پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
،،عشقم برای تو هر کاری که از دستم بر بیاد می کنم،،جمله زیبای استاما جالبش اینجاست که (هر کاری...) شامل تبدیل شدن به یک شیطان تمام عیار هم استو این خطرناک استخ.نواندیش...
خسته ام مست مستم شررم می چرخدآتشم شعله ور هستم خطرم می چرخدبی خیال از غم دنیا شده و می خوردمساعتی ست پنجره و سقف و درم می چرخدبس که زخم خوردم از این کوچه و شهرمدردسری آمد و حالا در سرم می چرخدکور شد روزنه عقل و به رقص آمده خنجرمستم آن قدر که حالا ضررم می چرخدقصد دارد بخورد عقل مرا چون موشی زاهدی آمد و حالا نظرم می چرخدآسمان ! در پی عشق به سوی تو می آیمبده بالم بپرم در هوای تو پرم می چرخد...
عاشقان کشتگان معشوقندهر که زنده ست در خطر باشد...
در عمق نگاهت وصال سفر است پس کجای جهان خیال خطر است میکشم بار وطنم را به هر سوی تا برسم آنجا که تورا نظر است...
خطررها کن مبادا که خطر داشته باشدنکند از تو تمنای دگر داشته باشددل من مثل پلنگ است تو آهوی دلاورآمد و رفت تو این سمت ضرر داشته باشدوضع من سخت و خیم است شبیهِ زن پیریکه تمنای (دو تا) دوست پسر داشته باشدمثلِ یکقایقِ بیپاروی توفان زده استممثلِ چشمی که از آن سیل گذر داشته باشدگریه گفتم غم ام از حوصله و صبر گذشتهکاشکه حوصله و (گریه) اثر داشته باشد...
به فتوای دلم سر در مسیر عشق می بازماگرچه عقل می گوید که دل بستن خطر دارد...
خطردست بردار مبادا که ضرر داشته باشدنکند از تو تمنای دگر داشته باشددل من مثل پلنگ است تو آهوی دلاورآمد و رفت تو این سمت خطر داشته باشدوضع من سخت وخیم است شبیه زن پیریکه تمنای (دو تا) دوست پسر داشته باشدمثل یک قایق بی پاروی طوفان زده استممثل چشمی که از آن سیل گذر داشته باشدگریه گفتم غمام از حوصله وصبر گذشتهکاشکه حوصله و(گریه) اثر داشته باشد...
یا کنج قفس یا مرگ این بخت کبوتر هاستدنیا پل باریکی بین بد و بدترهاستای بر پدرت دنیا آن باغ جوانم کودریاچه ی آرامم کوه هیجانم کوبر آینه ی خانه جای کف دستم نیستآن پنجره ای را که با توپ شکستم نیستپشتم به پدر گرم و دنیا خود مادر بودتنها خطر ممکن اطراف سماور بود...
خطر اساسی! مقاومت کن، فریب شعارها را نخور، نگذار وابسته شوی، نگرانی های تردید بهتر است از آسایش فکریِ تن پرورانه ای که صاحبانِ مسلک، به پیروان عرضه می دارند ! تنها و کورمال کورمال در تاریکی پیش رفتن البته خوشایند نیست ولی باز خسارتش کمتر است. کورسوی چراغِ دیگران را مطیعانه دنبال کردن بدترین کار است ...روژه مارتنخانوادهٔ تیبو...
هر انسانی حق دارد زندگی خود را به خطر بیندازد تا بتواند از آن محافظت کند. آیا تا به حال گفته شده کسی که خود را از پنجره بیرون میندازد تا از آتشی فرار کند، مقصر به خودکشی است؟...
در شهر کمین کرده خطر ،خانه بمانبا هم سوزانده خشک و تر ،خانه بمانوقتی همه در قبال هم مسئولیمهمت کن و این “سیزده به در “،خانه بمان...
خطراحتمال اعتیاد در افرادی که دوست معتاد دارند چندین برابر سایرین است....
ای کاشدر حوالی چشمت مینوشتند:خطر برق گرفتگی لطفا نزدیک نشوید...
تنها کسانی که خطر خیلی دور رفتن را می پذیرند می توانند بفهمند چقدر دور می توان رفت....
تو این روزها که بازار اخبار کرونا داغه، عبارت گروه های پرخطر زیاد به گوشمون خورده و هربار از ته دلمون آرزو کردیم که خودمون و عزیزانمون تو این گروه ها نباشیم. ولی خیلی از عادت های نادرست زندگی مون ممکنه ما رو عضو یکی از همین گروه ها کنه؛ همین سیگارهایی که دود می شن و با دست خودمون روشن شون می کنیم یا مصرف سایر دخانیات که خطرشو جدی نمی گیریم، یه روزی ممکنه عرصه زندگی رو بهمون تنگ کنه و اون روز بازگردوندن سلامتی کار سختی می شه. میلیون ها آدم ت...
دنیا برای عاشقان خون جگر دارد...ندارد؟جنگل همیشه در دلش چوب تبر داردندارد؟؟شاید که در بین تمام این قفس زادانِدنیا بچه قناری در پرش شوق سفر داردندارد....در آینه مردی شبیه من نمی داند، کهاینباراز خاطرات تلخ خود قصد گذر دارد؟ندارد...مردی که عمری با همه جنگید و آخر سرنفهمیدمهرو خیال دلبری را هم به سر دارد؟ ندارد....ای زاغ هایی که پی مقصود خود هستیداز مرگ یاس کوچه ام یاری خبر دارد؟ندارد....ای آبیار این در...
گرچه این شهر هراسان شده از بیماریمن پرستارم و عمریست خطر کرده دلم......
مثل درختهای تبر خوردهسربازهای لشگر سَرخوردهدیدند راهشان به خطر خوردهسر پیش هر فلک زده، خم کردند!...
مهمترین خطر در زندگی، خطر نکردن است !فردی که خطر نکند، چیزی انجام نمیدهد، چیزی ندارد، چیزی نیست و چیزی نمیشود ......
رسیدم از وسط امتحان عشق و خطربه کارنامه ی مردود ظهر شهریور...
این شهر به تنگ آمده بود از من و افسوسآن کودک بی حوصله دیگر خطری نیست...
شهری دروغ گو خطرش کمتر است از یک رهگذر که از سر ایمان دروغ گوست...
انسان، هر زمان از پیشامدِ آینده دربارهی خود اندیشَد و از آن بیمِ هراس در خاطرش نِشانَد ، آن خطر ، زودتر او را تعقیب میکند !...
جلوی بعضی خاطره ها باید نوشت :آهسته تر به یاد آورده شود ،خطر ریزش اشک..!!...
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باشهم منتظر حادثه هم فکر خطر باش...
چون همسفرعشق شدی، مرد سفرباشهم منتظرحادثه! هم فکرخطر باش..!!...
ای آتشِ سودای تو، خون کرده جگرهابر باد شده در سرِ سودای تو سرهاکردم خطر و بر سرِ کوی تو گذشتمبسیار کند عاشق ازین گونه خطرها......