شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
ای دوست تورا به هرمکان می جستم هردم خبرت ازین وآن می جستم دیدم که بدون ماسک حاضرشده ای خجلت زده ام کزتونشان می جستم...
چنین گفت فردوسی پاکزاد چو خواهی که هر دم بیابی مراد بزن ماسک برچهره دستت بشور سروکارتو تا نیفتدبه گور...
کف کرده و بی اراده عاشق نشوید😁بر دلبر پر افاده عاشق نشوید😂پاییز همیشه فصل ویروس و بلاست😝تست کرونا نداده عاشق نشوید😆از ما گفتن بود😅😅《همایون بلوکی》...
چون تیر رها گشته زچله شده ایم مهمان شما درشب چله شده ایم ازبرکت این سفره الوان شما تاخرخره خورده چاق وچله شده ایم...
آنان که مخ است جای گچ در سرشاندارند هوای پدر و مادرشاناز دورهمی، امسال می پرهیزندتا که نشود یلدای آخرشان!...
همجهت با باد باشی روزگارت بهتر استحال و مالَت رو به راه و کار و بارَت بهتر است جُفت شش می آوری در سایه ی هر دولتیفوت و فنِ چرخش و تاسِ قمارت بهتر است! این طرف با نانِ جو حفظ شعائر میکنیآن طرف با آبجوخواری ویارت بهتر است! شرط می بندم اگر الان زمانِ شاه بودخلق می دیدند از گوگوش کارت بهتر است! آپشنی داری که همرنگ محیطت می کنداز سمندر هم توان اِستِتارت بهتر است! کاسه لیسان پیش تو باید بیاندازند لُنگچونکه صاحبْ سَبْکی و...
من دوست دارم از ته دل باجناق راآن گونه که کباب بخواهد سماق راهر طور هست شوهر خواهر زن من استباید به او نشان بدهم اشتیاق را برداشتم قلم که کنم ذکر خیر اواو می برد گمان که گرفتم چماق را دعوت به خانه می کنم و طفره می رودآخر چگونه شرح دهم من فراق را ؟ تا حد زن ذلیلی هم پیش رفته امآراستم برای قدومش اتاق را تا رابطه لذیذ تر و داغ تر شودآتش نموده ام به هوایش اجاق را کوتاه کرده گرچه مد روز فاق راکردیم م...
باجناقکار راه انداز، عاقل باجناقپیشرو در حل مشکل، باجناقدر عبور از پیچ و خم ها، شیب هاخوب تر از سیم بکسل، باجناقتازه از فامیل هم نزدیک ترعنصری مطلوب و قابل، باجناقهر چه خواهر زن بلا و ناقلاستدر عوض، همراه و همدل، باجناقوقت مهمانی، کبابش روبراهجوجه گردان، چنجه٘ خوشگل، باجناقاصل کارامل، نوتلاّ، مسقطیپیتزا، ژیگو، شنیسل، باجناقاهل جوک گفتن از آن باحال هانُقل مجلس، قند محفل، باجناقواگنم با او به جایی می رس...
تو عروس کسی اگر بشویماسک را احتکار خواهم کرد کرونا،موج سومش ماندهکشورت را مزار خواهم کرد...
انقدر زدم به دست و بالَم الکُلانگشت نمانده روی دستم بِلکُل!فردا که بگیرم کرونا می فهممبی فایده بود و شده بودم اُسکُل...
در شهر کمین کرده خطر ،خانه بمانبا هم سوزانده خشک و تر ،خانه بمانوقتی همه در قبال هم مسئولیمهمت کن و این “سیزده به در “،خانه بمان...
«به جان خواجه و حق قدیم و عهد درست»/ که هر که ماسک نزد از قبیله ما نیست...
به روز حشر اگر می روی به سمت بهشت/ دو بسته ماسک ببر احتیاط در این است...
