پنجشنبه , ۱۵ آذر ۱۴۰۳
گفتی چه کسی؟ درچه خیالی؟ به کجایی؟ بی تاب توأم ،محو توأم ،خانه خرابم...
که هر کس می بَرد نام ِتو من بیدار می گردم......
ز خواب ناز هستی غافلم، لیک اینقدر دانمکه هر کس می برد نام تو من بیدار می گردم...
زان ستمگر حسرت جام نگاهی داشتمتا توانی بر سر خاکم شراب ناب ریز......
من شیشه ریزه ام، حذر از پای مالی ام...
گَهی بر سر ،گَهی بر دل، گَهی بر دیده جا دارد......
قیمت ما همه این بس که به بازار توایم......
هر گه به یاد خویش رسم ، گریه میکنم......
گَر من به خیالِ تو نباشم به چه کارم...؟...
دوزخِ نقد است دور از وصل جانان زیستن......
چندان که فراموش توام ،یاد تو دارم......
پُرْ بی کسیم؛ ناچار بر خویش مهربانیم......
ای فراموشی ، کجایی تا به فریادم رسی...!؟باز احوال ِ دل ِ غم پرورم آمد به یاد...!...
نشاط این بهارم بی گل رویت چه کار آید ؟تو گر آیى طَرب آید بهشت آید بهار آید !...
ذلت کش هزار خیالیم و چاره نیستلعنت به وضع دور ز دلدار زیستن ......
ظلم است مرهم لطف از ما دریغ کردنچون داغ سوزناکیم چون زخم دَردمندیم...
از ورقگردانیِ وضعِ جهان غافل مباشصبح و شامِ این گلستان انقلابِ رنگهاست !...
گهی بر سر/ گهی بر دل/ گهی بر دیده جا دارد......
جز ناله به بازار تو دیگر چه فروشیماین است متاع جگر خسته دکانها...
گفتی چه کسی ؟ درچه خیالی ؟ به کجائی ؟ بیتاب تو ام محو تو ام خانه خرابم...
خلوتپرست گوشهٔ حیرانیِ خودیمیعنی نگاهِ دیدهٔ قربانی خودیم...