پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گاهی دیگر نمی دانم کی و چی هستم . فکر می کنم دلیلش این است که خط حا یل بین من و مکانها و اشیا از بین رفته . می ترسم یک روز صبح چشم باز کنم و ببینم مثلاً یک مکان، یک حس و حال یا یک شیء شدم، آن هم توی یک جای دور افتاده و هرچه هستم دیگر یک آدم نیستم./ محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/...
آدمیزاد ذاتا زندانبان است. چون دوست دارد هر چه به دستش می رسد زندانی خودش کند ، خواه چیزهای گران قیمت و با ارزش باشد ، خواه یک صدای بی ارزش . این تنها راز تجارت است. /محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
اگر زندگی تمام آدم های بزرگ تاریخ را زیرورو کنی به این نتیجه می رسی که پیشرفت بشر، فقط و فقط مدیون قدرت تله ها بوده ، نه آن آدم ها یا سیر حوادث و چیزهای دیگر . چون اگر آن آدم ، تله ی آن کار نمی شد ، یک احمق معمولی سیب زمینی خور از کار در می آمد که فقط بلد بود یک جین بچه پس بیندازد و دو تا مستراح را تنهایی پر کند و بمیرد. آن تله ها از آن آدم های بی ارزش ، جواهراتی نادر درست کرده ا ند . / محمد رضا کاتب / برشی...
زیبایی، خوبی، شادی و آرامش و همه ی چیزهایی که تحت نام روشنایی می شناسیم ، قا عده ها یی هستند که ما برای سرگرم کردن خودمان و ندیدن زشتی ها ساخته ا یم . / محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
آدم صاحب آن چیزی است که خوب می بیندش و به چشمش قشنگ می آید ./ محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
مگر آدم تا کی قدرت دارد فرار کند؟ فرار سخت تر از جنگیدن است. / محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
وقتی آدم با خودش بدون دردسر می تواند حرف بزند ، شاید بی مغزی باشد به کس دیگری رو بیندازد و بهش چیزی بگوید و به خاطر یک جمله که گفته و شنیده آن همه زجر بکشد. / محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
تله ها ، انسان را به جاهای رفیع و بلند مثل کوه ها می رسانند . اما خیلی زود می فهمی در آن جای رفیع ، بالای آن کوه لعنتی تنها و خسته ای و داری خودت را هم دیگر گم می کنی . این طوری است که فتح آن کوه را دیگر درک نمی کنی . کسانی که عجله می کنند تا از آن کوه پایین بیایند و لذت و آرامش را درک کنند ، نه به لذت می رسند ، نه به آرامش . باید بگذاریم هر چیزی سیر خودش را طی کند. می بینی چه طور به همین سادگی همه چیز میان دست های ما تبدیل به چیزی دیگر ...
با گفتن از یک چیز یا داشتن نقشه ی راه یا دانستن در مورد چیزی ، آدم به فهم آن نمی رسد . اگر با گفتن چیزی بقیه می فهمیدنش ، همه ی دنیا الان افلاطون و ارسطو و بقراط بودند چون تجربه ی تمام آنها مقابل ماست . اما باز از ابتدا همه چیز را دانه به دانه باید لمس کنیم تا بشناسیم . مثل آدمی هستیم که بی چشم شده و باید با دست آن قدر چیزها را لمس کند تا بفهمد ش و در سرش عکسی از آن شکل بگیرد. حالا آن عکس چه قدر شبیه خود آن شی است بماند . / محمد رضا کاتب /...
آدم ها دو دسته اند یا همه چیز دنیا را تله می دانند و هزار سال تو زندان شان جان می کنند و یا هیچ چیزی را تله نمی دانند و تو رویاهای شان برای لحظه ای وجود دارند و بعد دیگر نیستند ./ محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
سگ ها خوش باورترین موجودات عالم هستند چون باور می کنند آدم جماعت می تواند مثل آن ها باوفا و رفیق باشد ./ محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کننده /...
