مادرم
مادرم آنزمان که کودک بود
روی پایش یکی عروسک بود
آنکه عشق و عزیز مادر بود
ریزهِ میزهِ تمیزُ کوچک بود
♡○○.○○○
آن عروسک مکان ایمن داشت
یک بلوز قشنگ بر تن داشت
بین دستان کوچک مادر
سرنوشتی مشابه من داشت
♡♡○.○○○
روی پایش تکان تکان میداد
آسمان را به او نشان میداد
گاه گاهی به شکل پانتومیم
قطره ای آب و گاه نان میداد
♡♡♡.○○○
مادر ام محو آرزویش بود
آب و آئینه در سبویش بود
“ای فدایت شوم عزیز دلم”
جمله ی حرف گفتگویش بود
♡♡♡.♡○○
کم کمک کودکش جوان گردید
مادرش پیر و ناتوان گردید
لاله گون چهره ی گل ماهش
مثل گل های ارغوان گردید
♡♡♡.♡♡○
مادرم عطر و بوی باران است
مهربانیکه چهره خندان است
دستهایش شعاع خورشید اند
نوری از آیه های قرآن است
♡♡♡.♡♡♡
ZibaMatn.IR