شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
- ماه گرفتگی روی بدن نشونه چیه؟ + یعنی جای تاوانیه که برای پاک شدن روح میدی - به گمانم او خود یک فرشته بود یا مرا این گونه می دید....
می گویند: حرف که چیزی نیست! همه بلدند. عمل کن.حرف زدن گاهی دشوار تر از هر کاری می شود!گفتن بعضی جملات می تواند تاوانی سخت داشته باشد. جملاتی مثل: دوستت دارم:))کوتاه و شیرین، ترسناک و جذاب.به همراه تاوانی دردناک...!...
تاوان ای عشق! تاوان گناهم را ندادیسرمایه ی عمر تباهم را ندادی دل را بدنبال خودت هرسو کشیدیتضمین کار اشتباهم را ندادی در گیر و دار قصه ی دلدادگی هاصبر مرا بردی و آهم را ندادی من پادشاه مرز و بوم درد بودمتاج از سرم بردی کلاهم را ندادی صد کوه امیّد مرا بر باد دادیبا خرمنی از گندمم کاهی ندادی در آتشی با دود اسپندم نهادییک بوته از مهرگیاهم را ندادی جامانده ای بین ندانم های خویشمسر رشته ای از راه و چاهم را نداد...
بعضی چیز ها تاوان دارد... بیچاره خیالت ...! این روزها دارد تاوانِ تمامِ بوسه هایِ نکرده اَت رابه من پس می دهد...!!!ستاره ح...
مطمئنم چشمانم در حسرت دیدنآن نگاهی می ماند کههر دم نفس کشیدنمبخاطر اوست.میدانم که تلاقی این دو چشمهرگز دیگر ممکن نخواهد بود...اما چرا؟؟؟تاوان یک اشتباه باید این باشد کهحسرت دیدنت در دلم بماند؟خدایااشکهای چشمانم تنها یادگارانه دوران عاشقیستاز دست دادنشان برایم غمناک استاین حال و هوای بارانی دلم را بسیار دوست میدارم....کاش حرمت این اشکها نگه داشته میشد.کاش تاوانم جز این بود.......
می گفتند دنیا دارِ مکافات استهر چه کنی ، باید تاوانش را پس دهیمن امابه این فکر میکردمما که یک عمر تنهایی کشیدیمتاوانِ کدامخوشی ِنداشتهکدام اشک ِنریخته راپس می دهیم . . ؟...
"توهّم"میدونی از یه جایی به بعد دیگه فهمیدم اولویت اول من نیستمیا شایدم نبودمنمیدونمدیدم گیر کردم وسط یه برزخدارم نابود میشممهربون بود مثل همیشهمیگفت میخندید مثل همیشهاما تنهام میذاشتاما دیگه کل روز و با من نبودهمش بهانه بود همش،اینکه کار داره،اینکه گرفتاره،اینکه فلان شد اینکه چنان شداونقدری وجب به وجبشو آنالیز کرده بودم،که میدونستم داره میلنگه یه جایی از کارشبدم میلنگهسخته ها خیلی سختهداری دق میکنیانکا...
شاید تاوانش را داده امتاوان نگاههای سربه زیر دختری جوان راتاوان قلبهای ندانسته مچاله شده راتاوان قلبهایی که شاید هنوز هم عاشق هستنداما او من بودم که باید انتخاب می کردمو من فقط یک نفر بودمو قلبم درگیر شاهزاده ی مجهولی بودکه باید با اسب سپید می آمد اما هنوز نیامده بود ...و من سر به زیر بودم ، آنقدر سربه زیر ...که قلبی را که سالها درگیرم بود را نمی دیدماکنون که مزه عشق را چشیده اممی گویم : چه سخت گذشت شب ها و روزها برای کس...
تاوان سنگینی دادیم برای دل بردن ازهمتو تار مویت را، من کل تبارم راارس آرامی...
باید جوری فریاد دوستت دارم سر داد که مزه خون را در گلو حس کرد باید فهمید حتی گفتن آن جمله تاوان دارد چه برسد پای آن ماندن! نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
دلم بی تاب و حیران است هوای دلبرش داردهوای شال خوش رنگی، که مه رو بر سرش دارددلم طفلی شده یارا،هوایِ مادرش کردههوایِ تسبیح و مهر و نماز و چادرش کردهدلم گشته چو مجنونی،که لیلایش سفرکردهو او را در بیابانی،خراب و دربه در کردهدلم شیخی شده دلبر،جدا گشته ز یارانشبه عشقِ دختر ترسا،بداده دین و ایمانشدلم گشته هوایی و،هوایِ بوسه ای داردهوای عطر پاییز و نگار وپرسه ای دارددلم گوید به آرامی،هوایِ بسترت داردهوای بوسه ای شیرین از آن شیرین ...