وقتی مردی یا حتا زنی از جایی رد می شود تا مدت ها یا شاید سال ها هاله و نیرویی که از او ساطع شده آن جا باقی می ماند . و همین نیروست که باعث می شود در نبود دیگران به آن ها فکر کنیم . انگار که هنوز آن جا یا در ذهن ما ن هستند . بعضی از آدم ها چنان هاله و انرژی خوبی از خودشان در اشیا ، زمان ها و مکان های خاص به جا می گذارند که باعث می شود سال ها بعد از مرگ شان ، آن ها را با آن مکان ، زمان و یا شی دوباره به یاد بیاوریم و آن ها این طوری به هم م...
نشانه های تله ها ، نشانه های خود ما و زندگی ما هستند . بی خود نباید دنبال شان بگردیم . گاهی کسانی ، آدم های زیادی را بی آن که حتا بفهمند تله می کنند . چون باعث می شوند همه چیز یا چیزهایی در چشم آن آدم بی ارزش یا بیش از حد با ارزش جلوه کند ، طوری که سایه اش روی همه چیز بیفتد. از آن به بعد آن ها آدم های خطرناکی می شوند چون چیزهایی را یا چیز مهمی را دیگر جدی نمی گیرند یا بیش از حد عظیم و جدی فرض می کنند./ محمد رضا کاتب / برشی از رمان رام کن...
بهتر است آدم وقتی جان دارد یک بار برای همیشه جلو چیزهای ترسناک بایستد. چون وقتی که از نفس افتاده ، دیگر جنگیدن بی فایده است . / محمد رضا کاتب / بریده ای از رمان رام کننده /...
آن چیزی که زن ها و مردهای بزرگ را در چشم ها بزرگ می کرد، آرزوها و قصه هایی بود که دوروبرشان زندگی می کرد . میان آتش ژاندارک را سوزانده بودند تا بلکه بتوانند آن قصه ها و آرزوهایی را که از او ساخته بودند بسوزانند . زرهش را قبل از مرگ از تنش در نیاورده بودند ، بلکه خیال ها و آرزوهایی را که به شکل یک زره خودنمایی می کرد از تنش در آورده بودند. به خاطر همین مردم پایین آن سکو این طوری جا خورده بودند و به خاطر همین بود که ۵۰۰ سال بعد دوباره آن قصه ها و آ...
ترس و فرار نشانه ی خیلی خوبی است. علامت این است که هنوز دنبال چیزی می گردی و آن قدرها هم که فکر می کنی دنبال بی چیزی نیستی . فهمیدن هر چیزی تاوانی دارد . همیشه فکر می کردم از زندگی گریزان هستم و دنبال مرگ می گردم اما تا با مرگ روبه رو شدم، چنان به دست و پا افتادم که خودم هم باورم نمی شد . دیر فهمیدم چه اتفاقی دارد می افتد . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
هر چیزی می تواند هم تله باشد هم پادزهر و نجات. بستگی به جایی که ایستادی دارد. اوهام و آرزوها، ترس های آدم را پشت چیزهای مرئی و نامرئی قایم می کنند تا ما همه ا ش دنبال گم شده ای باشیم . همه ی مان ، همه ی عمر دنبال یک چیزهایی می گردیم که ظاهراً اسمش زندگی است و اسم واقعی ا ش تله است. ذاتا آدم دنبال تله کردن خودش است. ته هر تله ای را اگر خوب بگردی چند تا چیز را می بینی . اول آن که تله های هر کسی از جنس تکه های خود آن آدم است که یک جور ناجوری به...
تله ها مثل عشق می مانند . جایی در قلب مخفی می شوند و با کرشمه ی زنی، مثل یک هیولا زنده می شوند . ما در آن زن فقط می توانیم چیزی را ببینیم که سال ها در قلب مان خواب بوده اما فکر می کنیم زیبایی آن زن است که این طور ما را محصور کرده، در صورتی که زیبایی و نوری که در آن زن می بینیم مال خود ماست واو فقط باعث دیدن تکه ای از ما شده ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
آدمیزاد ذاتا زندانبان است. چون دوست دارد هر چه به دستش می رسد زندانی خودش کند ، خواه چیزهای گران قیمت و با ارزش باشد ، خواه یک صدای بی ارزش . این تنها راز تجارت است....
