پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
وقتی وارد جنگ شوید، هر دو طرف کاملا شکست می خورند....
من وجود دارم من هستممن اینجا هستم، من در حال شدن هستم، تنها من هستم که زندگیم را میسازم. تنها من و نه هیچ کس دیگر... من باید با کمبودها، خطاها و گناهان و اشتباهات خود رو در رو قرار گیرم. از نبودن من هیچکس به قدر من رنج نخواهد برد، اما فردا روز دیگریست و من باید تصمیم بگیرم که رختخواب را ترک کرده، دوباره زندگی کنم و اگر شکست بخورم، نه تو را سرزنش میکنم، نه زندگی را و نه خدا را.....
در بعضی از طوفانهای زندگی، کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت...متوجه میشوی بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد...متوجه میشوی روی بعضیها هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد...میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان کامل شناخت...و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست!آگاه شدن تاوان دارد...ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،این آگاهی دردناک است،اما هرگز تلخ نیست...!...
به قلبممعذرت خواهى بسیارى بدهکارمبخاطر تمام روزهایى کهگرفت ، شکست ، تنگ شدو کارى از دست من بر نمى آمد......
همانطور که خورشید پس از شب طلوع می کند،موفقیت نیز پس از شکست و مشکلات ظاهر می شود....
هرگز با احمق ها بحث نکنیدآنها اول شما را تا سطح خودشان پایین می کشند،بعد با تجربه ی یک عمر زندگی در آن سطح،شما را شکست می دهند..!...
برندهها از شکست خوردن نمیترسند ، اما بازندهها چرا ! شکست بخشی از فرایند موفقیت است ؛ کسانیکه از شکست دوری میکنند ، از موفقیت نیز دوری میکنند !...
تلخ شدطعم شیرین شعرهایمافتاد شکستفنجان سفید گل مشکی...
پیروزی هزار پدر دارد، اما شکست یتیم است....
️تلاش می کنی شکست میخوری دوباره تلاشت رو میکنی بازهم زمین میخوریولی شکست واقعی زمانی اتفاق می افته که از سعی کردن دست برداری و اون وقت که همه چیزو می بازی..........
شکست هائی هست که بیش از پیروزی، ظفربخش است....
همهی ما به خوبی زهرِ شکست، فقدان و برباد رفتنِ آرزوها را چشیدهایم و میدانیم آنان که تمام قله ها را هم فتح کردهاند، در اعماقِ وجودشان این طعمِ تلخ را چشیدهاند! از این روست که تراژدی را بسیار والاتر از کمدی میدانیم. کمدی به عنوانِ طنز قابل پذیرش است و به عنوانِ سرگرمی و فرار از واقعیت، لذت بخش میباشد ولی افسانهی شاد زیستن برای همیشه را نمیتوان جدی گرفت چرا که افسانهای وابسته به دنیای کودکانه است. دنیایی به دور از واقعیت های تلخی که در زند...
تو روزگار رفته ببین چی سهم ما شد …از عاشقی تباهیاز زندگی مصیبتاز دوستی شکست واز سادگی خیانت...
زندگی مثل بازی شطرنجه / اگه بلد نباشی همه میخوان یادت بدن وقتی هم که یاد میگیری همه میخوان شکستت بدن......
لاک ناخن های تو آخر شکستم می دهند...زرد و نارنجی و قرمز / آه چه پاییزی / چه پاییزی...