لبخندت که غمگین شودتازه یادت می افتد برایآدم های بی ارزش زندگی اتچه تاوان سنگینی داده ای.!!...
باتو یه روز ، اینجا بهشتم بوداین روزا اما جز یه زندون نیست.می سوزم از عشقت و میدونمآتیش تو بعدش گلستون نیست.ماگم شدیم هردو تو این جادهدیگه امیدی به رسیدن نیستتو بی تفاوت می گذری از عشقراهی برام جز دل بریدن نیست.دل می کنم از تو واین رویادل می کنم دیگه از احساسمتا آخرش موندم به پات هرچندراهی نذاشتی تو دیگه واسمچشماتو بستی روی دنیام کهبگذری راحت از دل سادمچیزی نمیگی و نمی دونمتاوان چی رو با تو پس دادم.تقدیرمه ...
من شکستن را نمیدانماما هر ڪس از ڪنارم گذشت،شڪستن را خوب بلد بود...دلم را...عهدش را...غرورم را...ڪمرم را... ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺗﺎﻭﺍﻥ ﻫﻤﻪ ﻧﻪ ﻫﺎیے ﺍﺳﺖ ڪﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺗﺎ ﺩﻝ ڪسے نشڪﻨﺪ ...ﻫﻤﻪ ﻣﺤﺒﺘ ﻬﺎیے ڪﻪ ﺯﯾﺎﺩے ﻫﺪﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﺗﺎ ﺩلے ﺑﻪ ﺩست ﺁﻭﺭﻡ ...ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳتت ﺩﺍﺭﻡ ﻫﺎے ﺁبڪےڪﻪ ﺟﺪے ﮔﺮﻓﺘﻢ ...ﻫﻤﻪ سادگی که داشتم...
یک وقت هایی آدم دلش می خواهد یکی یکی لباس هاش را بکند. بشود لخت مادرزاد. راه بیفتد توی شهر و و توی صورت آنها که با دست نشانش می دهند نعره بزند "خوب کردم. می فهمیدم دارم چه غلطی می کنم. دلم خواست بکنم. دلم خواست گند بزنم به زندگی ام. بله به زندگی یک نفر دیگر هم گند زدم!تاوانش را هم دادم... نوش جانم، تاوان مابقیش را هم می دهم"بعد برود روی بلند ترین سکویی که می بیند. دست هاش را از دو طرف باز کند و رو به یک شهر، نه! نزدیکتر... رو به همس...
فصلی بینِ تابستان و پاییز وجود داردبه اسمِ "فصلِ آرزوهایِ نرسیده"هرچقدر در تابستان دست هایت را برای رسیدنشان بلند میکنی و درنهایتِ تلاشهایِ بی شمارَت؛ بهشان نمیرسی.در پاییز تاوانِ خاطره هایش را با درد پس میدهی....
از مضحکهٔ دشمن تا سرزنش دوستتاوان تو را می دهم، اما به چه قیمت!؟...
باز از نگاه خیس من یاد تو می بارد رفیقبر دفتر اشعار من بذر تو می کارد رفیقواژه به واژه خط به خط تنهاتویی مضمون منای ناجیِ رویاییِ ابیات ناموزون منپر از ترانه می شوم وقتی به یادم میرسیجان میکنم از دوری ات پس کی به دادم میرسیمن تاسحر چشمم به در اما تو از من بی خبرمی میرم از دلتنگی ات تا صبح نمی ماند اثردستم به دامانت بیا وقتی نمانده خسته امبا این همه تنهایی ام من عهدخود نشکسته امبیمعرفت رسمش نبودباچون منی یاغی شدنرفت...
این خود شمایید که اجازه یِ خیانت میدهید....شمایید که به اسمِ علاقه هزاران بار از گناه و خطا و اشتباهش میگذریدکه بارها و بارها فرصتِ جبران میدهید وقتی میدانید جز تکرارِ هزار باره یِ گناهش چیزی عایدِ رابطه اتان نمیشود....نه نه اشتباه نکنیدنمیگویم آدم ها را با یک اشتباه دور بیاندازیدنهاما کمی دیرتر ببخشید، کمی دیرتر آغوشِ گذشت به رویش باز کنید تا بفهمد هر اشتباهی تاوانی دارد و هر خطایی، مجازاتی....خیلی هم آسان که ببخشید و بگذریدمی بی...
