مسیر عطر گندمزار
به یلدا می سپارم رقص گیسوی سیاهت
به صحرا می فشانم ململ مهر گیاهت را
به زیر آسمان شهر بی پایانی از اختر
دمی ویرانه می گردم سکوت نور ماهت را
نمی جویم به غیر از بامدادانیکه می فهمد
مسیر عطر گندمزار خورشید پگاهت را
بامیدی که می ریزی شبانگاهی به شریانم
شراب گوشه ی چشم و نگاه گاه گاهت را
عبور رگ رگی از چشمه سار نور می سازم
تمام پیکری جا مانده در بند گناهت را
نمی دانی که عمرم در تمنایت چسان طی شد
چرا افتاده ام از پای خود این نیمه راهت را
بگیر آنگونه در دستت مهار سرنوشتم را
که مشتاقانه پی گیرد مسیر راه و چاهت را
ZibaMatn.IR