بشر عجول تر ین و در ضمن ناآگاه تر ین شیئی است که جهان تا به حال به خودش دیده . جادو ، سحر و قسمت نامرئی و شر روح و جهان، اصل تله ها هستند. اشیاء ، مکان ها و همه ی چیزهای مرئی که باعث تله شدن ما می شوند ، فقط ایجازهایی برای بیان بهتر قسمت نامرئی تله ها و آدم ها هستند . چون نامرئی هستند مجبوریم به بهانه و اسم چیزهای مرئی آنها را قابل مشاهده کنیم . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
شماره های معکوسی که ابتدای فیلم ها می آیند ، بزرگترین معنی ای هستند که بشر تا به حال نمونه اش را توانسته بسازد . چون زندگی مان را در کوتاه تر ین زمان و به کامل تر ین صورت بیان می کنند. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
بعضی از تله ها با بو کردن .... لمس کردن یک اثر هنری یا بدن یک انسان یا یک چیزی که برای تو پرارزش است به کار می افتد . ظاهراً آن ها ممکن است یک چیز ساده و معمولی باشند اما می توانند در دستهای تو به چیزی عظیم یا خطرناک تبدیل شوند . کم نیستند مردان بزرگی که برای به دست آوردن یک زن ، یک شهر یا حتا یک چیز ساده ، خون ها ریختند . آن فکر ، آن لمس و نگاه ، آن قدرتی که پس آن شی است کاری می کند که تا آخر عمر تحت سلطه ی آن موهوم باشند ./ محمد رضا کاتب / ...
او مرده بود اما دندان کرم خورده ی جلو ش تو عکس می گفت هنوز وجود دارد و زنده است و جایی همان اطراف است. به خاطر کرم خوردگی دندانش هم بود او زنده بود هنوز . چون آن کرم خوردگی دندان چیزی از جنس زنده ها بود. یک چیزی از جنس فیلم ها و اشیایی که آدم ها از خودشان به جا می گذارند . و این طوری بود که من تله ی عکس انداختن شدم . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
شاید یکی از سخت ترین کارهای دنیا این باشد که آدم بخواهد انتخاب کند از او چه بماند و چه نماند . چون زمان معنی و ارزش چیزها را عوض می کند و تو می خواهی برای کسانی که در آینده هستند چیزی از خودت جا بگذاری . چیزی که برای آن ها هم همان قدر بزرگ باشد. فکر کن به اندازه ی چند تا عکس یا یک حلقه فیلم فقط در آینده جا برای تو باشد و تو بخواهی عصاره ی زندگی و خودت را تو این فرصت کوتاهی که بهت دادند بیان کنی و به یادگار بگذاری . آن جاست که آدم مخترع دستگاه ه...
تمام علومی که ربط به روان آدم دارند می خواهند یک جوری نزدیکی و دوری تو را به واقعیت نشان بدهند . در صورتی که واقعیت شبیه تر ین چیز به هیچ می ماند و خط کش خوبی برای اندازه گیری نیست ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
سال هاست که فقط از میان برها رفتم و به جای این که زودتر به مقصد برسم همیشه دیرتر رسیدم چون عجله ا م باعث شده نتوانم مزه ی آن همه جشنی که سر راهم بوده بچشم. دیر فهمیدم تو زندگی میان برها همیشه راه را نزدیک نمی کنند . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
می گویند زیبایی باعث یک جور لذت است . در صورتی که زیبایی فقط باعث بیان بهتر است./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
میوه را نباید مجبورش کرد بیفتد چون هنوز کال است . باید آرام آرام آفتاب و باد حوادث و زمان رسیده ا ش کند . حتا حشرات و کرم ها هم میوه های رسیده ی درخت را انتخاب می کنند. این در زندگی آدم ها هم وجود دارد. بهترین میوه های زندگی ما همیشه نصیب حوادث و حشرات فکرمان می شود . آن وقت ما فکر می کنیم از حشره ها عاقل تریم چون علم و دانش داریم . کاش علم ما به زندگی به اندازه ی یک حشره بود. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
شاید بزرگترین عیب تنهایی های طولانی این است که وقت بیشتری داری تا خودت را ببینی و وقتی نمی توانی مقابل دیگران آن خودی را که پیدا کردی باز ببینی درد می کشی ، انگار که تو بدترین زندان دنیا زنجیرت کردند ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
در ریاضیات علامتی هست به نام تهی . گاهی خالی شدن و خالی بودن با آرامش همراه است و گاهی با بی قراری و ناآرامی . در این تهی راز آرامش و عشق و زیبایی و همه ی چیزهای خوب زندگی را می شود پیدا کرد . عجیب آن جاست که میلیاردها بار توسط میلیاردها نفر تا حالا کشف شده و باز توسط کس دیگری کشف می شود و هربار انگار بار اولی است که در جهان کشف شده . کشف بعضی از چیزها برای دومین بار حتا آنها را بی اهمیت می کند ولی این تهی جزء آن چیزهایی است که هر روز توسط کسا...
