متن استوری
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات استوری
دستانم را با «ها» کردن گرم می کنم؛
و «آه» کشیدنم بخاری می شود، نوازشگرِ منظره ی شیشه های این فصل سپید.
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
خستگی این روزها نفسی است در سینه حبس؛
که حتی رمغی برای بازدمش در تن نیست...
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
لمس دیوارهای جهان
لطفا هوامو داشته باش خدا ،
²¹مهر
تمام آدمها و تمام زمانها خود ما هستیم و چیز دیگری وجود ندارد. اعمال و افکار ما قبل از ما بودند و بعد از ما هم هستند. / محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود/
آدم دیر میفهمد هدف نباید مقصد باشد. چون خود راه هم جزیی از مقصد است. هر تکه اش یک مقصد است. بعضی موقعها حتى فکر میکنم مقصد اصلاً مقصد نیست. مقصد بهانه است. آنچه که اصل و اساس است جاده و راهی است که تو را میرساند به مقصد چون...
وقتی بچه به دنیا میآید فقط زبان گریه و خنده را بلد است. برای همین گریه میکند و میخندد که حرف زده باشد. سالها طول میکشد تا آن بچه زبان ما را یاد بگیرد . و وقتی میمیرد باز زبانی را که سالها یاد گرفته، فراموش میکند . او می...
معجزه سراغ کسانی می آید که باورش دارند . و مرده ها بیشتر از همه معجزه ها را باور میکنند . واقعیت آدم را بدجوری مأیوس میکند ، انگار ته ته دنیا هیچ چیزی نیست. پس مجبوری به روش خودت بچسبی به چیزهایی که فکر میکنی هستند و باورشان داری...
فکر کن یک روز صبح چشم باز کنی و ببینی کنار یک دختر زیبا هستی . نمیدانی کجایی و چرا آن جایی . حتی اسم خودت یادت نمی آید. فقط کیفی تو بدنت است که حتی نمیدانی مال چیست و ربط میدهی به آنجا، و به آن دختر زیبا چون...
اگر کسی حتی یک درخت را بزند یا شاخه اش را بشکند، از یک چوب یک جایی از زندگی اش ضربه ای را که به آن درخت زده پس میگیرد . اگر تو بچگی معلمش با ترکه ی درختی تنبیه اش نکند یا صاحب باغی به بهانی دزدیدن سیبهای باغش...
عیب ندارد تو آسمان نه ابری باشد ، نه پرنده ای و نه هیچ چیز دیگری اما نباید خوشحالی کرد دیگر که این قدر دست خالی شدیم . / محمد رضا کاتب / رمان چشمهایم آبی بود /
ما با این که یک نفر هستیم اما صد تا بیشتر جنازه و شکلهای مختلف داریم که هر کدامش الآن ممکن است یک جای دنیا باشد. ممکن است هر کدام از حالات ممکن و زندگیها و دنیاهای گذشته ی ما به شکلی باشد . یک آدم می تواند ده تا...
فکر می کنی تاج محل چیه؟ تاج محل جسد عشق یک مرد به یک زن است. پس می شود گفت هرچه در جهان وجود دارد، در حقیقت جنازه ی یکجور عشق و نفرت است که جا مانده روی زمین. آدمهای باهوش می توانند جنازه های مختلف را تو هر چیزی...
به آرش پیر که بعدها اسمش شد آرش کمانگیر، گفتند بیاید تا برای پایان دادن به جنگ ایران و کشور همسایه اش ،توران تیری بیندازد و مرز دو کشور را با تیری که می اندازد تعیین کند . هر جا تیر رفت آنجا مرز دو کشور می شد و جنگ...
چون ما دست دراز می کنیم و چیزهایی را بر می داریم فکر می کنیم مال خود ما هستند . نمی شود که آدم هرچه برداشت بگوید مال اوست ، چون توسط او دیده یا فهمیده شدند . فهمیدن که یکجور ربط دادن چیز هاست هیچ وقت باعث نمی شود...
همه چیز برای او دیگر بی مزه شده بود غم، شادی و درد همه یک مزه گرفته بودند .کامش از بین رفته بود. همه ی مزه ها یک مزه شده بودند و بعد همه ی صداها یک صدا شده بود. یک صدای یکنواخت و تکراری که از دهانهای جورواجور بیرون...
این همه این در و آن در زدم که نپوسم ، آخرش رسیدم به لهیده ی خودم . فکر می کردم چیزی از بیرون آدم را می پوساند. برای همین به دست و پا افتادم تا نپوسم و نگذارم کنه ای زالویی چیزی خودش را به من بچسباند و حسابم...
زندگی یک مشت جاده ی عجیب و غریب و پر کیف است و یک آدم کله خر که مانده بین این جاده ها حیران . اگر از حیرانی در بیاید دیگر چیزی ندارد . اولین و آخر ین چیزی که دارد همان حیرانی و سرگردانی است. اگر آن را هم...
نمی دانم آخر کاری این طور احمقانه ، چطور قاعده ها یی این طور عاقلانه دارد . این عادت آدمیزاد است هر چی تو کله اش باشد همان را می بیند فقط . پس آدم زرنگ کسی است که چیزهای خوب تو کله اش می کند .
/ محمدرضا کاتب...
اگر زندگی تمام آدم های بزرگ تاریخ را زیرورو کنی به این نتیجه می رسی که پیشرفت بشر، فقط و فقط مدیون قدرت تله ها بوده ، نه آن آدم ها یا سیر حوادث و چیزهای دیگر . چون اگر آن آدم ، تله ی آن کار نمی شد ،...