حاجت روا
پس می دهم تقاص دلم را به پای تو
جان می کَنم به جان تو در ماجرای تو
دلبسته ام به جرعه ای از شوکران ولی
افتاده ام به دامن چون و چرای تو
اینها که گفته ام به فدای سرت عزیز
دیوانه ام به خاطر زلف رهای تو
پا پس نمی کشم به خدا تا نبینمت
ای بر سرم تمامی درد و بلای تو
زخم غمت به سینه مداوا نمی شود
وای از دل کسی که شود مبتلای تو
همراه باد و همسفر جاده می شوم
تا انتهای دامنه ی ناکجای تو
باید برای آن همه خوبی دعا کنم
عالم فدای قامت حاجت روای تو
ZibaMatn.IR