چرا یک آدم باید به حرف های تاریکی کسی گوش کند؟ هر چه نباشد حرف های تاریکی آدم با حرف های روشنایی اش خیلی فرق دارد. میان تاریکی آدم بیشتر شبیه خودش است تا دیگران و این خیلی ناجور است. فکر می کنم دیوانه خانه ها پر از آدم ها یی است که نمی ترسند حرف های تاریکی شان رابقیه بشنوند. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
فهمیدن دیگران جزء تخیلی تر ین کارهای دنیاست . چون این درون توست که علت دیگران را توضیح می دهد و تو می توانی باور کنی بیرون خودت جواب دیگران را هم می شود پیدا کرد . حتا دلیل چیزها را باور می کنی چون تو آن را پیدا کردی. و این همان کاری است که همیشه چرخنده ها می کنند تا با نفهمیدن دیگران و چیزها آن ها و خودشان را بفهمند./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
پدرم چیزهای زیادی برای فرار یادم داده بود. مثلاً یادم داده بود در ساعات درد و ناامیدی و غم مثل کره زمین دور خودم بچرخم تا فقط چیزهایی را که می خواهم ببینم . وقتی میان چرخم بودم مثل این بود که بعد از مدت ها معشوقم را می توانستم در آغوش بکشم و با او لمس شوم . و بعد انگار که در عالم دیگری بودم و دیگر روی زمین و در مکان خاصی نبودم. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
عظیم تر ین علمی که بشر تا امروز توانسته فرا بگیرد علم طرح مسائل است. سؤال خوب چکیده ی تمام جواب های احتمالی خودش هم هست . علم و همه ی آموزش های ما فقط برای این است که بلد شویم بهتر سؤال کنیم یا یک سؤال بهتر بکنیم. این تنها فرق آدم های بزرگ و معمولی است. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
به نفع مان است که تاریکی هر چه که هست و نیست را بپوشاند. چون چیزهای خوب دنیا کمتر از چیزهای ناجورش است . آن مقدار چیز وحشتناکی که از تاریکی می زند بیرون در مقابل آن چیزهای وحشتناکی که تاریکی ها تو خودشان مخفی می کنند هیچ هستند . اگر تاریکی درون ما می گذاشتند همه ی آن چیزهای ترسناک خودش را به ما نشان بدهد ، آن وقت قدر تاریکی را بیشتر می شناختیم و بهترین اسم های دنیا را رویش می گذاشتیم. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
اگر کتاب های ترسناک را بتکانی می بینی همه ی کتاب فقط توصیف تاریکی و سایه های عجیب و غریب بیرون و درون آدم ها ست . در صورتی که هیچ چیز مثل تاریکی به آدم ها آرامش نمی دهد . چون همان قدر که تاریکی چیزهای خوب را مخفی می کند چیزهای ناجور را هم از چشم ها می پوشاند . وقتی چیزی را نمی بینی و متوجه اش نمی شوی می توانی به خودت بگویی وجود ندارد و تاریکی این طوری بیشترین خدمت را به آدم ها می کند. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...
