متن ماسک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات ماسک
ماسک
اسکناس
لباس کهنه
کمد خاطراتت را دقیق تر بگرد
شاید لبخندی نو پیدا کردی
«آرمان پرناک»
کرونا که تمام شد، تا چند هفته و چند ماه، بیشتر از همیشه قدر زندگی را خواهیم دانست، کمتر بهانه خواهیم آورد و بیشتر لبخندخواهیم زد.
کرونا که تمام شد، کافه ها و پیاده روها مملو از آدم های شادی خواهد شد که به جای ماسک، لبخند به لب دارند...
ای کاش برگردیم به روزهای خوب سابق،
اصلا فردا اخبار اعلام کندکه کرونا تمام شد
خبری از کرونا نیست .
دوباره مدرسه ها پر شه از سروصداهای بچه ها،بچه هایی که زمانی که کودک بودن تقلا میکردن بزرگ شن.
تا رنگ مدرسرو به چشم ببینن،حسرت مدرسه رفتن به دلشون نمونه....
سرگذشت آدم ها...
صبح طبق روال همیشه به دانشگاه می رفتم پیرمردی را دیدم که از خیابانی دو طرفه عبور می کرد و فارغ زِ عالم خویش بود.
خیلی برایم جالب بود، چگونه به این حجم از سرخوشی و بیخیالی رسیده است! برای خودش بشکن می زد و زیر لب...
شاید خوشبختی
همان لبخندی بود
که ماسک از مردم دنیا
دریغ کرد • ͡•
نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده
با خودم عهد بسته بودم عاشق باشم..
ولی..
هرچه فکر میکنم میبینم!
هرچقدر هم رسم عاشقی بدانم..
باز هم در انتهای فکرم..
در اعماق قلبم..
چیزی همچو خطِ صافِ دهانِ صورتِ ایموجیِ پوکر، مرا مینگرد..
و او خود من هستم..
بی هیچ کم و کاستی!
کمی بی تفاوتی را از...
اشک تمام صورتش را پر کرده بود..
آرام ب سمتش قدم برداشتم..
نگاهم کرد اما باز نگاهش پر از اشک شد و ب پایین افتاد مرواریدهای درخشانش..
لب گشودم تا دلداری بدهم..
اما..
سکوت همچو مُهری پر رنگ بر دهانم کوبیده شد..
نفسی کشیدم و تنها لبخند تلخی بر لبانم...
ای دوست تورا به هرمکان می جستم
هردم خبرت ازین وآن می جستم
دیدم که بدون ماسک حاضرشده ای
خجلت زده ام کزتونشان می جستم
چنین گفت فردوسی پاکزاد
چو خواهی که هر دم بیابی مراد
بزن ماسک برچهره دستت بشور
سروکارتو تا نیفتدبه گور
درست بهمن ماه سال 98بود که سرو کله اش پیدا شد کارش مختل کردن زندگی ها بود از ضربه زدن به اقتصاد کشورها گرفته تا گرفتن جان ادمیان تا آشفته کردن حال خانواده های بیماران مبتلا از اینها گرفته تا تعطیلی رستوران ها کافه ها و مدارس کلاس ها را...
ژانر تراژدی داستان این ماسک ها,
همان حائلی است که برای ندیدن خنده هایمان
وجود دارد;
واقعیت تلخیست که کسی با لبخند ما,
دیگر نخواهد خندید.
✓ مروری کوتاه:
[برای ایام نحس کرونا]
انجام دادیم،،،
تمام بازی هایی را که
بلد بودیم،
عکس های خانوادگی
زیر و رو شد،
خاطرات دور و نزدیک ورق خورد،
در قرنطینه ی چندماهه!
برگشتیم به پاره ی گم شده مان .
کتاب خواندیم
حرف زدیم،
شنیدیم،
خندیدیم و،
--گریستیم!
بعضی...
سرگذشت آدم ها.
در میان آدم هایی که با ماسک در خیابان ها ظاهر می شوند تشخیص دادن تو بسی سخت است. به راستی تو اگر من را پشت این نقاب های به اجبار ببینی می شناسی؟!
هنوز هم آن همه عشق و علاقه را که در چشمانم موج می...
🍁امسال حال پائیزمان خوب نیست!
به جایِ برگ های زرد و نارنجی آدم های سرزمینم می ریزند. به جایِ بویِ نَم باران، بوی آتش راهِ طرقبه، بلال ذغالی و نوشیدن دوغ آبعلی، بوی اندوه و رنگ غم بوی الکل و راهروهای بیمارستان می آید. حال شهرم خوب نیست. شهری که...