یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
(برای کسانی که به شماحسادت میکنند اینگونه دعا کنید)پروردگارااگر در این جهان کسی هستکه تاب دیدن خوشبختی مرا نداردچنان خوشبختش کنکه خوشبختی مرا از یاد ببرد...
تمام خندههایم را نذر کردهام تا ... تو همان باشی کہ صبحِ یکی از روزهای خدا عطر دستهایت دلتنگیام را بہ باد میسپارد......
هَم دعا کن گره از کار تو بُگشاید عِشقهَم دعا کن گره تازه نیفزایَد عشق!...
هر کجا هستی بگو تا آسمان باران بباردجمعه های بی تو حالم هیچ تعریفی ندارد...
سر تا پایم را خلاصه کنند می شوم مشتی خاککه ممکن بود خشتی باشد در دیوار یک خانهیا سنگی در دامان یک کوهیا قدری سنگ ریزه در انتهای یک اقیانوسشاید خاکی از گلدانیا حتی غباری بر پنجرهاما مرا از این میان برگزیدند : برای نهایت برای شرافت برای انسانیتو پروردگارم بزرگوارانه اجازه ام داد برای : نفس کشیدن دیدن شنیدن فهمیدن و ارزنده ام کرد بابت نفسی که در من دمیدمن منتخب گشته ام : برای قرب برای رجعت برای سعادت من مشتی از خاکم که ...
هرجا قلبی مهربان درحال تپیدن استآنجا بهشتہ در حالروییدن استقلب مهربانتان همیشہ در حال تپیدن باد....
خدایا ...به تو توکل میکنم و حس داشتنت پناهگاهی میشود همیشگی در اوج سختی هایم ... و غرق غرورم می کند.خدایا ...سپاس به خاطر همه چیز...
صبحتون باطراوت و چون صدایباران گوش نوازدلتون خالی از غصهزندگیتون شیرینتر ازعسلدنیاتون غرق در آرامش...
به انتظار تو نشستن ، اشتباه ماست....به انتظار تو باید ایستاد . . .( اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلِیکَ الْفَرَج )...
روزتون پر از نور خداروزتون پر از ارامشروزتون پر از شادى و لبخندروزتون پر از عشق و نشاطو هر روزتون پر از نور امید...
بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ اجْعَلْنی فیهِ محبّاً لأوْلیائِکَ ومُعادیاً لأعْدائِکَ مُسْتَنّاً بِسُنّةِ خاتَمِ انْبیائِکَ یا عاصِمَ قُلوبِ النّبییّن خدایا قرار بده در این روز دوست دوستانت و دشمن دشمنانت و پیرو راه و روش خاتم پیغمبرانت اى نگهدار دلهاى پیامبران...
وقت سحر نزدیک استخدایا...حرفی دارم...خواسته ای دارم :پول و کار نمیخواهم...قدرت و شهرت نمیخواهم...فقط از تو میخواهم....هیچ امیدی را ناامید نکن......
امشب برایت شمعی روشن کردمنمیدانی چقدر برایت اشک ریختنمیدانی چقدر از غصه ات آب شدداغی اشکهایش را وقتی قطره قطره به روی انگشتانم می چکید حس کردمچقدر بی صدا ناله میکردهردو برایت غصه خوردیم هردو برایت دعا کردیم با تمام وجود رو به آسمان ......
من آن شب ٬ یکه و تنهاخدا را از همه دنیابرای خود جدا کردم...به نزدش سفره ی دل بازبرایش گریه ها کردمو تا بیداری خورشید نالیدم،نخوابیدم...و تا صبح سپیده من در آغوشش برای تو دعا کردم...برای خنده ی زیبای لبهایتهزاران نذرها کردم...سری که کرده بودم نذربه روی پیکر من نیستو جسم بی سر من بی سبب باقیست...به دستان ظریفم که برای تو نشان کردمبرایت نذرشان کردم...و پاهایم...و پاهای نحیف و زار وُ رنجورمبرایت نذرشان کردم...