اگر کتاب های ترسناک را بتکانی می بینی همه ی کتاب فقط توصیف تاریکی و سایه های عجیب و غریب بیرون و درون آدم ها ست. در صورتی که هیچ چیز مثل تاریکی به آدم ها آرامش نمی دهد. چون همان قدر که تاریکی چیزهای خوب را مخفی می کند چیزهای ناجور را هم از چشم ها می پوشاند. وقتی چیزی را نمی بینی و متوجه اش نمی شوی می توانی به خودت بگویی وجود ندارد . و تاریکی این طوری بیشترین خدمت را به آدم ها می کند . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
هیچ چیزی به سرعت خبر های بد نیست . سرعت آن ها به این خاطر است که نمی خواهیم شان . / محمد رضا کاتب / رام کننده /...
تو مرام گل ها نیست چهار فصل بمانند . قشنگی گل بیشتر از آن که به ظاهرش باشد ٬ به عمر کوتاهش و حیف شدنش است . وقتی گلی همیشه دم دست باشد ٬ می شود درخت کاج گوشه ی باغ . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
یکی از فایده های فکر کردن زیاد ٬ تلف کردن وقت آدم به بهترین صورت است . تلف کردن وقت کار بسیار سخت و پیچیده ای است که اگر انسان از پس آن بر بیاید بد جوری سرگرم می شود . / محمد رضا کاتب /رمان رام کننده...
وقت کشی خودش یک هنر است و هر آ د می یک چمدان پر از وسایل جور و اجور برای وقت کشی دارد و مجبور است تا آخر عمر با خودش هی این ور آن ور کند . / رمان رام کننده / محمد رضا کاتب...
آدم باید از هرچیزی که تو دنیاست سهم کیفش را بردارد . اگر نایستی سهمت را از دنیا بگیری ٬ جاده ها روز به روز برایت طولانی تر می شوند . راه را کوتاه کن با کیفی که از چیز های جلو دستت می بری . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
رستم می دانسته دارد سهراب را می کشد ٬ می خواست پسرش را جلو چشم همه لت و پار کند تا همه ی با با های جاکش دنیا تا عمر دارند دعا گویش باشند و از زرنگی ا ش برای همدیگر صحبت کنند ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
تله شده ها با حرص تمام به سوی چیز ها یی کشیده می شوند که ازشان نفرت دارند . فکر می کنم نفرت بیشتر باعث نزدیکی ما به چیزها می شود . می رویم طرف چیزهایی که ازشان بدمان می آ ید تا از دست شان فرار کنیم./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
کو چک تر ین چیزهای اطراف ما ن همیشه بزرگ تر ین نقش ها را تو زندگی ما دارند چون اگر آن چیزهای بی ارزش و احمقانه نباشند ٬ تمام چیز های بزرگی که داریم از کار می افتند ./ محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
آدم های بد ذات هیچ وقت نمی میرند چون وقتی می میرند تازه از گور خاطره های شان بیرون می زنند و جانی دوباره می گیرند . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
چیزی که تله ها خیلی با ها ش سر و کار دارند هویت آدم ها ست . هر وقت دیدی بی آن که بخواهی یا بفهمی ٬ یک نفر دیگر شدی یا از درون جا به جا یا با چیز دیکر ی قاطی شدی بدان تله شدی. / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
حرف ها یی که سر وقت شان زده نشوند ٬ مثل بچه ها یی که دیر به دنیا می آیند می میرند و باید زود خا ک شان کرد چون بوی شان دنیا را برمی دارد . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
وقتی روح کسی را کشتی ٬ جسم او را هم می توانی به راحتی بکشی . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده...
در دنیا هیچ وقت نباید از هیچ چیز ی تعجب کرد . باید به تمام چیزها ی ظاهرا متضاد فقط لبخند بزنیم . این یعنی هوش و علم به هوش . / محمد رضا کاتب / رمان رام کننده /...