پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در بزنگاه ِ پُتک ِ ثانیه هاساقدوش ِ دقایقم بودیمن عروسی ، که بختش اما خوابگاهی ای کاش ، عاشقم بودی ......
عروس شعرهای مندوستت دارم استکه تنها محرم چشم های توستبا عشق بخوانو با مهر در آغوش بگیرای تنها دلیل زندگی امدوستت دارممجید رفیع زاد...
ازش پرسیدم : من خوشگلم؟خندید ؛ گفت سال دیگه همین موقع جوابتو میدم!سال بعد تو همون تاریخ دم در آرایشگاه تو گوشم پِچ زد : خوشگل ترین عروس دنیایی! چنل من در روبیکا: @faryad ghalb...
تو عروس کسی اگر بشوی می شوم شکل هیتلری دیگر می کشم من تمام دنیا را بعد از آن هم گلوله ای در سر...
ماهی یا عروس راز بقاست مکر تور...
وارد جایگاه عروس و داماد شدیم! همه دست میزدند.. کودکان جیغ میکشیدند... دختران سوت میزدند... همه شاد بودند.. همه خوشحال بودند.. میخندیدند... این وسط.. فقط دو نفر ناراحت بودند.. *عروس و داماد*ب هم نگاهی کردند.. هردو لبخند بر لب داشتند.. اما چشم هایشان پر از فریاد و اشک بود.. دست در دست هم بودند.. اما از فشار بغض دست های یکدیگر را میفشردند.. حال هیچ یک خوب نبود... ناگاه... از خواب پریدم! باز هم کابوس... باز هم...
صدای قندی که بالای سرمان میسابیدند دوست داشتنی بود.شیرینی ها در ردیف های دایره ای کنار هم چیده شده بودند وقرآن روی رحل باز بود.هرزگاهی نگاهم را به او می دوختمتا شاید بالاخره باورم شود که او مال من شده است.در لبخند شیرینش گم شده بودم وخودم را در وجود او جستجو میکردم.گل های سفید و صورتی به آیینه و شمعدان ها چشمک میزدند ومن منتظر صدای عاقد بودم.با کلمات بازی کند و بگوید : بنده وکیلم؟!دخترخاله صدایش را نازک کند وبا عشوه بگوید : ...
سر انجامِ داستانمان را خوب میدانم .بالاخره روزی میرسد که من هم عروس میشم ،ازدواج میکنم و میشم زنِ رسمی و شرعیِ یک غریبه !به رسمِ عادت برایِ همسرم دلبری های زنانه میکنم .غذایِ مورد علاقه اش را میپزم ...عطری که دوست دارد به خودم میزنم ... و آن پیرهنِ چین دارِ سفید رنگی که دوست دارد برایش میپوشم ....خسته که از سرِ کار به خانه رسید چایِ داغی میدهم دستش و کتش را از تنش در می آوردم .میدانی ؟ هیچ کدامِ این کار ها از رویِ عشق نیست تکر...
واژه های شعرهایم را چراغانی کنیددلبرِ نامهربان را شعر درمانی کنیدبی وفا باور ندارد عاشق چشمش شدماین دل دیوانه را باید که قربانی کنیدجشن و شادی ها گرفته پای برهم میزنیمبا شعف چون عاشقان باید غزلخوانی کنیددست نازش را گرفته چون عروسی باوقاربر بساط عیشِ چشمم خوب مهمانی کنید...
پاییز دلتنگی هایش را جای گذاشتتا عروس زمستان را با دوست دارم هابه حجله ی سپیدی ببرد...
دخترم آمدی به دنیایم عطر گل پخش میشود با تو بوسه ات روی گونه های پدر زندگی بخش میشود باتو بغلت میکنم که ناز شوی و ببوسم تو را که لوس شوی ارزو میکنم بمانم تاتو به دست خودم عروس شوی دخترم ، ناز من غزل بانو شاعر بیت های ناب پدر تو کمی ناز کن خریدارم همه یک جاست با حساب پدر کاش میشد برای من باشیمثل عیسی شوی و من مریم کاش میشد بدون مادر هم دخترم باشی و برای خودم...
همین که چاقو به دست میگیرم و رگِ خشم ِدرختان را یکی یکی از تنشان قطع میکنم؛همینکه برگ برگ ِحواسِ پرت شده ی دارکوب ها را با بوسه های خداحافظی درون ِچال های وسط باغچه ِ مان به گیاه خاک تبدیل میکنمهمینکه ردِ ِخاطره را قدم به قدم با انگشتِاشاره ی تقدیر فراری میشوم!اینها یعنی موضوع های زیادی را منباید از پای زمین پانسمان کنم تا که راحت بچرخدورازهای زیاد زندگی را،بدون اسم و شناسنامه به چشمانِ روزگار کروکی بکشد!اینهارا خودم با مهربان...