دل می رود ز دستم، صاحبدلان خدا را/ بی ماسک و ژل مریضی خواهد شد آشکارا...
مرا می بینی و هر دم زیادت می کنی دردم/ چرا بی ماسک می آیی رفیق ناجوانمردم؟...
ناگهان ماسک برانداخته ای یعنی چه؟/ مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه؟...
«سعدی» که هوای باغ و بستان می کرد/ در روی زمین سفر فراوان می کردگر از «کرونا» شنیده بود اوصافی/ خود را به حصار خانه زندان می کرد!...
هشدار! به دوستان خود غم ندهی/ بیماری و درد، جای مرهم ندهیبی ماسک مرو ز خانه ات بیرون، تا/ ای جان! «کرونا» به خلق عالم ندهی...
روزی ز سر سنگ عقابی به هوا خاسک / بهر طلب طعمه پر و بال بیاراسکبر بال و پر خود ژل و الکل زد و فرمود / امروز دهان همه مان صاف شد از ماسکپایین تر از این گر بپرم از نظر تیز / بینم سرموی وزغی سوخته در جاسکناگه ز کمینگاه یکی ناقل پنهان/ زد عطسه تندی و بیفکند بر او راسکاینش عجب آمد که ز یک بینی کوچک/ این تیزی و این تندی عطسه ز کجا خاسکبر خاک فرود آمد و با خس خس سینه/ لختی نظر خویش گشاد از چپ و از راسکچون نیک نظر کرد به منقار بلندش /گفتا ز ک...
روز جهانی چپ دست ها مبارکگفتم که هزار ایده در سر دارمیک عالمه فکر بکر محشر دارممن جزو اقلیت مشهورم و خبباهوشم و ذهن جستجوگر دارمگفتند چه فرقیست میان تو و ماآرام بگو اگرچه باور دارمخندیدم و آرام به گوشش گفتمچپ دستم عزیزم، ژن برتر دارم!!!!!یک آه کشید و گفت با حسرت، کاش من هم قلمی به دست چپ بردارم...
از کشف تو ای حضرت رازی همه راضیاین خیل عظیم متقاضی همه راضیآقای معلم زتو ناراضی و بندهغیر از من و آقای نیازی همه راضیاز کار تو ای ساقی پر کار محلهجمشید و فری فرخ و نازی همه راضیشادند ز کشف تو دبیران و امیرانشیمی ادبیات ریاضی همه راضیگاهی چه بخواهی چه نخواهی همه خوشحالگاهی چه بسازی چه نسازی همه راضیبرخورد ندارند ، تماس بدنی هماز غیرت خط های موازی همه راضیهم دلبری آسان شده هم عشق ، فراواناز برکت ...
او که از رفتن تو سود زیادی بردهپدرم هست که از خرج عروسی، در رفت!...
برای بیمارستان "نکویی" قم قلمی شد: - سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگزمرده آنست که او را به نکویی نبرند !...
کلنگ توسعه بوسید تربت قم راکسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند!...
صوفیان وا ستدند از گرو می همه رختبنده از شرم شدم پشت درختی پنهان!...
من بیچاره هم از اهل سلامت بودمبس که رفتم به چکاپ این همه بیمار شدم...
تو را ز کنگره عرش می زنند سفیر!چرا به کنگره شعر می روی شاعر؟!...
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد!بی خبر بود که ما مشترک کیهانیم...
به آب روشن می عارفی طهارت کردو رفته رفته به این کار زشت عادت کرد!...
دختری با مادرش در رختخواب درد و دل میکرد با چشمی پر آبگفت مادر! حالم اصلا خوب نیست زندگی از بهر من مطلوب نیست گو چه خاکی را بریزم بر سرم روی دستت باد کردم مادرم‼سن من از 26 افزون شده قلب من آتش گرفته خون شدههیچکس مجنون این لیلا نشد شوهری از بهر من پیدا نشدغم میان سینه شد انباشته ...