آتش زدی قلب مرا من زنده ای جان داده امدر حسرت آغوش تو ناجور تاوان داده ام...
در شهر ما چشم ها عاشق می شوند، اماریه ها تاوانش را پس می دهند......
نمی دانستم تاوان دیدنآن چشم های شبرنگ یک عمر دلتنگی است...
نمی دانستمتاوان دیدنآن چَشم هایشب رنگتیک عمردلتنگی است . ....
دلمان برای روزهای خوبمان، تنگ شده...روزهایی که می شد در پیاده روهای ساده ی شهر قدم زد و شاد بود، شب هایی که می شد نگران هیچ چیز نبود و خوابید و آخرِ هفته هایی که می شد سفر کرد و از تهِ دل خندید...دلمان لک زده برای یک قُلُپ چای که بدون بغض و حسرت از گلویمان پایین برود... قمار سختی بود!ما تمام دلخوشی مان را پای سادگی هایمان باختیم...انصاف نبود هم بسازیم و هم بسوزیم،انصاف نبود تاوان تصمیماتی را بدهیم که خودمان نگرفته بودیم...ولی تسلیم نخ...
برای بالا رفتن از بعضی پله هاباید تاوان داد؛پس مواظب باش،آن چیزی که برایشقرار است تاوان بدهی،ارزشش را داشته باشد....
مطمئن باش که تاوان غمم را دنیااز همان دست که دادی به تو پس خواهد داد...
قبول کنین ما تاوان محبت هامونو میدیم نه اشتباهاتمونو...
آقای قاضی دل ساده داشتن تاوان دارد،هر روز باید بدوزی زخم هایی رو که از صداقت خوردی......
سیب در دستانتچیده!بوییده!تاوان طرد شدنم را چشیدهام....
منی که کوکو سبزی و دمپختک یه عمره خوردم،چرا باید تاوان خفاش خوردن یکی دیگه رو بدم،خدایا حکمتتو شکر...
قهر کردی می روی بی هیچ تاوانی ولی،لااقل پس مرد باش و بوسه هایم پس بده...
از اوّلین انشاءفقط یک جمله یادم هستبابا اگر نان دادتاوان هم فراوان داد . . .روز پدر مبارک...
گاهی اوقات بی قانونی ؛عجیب بیداد می کند در عاشقی ….یکی دور می زند …اما …. دیگری جریمه میشودو تاوان میپردازد …...
یک نظر دیدم وتاوان دو عالم دادم.....
آن زن کهدستان پاپ را کشیدپاپ هم که ان رفتار را انجام دادباید غرب یک جورایی جبران می کردباید خاورمیانه تاوانش را می دادباید خبر عوض می شدباید خبری جبران اشتباه پاپ می شدخبر بزرگ تر باید تمامی رسانه ها را پر می کردمگر کسی باورش می شوددستان پاپ هنوز درد می کند...
کاش جای شرم، گاهی دل به دریا می زدیماین که تنهاییم، تاوان خجالت های ماست...
در بعضی از طوفانهای زندگی، کم کم یاد میگیری که نباید توقعی داشته باشی مگر از خودت...متوجه میشوی بعضی را هرچند نزدیک، اما نباید باور کرد...متوجه میشوی روی بعضیها هر چند صمیمی، اما نباید حساب کرد...میفهمی بعضی را هر چند آشنا، اما نمیتوان کامل شناخت...و این اصلاً تلخ نیست، شکست نیست!آگاه شدن تاوان دارد...ممکن است در حین آگاه شدن درد بکشی،این آگاهی دردناک است،اما هرگز تلخ نیست...!...
خدای خوبمبه بزرگیت قسمهیچکس را به کسیکه قسمتش نیست عادت ندهکه تاوان خاطره جنون است و بس......
کوری یعقوب یا رسوایی بانوی مصر ؟اولی عشق است اما دومی تاوان عشق .......
و اما عشق...تاوان مهیبِ تنهایی ست...️️️...
تقاص ، تاوانهر چه میخواهی نامش را بگذارمن اما فقط می دانم خدا از اشک های هیچ کس ساده نمی گذرد...
به دار آویختندالک راتاوان داشتموی آسیابان...
خطرناک ترین خوردنی دنیا؛...خوردن گول ظاهرِ آدماستکم حجم و خوش هضم با تاوان سنگین......
تنهایى شب را بیدار ماندم دیر دانستم بى خوابى ،تاوان دل دادگىِ توست ......
مگه میشه؟دلی را بشکونی!و تاوان ندی؟...
مرد اگر بد هم ببازد خوب تاوان می دهد...