سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گاهی بیا..گاهی جوری عاشقانه بیا...که بی آنکه ببینمت.و بی آنکه حضورت را لمس کنم.آنچنان غرقِ عطر آغوشت شومکه از تبسمِ عشقخدا هم به این همه عشقو به این همه دوست داشتن..حسودی اش شود..بعد هر جا که دلت خواست برو..فقط گاهی بیا ..گاهی اینگونه عاشقانه بیا.....
و تو خلاصه ای هستیاز تمام آنچه که دلم برای یک عمر دیوانگی....و زندگیو دوستت دارممی خواهد......
و چه آرام...با غزل های دو چشمانقشنگَتدلم ریخت بهم...!...
تو مثل سوگلی های قشنگ زمستان می مانیسرد ، بارانی آفتابیبه اندازه ی شیرینی یک خواب زمستانی در میان بازوانتتو به تنهایی اندازه ی زیبایی های زمستان زیباییآنقدر زیبایی که آدم دلش می خواهدبا باران در آغوشت بگیردبا کوچه در آغوشت بگیردبا برف در آغوشت بگیردو در میان بازوانت زمستان را عاشقانه تماشا کند....
آغوشم قشنگ ترینپیانوی دنیا می شود وقتی تو نت هایتنم رابا عشقعاشقانهمی نوازی........
گاهی دوستت دارمو گاهی دوست ترت میانگین را کهبگیریبرایتجان می دهم ........
مرا سرمه کنبه چشمهایتبگذار ببینمت نگاهت کنمبوسه بارانبنوشمت....!باور کن من عشق راهمان اندازه که توییمیخواهم......
مرا سرمه کنبه چشمهایتبگذار ببینمت نگاهت کنمبوسه بارانبنوشمت....!باور کن من عشق راهمان اندازه که تویی میخواهم...️...
و گاهی قشنگ ترین ترانه ی جهان،همان ترانه ای ستکه تو با مداد رنگی چشم های قشنگتهزاران دوستت دارم را روی رخساره ی مژه هایمبی صدا عاشقانه نقاشی می کنی و من در طنینِ آهنگِ قلبم تو را فریاد فریادبی صدا دوستت می دارم......
گاهی که نه...!همیشه عطر خواستنت ..,,,در هیاهوی آغوشمزیباترین وقت بخیرهای.،آغوش من است......
تو مثلِ ️دلبرهای بهار می مانی می خندی عشق جوانه میزند....
تو اردیبهشتی ترین بانوی منی تو را باید هر روز مثل بهارنارنجهای خوش عطر از شاخه گل عشقعاشقانه چید بوئیدبوسیدو چنان عاشقت بود که با هر نگاه به ایوان چشمهایت عطر و بوی عشق ..از چشمهای بارانسرازیر شود.....
شب بخیر های توملافه ی گرم و عاشقانه ایستکه من هر شبروی تن بیداری هایممی کشمو چشمهایم را زیر چتر احساستبه گردش قصه ها می فرستم...
همین جان گفتنهایتگاهی چنان از دلم دل می بردکه انگشتانمبه هوس آغوش گرفتنتهمدیگر را بغل می گیرندو پلکهایم به شوق بوسیدنتهمدیگر را بوسه باران می کنند...
تو همان حسعمیقیکه وقتی عاشقانه نگاه می کنیآدم دلش می خواهدنفسهایش را در سینه حبس کندو از بلندی نگاهت خودش را در آغوشت رها کند......
و عشقشانه ی مردانه می خواهد...و من شانه های تو را فقط تو را..️...
و چه احساسِ قشنگی ست...تو را من داشتن! ️️...
از مرز دوست داشتنت ..تا رسیدن به عطر آغوشت ..هیچ صبح بخیریزیبا تر از عطر تنت نیست ......
هر چیزے ڪه بهدوست داشتن تو ربط داشته باشد ازواجبات عشق استمثلا ، مانند بوسیدنت مانند در آغوش گرفتنتاصلا، مثل شنیدن نفسهایتڪه شنیدنی ترین ترانه یعاشقی ست...!...
️نبودنت را...با هر رنگی که فکرش را کنیعاشقانه نقاشی کردم....اما فقط به من بگوبودنت را چگونه نقاشی کنم...؟که تو در آنفقط در کنار من باشیاصلا مال من باشی....!فقط در حال و هوای من باشی......
با تو بودن را دوست دارم....نه برای تنهایی ام ، نه برای دلخوشی امفقط برای اینکه سایه ات راروی دلم پهن کنیو زندگی را نفس به نفسبا نفسهایت در دلم جریان بدی...تا پازل خوشبختی ام رابا نگاه های عاشقانه اتبه معنا برسانم.....
سکوت کن چشمهایت گویاترین گفتگوی دنیاستگفتگو ترین صداقت دنیاستو عاشقانه ترین صدای عاشقانه هاستسکوت کن من هر آنچه را که باید بشنوم هر آنچه را که باید ببینم و ببوسم و لمس کنم در چشمهایت یافته امسکوت کن چشمهایت گویاترینگفتگوی عاشقانه هاست......
موسیقی چشمهایتزیباترین ترانه ای ست.....که من همراه با نُت دور سرت می گردم جانا️......
تو مثل دلبری های پاییز می مانی ... آدم نمی داند بودنت را نگاه کندیا بغل بغلعاشقانه ببوستتیا اینکه کوچه به کوچه دلبرانه در آغوشت بگیرد .......
از تمام داشتنی هابرای من همینبس ڪه تو زیباترین پرنسس بی نقص منی،،️...
از مرز دوست داشتنت تا رسیدن به عطر آغوشت ️️زیبا تر از عطر تنت نیست...
به جان آمد ًجنون ًاز عشق توای حضرت یارم.......
دستم به بودنت نمی رسداما بگذار سر بسته از دلم برایت بگویمطوری دوستت می دارمکه هر شبانه روز بی آنکه ببینمتبی آنکه ببوسمتبی آنکه لمست کنمبودنی ترین بودنیِ شخصِ جهانم شده ای ......
و تو هر روز صبح ناخداگاه زیباترین اتفاق هر روزممی شوی..وقتی از پنجره ی شیداییبا نگاه های عاشقانه اتعرض دل من راتو سلام می دهی.....