خودت می دانی
منطقی نیست که دلس...
متن علی معصومی
وعده باران ندهید
شانه را زیر خم زلف پریشان ندهید
ناله در نای دلآشوب نیستان ندهید
دود آهی که به آتش بکشد عالم را
به تماشاکده ی گردش دوران ندهید
حکمتی بوده اگر ساکن دنیا شده ایم
بیش از این دلهره لحظه تاوان ندهید
با شمایم که به شومینه هم ...
متن علی معصومی
وقتی که تو هستی
وقتی که تو هستی غمی از فاصله ها نیست
جز فصل بهار و خبر چلچله ها نیست
در حلقه ی دستان پر از لطف و صفایت
اندوه دل و زمزمه ی سلسله ها نیست
آئین نگاه تو پر از نور و سرور است
در محضر آئینه مجال گله ها نیست
هر کس به تمنای تو ...
متن شعر
مسیر عطر گندمزار
به یلدا می سپارم رقص گیسوی سیاهت
به صحرا می فشانم ململ مهر گیاهت را
به زیر آسمان شهر بی پایانی از اختر
دمی ویرانه می گردم سکوت نور ماهت را
نمی جویم به غیر از بامدادانیکه می فهمد
مسیر عطر گندمزار خورشید پگاهت را
بامیدی ...
متن شعر
چند رباعی
تا چله نشین شب یلدا گشتیم
آئینه لحظه های فردا گشتیم
در بازی کودکانه ای غرق شدیم
آواره تر از سنگ چلیپا گشتیم
¤¤¤
سرگرم بهانه های فردا هستیم
دلبسته ی اما و اگر ها هستیم
ما گمشدگانیم که در کوچه مهر
جامانده ترین حرف الفبا هستیم
¤¤¤...
متن رباعی
یلدا شد
شبی که از تو ندارد نشانه یلدائی است
دلی که از تو نگیرد بهانه سودائی است
تب و خیال تو ای ماهتاب خاطره ها
تمام پنجره ها را ترانه می سازد
◇◇◇
انار خاطره را دانه دانه کردی باز
دوباره زنبق و سنبل به شانه کردی باز
تفالی زدی و رقص نی نی چشمت...
متن علی معصومی
حق حیات
بیا به فصل خوش خاطرات برگردیم
به فال حافظ و شاخ نبات کردیم
کنار نسترن و ارغوان و نیلوفر
دوباره تا سر آب قنات برگردیم
پیاده از گذر کوچه های نیشابور
به اشتیاق بهار هرات برگردیم
فدای آبی چشمان ترک تب ریزت
بیا به نغمه شور بیات برگ...
متن شعر
که توئی
شب یلدای من و خاطره هایی که تویی
دل مشتاق من و منظره هائی که توئی
خلوت یاد تو را پنجره ها می فهمند
تا شعاع همه ی گستره هایی که توئی
تا چه آید به سر پاکی این دلشدگان
به در مسلخی از کنگره هائی که توئی
تا نیاید سحر و جلوه کند صبح ...
متن علی معصومی
ای دل
جنونست اینکه در سر داری ای دل
فسونست آنچه دیگر داری ای دل
نفهمیدم چه می خواهی ز جانم
به آن دینی که باور داری ای دل
گمان کردم که باری را ز دوشم
محبت کرده بر می داری ای دل
ندانستم تو هم در آستین ات
سری دیوانه پرور داری ای دل
قم...
متن شعر
دوست دارمت
با من چه کرده ایکه چنین دوست دارمت
چون وامدار چله نشین دوست دارمت
یک دم هبوط کن که در آغوش گیرمت
ای آسمان به حق زمین دوست دارمت
آتش بجان دوزخ دردم ولی چه باک
تا بی کران بهشت برین دوست دارمت
فیروزه دو چشم تو با من چه کرده است...
متن شعر
عزت زیاد!
باید از این شهر بی گلخانه رفت
از حریم دشت بی پروانه رفت
مثل رودی خفته در دامان خاک
از کویر سرد این کاشانه رفت
خشکسالی ها امانم را برید!
باید از این باغ بی شادانه رفت
پلکهایم را چه سنگین کرده اند
باید از این جمع بی فرزانه رفت...
متن شعر
با توام
بر سر طالع خود چونُ چرا خواهم کرد
بر در قبله ی جانانه دعا خواهم کرد
گرچه زندانی تن گشته ام ای روح بلند
روزنی را به تب و تاب تو وا خواهم کرد
زخم دیرینه فراوان و امید است مرا
که ز هر گوشه چشم تو دوا خواهم کرد
بگذار این شب عقرب زده ...
متن شعر
سهم ایام جوانی
تمام سرخوشی ها نازنینم، نوش جانت باد
طلوع و آفتاب و روشنی در آسمانت باد
مرا یک نقطه از سیاره گمگشته ای کافیست
که مثل اختر چشمک زنان در کهکشانت باد
بلا گردان مژگان توام ای باغ سرمستی
که فصل نوبهاران بی قرار بوستانت باد
بر...
متن شعر
جامانده
یکی به پشت در این حصار جامانده
گلی به پنجه دستان خار جامانده
نگاه پنجره آوازه ای نمی خواند
به دانه دانه سرخ انار جامانده
میان فوج تب آلود آسمان انگار
خیال چلچله ای از بهار جامانده
برای بوته گل های ارغوانی دشت
عبور چشمه ای از آبش...
متن علی معصومی
اسم رمز
ناگهان خورده زمین زلزله و غوغا شد
و سپس خرمنی از آتش و خون برپا شد
تیر بی وقفه به دیواره سنگر می خورد
زیر خورشید منور شب واویلا شد
گرچه خمپاره به زخم بدنش می بارید
انفجاری شد و هر قطعه از آن صدتا شد
خاکریزی که همآوای شب حادثه ب...
متن شعر
همرهی
نازم به غمزه ایکه تو سرو سهی کنی
دل را ز هر چه رنج و مرارت تهی کنی
چندی خبر نمی دهی از فصل نوبهار
تا در میان بوته ی گل چهچهی کنی
پیداترین حکایت ما غفلت از تو بود
شاید که با محبت خود آگهی کنی
بی نام عشق جاده به پایان نمی رسد
راهی ن...
متن علی معصومی
نبودم؟!
دلداده و دیوانه ات بودم، نبودم؟!
پابند دام و دانه ات بودم، نبودم؟!
چون باد سرگردان تمام کوچه ها را
آواره ی کاشانه ات بودم، نبودم؟!
همصحبت فصل بهار و بید مجنون
گلواژه جانانه ات بودم، نبودم؟!
در سایه سار زنبق پر پیچ و تابت
لبریز...
متن شعر
زندگانی
زندگی جز لحظه های رو به پایانی نبود
سایه ای در پرتو مهر درخشانی نبود
روزهای پرشمارش را به چشمم دیده ام
نوبهارش خالی از فصل زمستانی نبود
مثل خوابیکه به پلک خسته ای سرمیزند
فرصت شیرینی اش اوقات چندانی نبود
زندگانی با تمام ساز و ب...
متن شعر
پاییزان
مرا ببر به تماشا به فصل پاییزان
مرا بخوان به سرآغاز عاشقی، میزان
قدم بزن به خیابان شهر زیبایی
مرا ببر به سر کوچه ی دل انگیزان
تورا به هرچه انار نچیده ات سوگند
تورا به خاطر آشفته ی بلا خیزان
بیا و از سر مهر عاشقانه یارم باش
...
متن شعر
ادامه