بچه که بودم دلم می خواست زن یک قناد بشوم. بزرگتر که شدم دلم می خواست فقط عروس بشوم. یعنی آن لباس پف دار سفید را بپوشم با یک دسته گل بزرگ، اما بعدش شوهرداری نکنم. بزرگ تر از آن هم که شدم دلم می خواست با یک کت و دامن سفید و یک تاج گل مینا عروس بشوم توی یک روز بارانی پاییز در یک جای خیلی دورتر از اینجا. خیلی خیلی دورتر با یک مرد خیلی بلند که آنقدر ته دیگ دوست داشته که روز عروسی مان شرشر باران ببارد. یک عروسی ساده بدون شاباش و رقص چاقو و هزار تا مهما...
او عروس خیال توو تو داماد خیال من...
تو عروس کسی اگر بشویماسک را احتکار خواهم کرد کرونا،موج سومش ماندهکشورت را مزار خواهم کرد...
روته روتتا بیه روتعروسه عروسیگِل آلود،گِلی/تا بیروت/عروسیِ عروس...
خاطرانه مرهبینیویشته گیشهپرپره/اونی شعره دوره شرباخاطرات/ نوشت عروس/دوروبرِ شعرش پروانه...
گفته بودی همیشه خواهی ماندسنگ بارید شیشه خواهی ماندگفته بودی تَرَک نخواهی خورددین و دل از کسی نخواهی بردگفته بودی عروس فرداییبا جهانم کنارمی آییگفته بودی دچار باید بودمرد این روزگار باید بودگفته بودی بهار در راه استماه باران سوار در راه استگفته بودی ولی نشد انگار...-...
دوستت دارمعروس جمله های من استکه گوش هیچ کسبه شنیدنش محرم نیستالاّ تو ..️...
پیامک مادرشوهر به عروس سلام عزیزم پلیس یه جسد میمون شبیه انسان پیدا کرده که ظاهرا از کرونا مرده ، وقتی شنیدم خیلی نگران شدم ، اگه سالمی یه اس بده ... از نگرانی در بیام...
تو عروس کسی اگر بشوینگذارم که دست روی دست!من محمد علی قاجارم مجلست را به توپ خواهم بست...
تصور کن که دنیا دل سپردهستعروس ِ آخرین سودای ِ شومهنبند چشماتو تا آخر نگام کنبه چشمای تو عمرم مُهرومومه...
زمین عروس شد و آسمان به حرف آمدچه شاد باشی از این خوب تر که برف آمد...
از دور دیدمتتو لباسِ عروس می درخشیدیداماد هم برازنده بودامشب از دلم بیرونت می کنمتو مرامِ ما دوست داشتنِ زنِ مردم، ناموسِ مردم نیستبا اشک هام از چشمام چکیدی و تموم شدیتا همیشه خوشبخت باشی...خدانگهدار...
صدایش سوز غریبی دارد که بند دل را پاره می کند. می گوید ده ماه است که عروس شده، هشت ماهی می شود که به تهران آمده. جز نانوایی سر کوچه و سوپری محل جایی را بلد نیست. اولین بار یک هفته بعد از عقدکنان شان کتک خورده. مادرش که فهمیده گفته نگرانی ندارد، زیر یک سقف که بروید خوب می شود. فردای روزی که زیر یک سقف می روند باز کتک می خورد، هفته هاست که کتک می خورد. به گفته خودش حساب و کتاب روزهای کتک خوردنش از دستش دررفته، تنها چیزی که خوب یادش مانده این است ک...
رفیق جونم...تو عروس شووووبهترین ساق دوش دنیا شدن با من......
یک کارت عروسی دستم رسید ،از بس جذب این کارت شدم ، گفتم برا شما هم تعریف کنم .جریان کارت دعوت ؛یکی از شخصیت های محترم دخترش رو ،عروس می کنه و بعد توی کارت عروسیشمی نویسه که ،بسمه تعالیدوشیزه فلانی و آقای فلانیبه ازدواج هم در آمدند.بنا داشتیم جشن با شکوهی بگیریم .شما را هم دعوت کنیم ،اما تصمیم گرفتیمبودجه جشن را بدهیمبه یک آقا پسر و دختر خانم دیگری تاآنها هم ازدواج کنند.بنابراین جشنی نداریم .این کارت جهت اطلاع ...
تو عروس کسی اگر بشوی جای من در مراسمت خالیستتو ولی به مراسمم بیا حتماطعم حلوای مادرم عالیست...
دو قلب، دو روح، عشقی جاودانهاگر در روز عروسی مان ما را همراهی کنید باعث خوشحالی ما خواهید شدنام عروسونام داماددر زمان ….مکان …با هم ازدواج می کنند....
روزی روزگاری پسری بود که دختری را دوست داشتو خنده دختر سوالی بود کهکه پسر می خواست تمام زندگی اش را به پاسخ دادن به آن بگذراند!نام عروسونام دامادروز ... ...را برای اولین روز زندگی جدیدشان انتخاب کرده اند.مکان …...
هر روز تازه و نو استوقتی می دانم آن را با تو خواهم گذراند …نام عروسونام دامادبه ما افتخار حضورتان را بدهیددرزمان ….مکان …....
نام عروسونام دامادبه همراه خانواده های خوداز شما دعوت می کنیمکه در شروع زندگی جدیدمانزمانی که پیمان زناشویی می بندیمما را همراهی کنیدزمان …مکان …...
هر عروس در روز عروسی سزاوار اینه که خودشو مثل یک ملکه احساس کنه...