شنبه , ۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
ما که خودمان را پنهان می کنیمدر تابستاندر چمدان های نقره ایدر سفرهایی به سمت شمالدر عکس های دسته جمعیدر باراندر شادیِ مرطوبِ دریایی در رامسررنجچگونه آدرس ها را پیدا می کند؟...
اندوهم را از چشمانم بخوانحرفهایم را از بغضِ جامانده در قلبمو من خود زخم فراموش شده ای هستم، که آن را در پشتِ پرده ی لبخندم پنهان کرده امو قسم به اندوهی که زبانم را لال کرده، هرگاه آزرده و محنت زده ام، قلم بدست گرفته و کلماتی که سرشار از حسرت و رنج هستند را بر روی خطوط دفترم پیاده میکنم، تا یادم بماند روزی چه بر من گذشت.......
فرصت زندگی کم است نجیب تر از آن باش که برنجانی ...فاطیماه نویسنده وشاعر...
...ما ساکنان دنیا ... ؛ همسایگان رنجیم... !!!ما جمع بی پناهیم ... ؛ مجذور چارو پنجیم!!!شاید طلسم آهیم ... ؛بازیچه های افسوس!!! روی سیاه ماهیم ... ؛دود چراغ فانوس... !!!شاید که مرده باشیم ؛ در انتهای کابوس... !!! محشور گشته باشیم ؛با لاله های مایوس... !!!ما مهره های سرباز ... ؛در دست سرنوشتیم!!!در پیله های پرواز ... ؛ پروانه های زشتیم...!بازنده ایم از آغاز ... ؛ بیهوده در نبردم... !!!عمری بدون اغماض ... ؛ محکو...
دیالوگ :ادوارد : میدونی فرق بین درد و رنج چیه؟آنا : چه فرقی میکنه؟ وقتی دوتاشون بدنادوارد : وقتایی که باهات حرف میزنم وحواست پیش یکی دیگس ، این میشه رنج!آنا : خب درد چیه اونوقت؟ادوارد : که با این حال باز دوستت دارم...
ای بانوی رنجهاای لطیفِ همیشه سخت...چگونه توانستی تا آن بلندای بکرِ،قله های صبر و شهامت را فتح کنی؟به کدام ارتفاع از خوشبختی پرچم آویخته بودی که دردهایی آنچنان بزرگ رااینچنین کوچک دیدی؟بهزاد غدیری...
رنج،میراث گرانمایه ی آبادی ماستگریه،دیریست که ساز و دهل شادی ماست...
به شوق پرواز در چشمان خمار شب پیله کردم..پیله ی پر از تنهایی من پر شد از بوسه های مهتاب...امید در قلبم ستاره شد...و از صبر، روحم به وسعت آرزوهایم تا دستان ماه قد کشید...در دستان ماه ذوب شدم...ستاره ها در قلبم به پرواز در آمدند...سرشار شدم از حس پروانگی 🦋 و بی پروایی...خسته اما به شوق رهایی پیله ی شب را کنار زدم...و فارغ از تمام رنج ها روی شبنم گلی آرام گرفتم....✍️عارفه عطائی...
رنج نباید تو را غمگین کند. این همان جایی است که اغلب مردم اشتباه می کنند. رنج قرار است تو را هوشیارتر کند به اینکه زندگی ات نیاز به تغییر دارد. چون انسان ها زمانی هوشیارتر می شوند که زخمی شوند، رنج نباید بیچارگی را بیشتر کند. رنجت را تحمل نکن، رنجت را درک کن! این فرصتی است برای بیداری، وقتی آگاه شوی، بیچارگی ات تمام می شود....
یاری آن است که زهر از قِبَلش نوش کنینه چو رنجی رسدت یار فراموش کنی......
شخصیت آدمها را می توان از نوع رنجی که درگیر آن هستند شناخت......
اگر بلد باشید رنج بکشید،خیلی خیلی کمتر رنج می برید و سپس می فهمید که چطور از رنج برای ایجاد شادی و خوشحالی به خوبی استفاده کنید....
رنج ما ،بیش از تواناین دل رنجور بود......
قلب خانه ایست با دو اتاق خوابدر یکی رنج و در دیگری شادی زندگی میکندنباید خیلی بلند خندیدوگرنه رنج در اتاق دیگری بیدار میشود...
رنج دنیا،فکر عقبا، داغ حرمان ، درد دلیک نفس هستی به دوشم عالمی را بار کرد...
شخصیت آدمها را میتوان از نوع رنجی که درگیر آن هستند شناخت ......
می توانشخصیت هر کسی را از نوع رنجی که درگیر آن هست شناخت.......
به تنهایی دیوارها آیینه بخشیدمتا انعکاس رنج هایم هویدا باشد......
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم هر لحظه که می کوشم در کارکنم تدبیر رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر...
چیزهایی هست که درمان نمی شود، سال ها خواهد گذشت امّا هرگز درمان نخواهیم شد.شاید چراغی روی میز داشته باشیم و گلدانی گل و عکس های عزیزانمان را، امّا دیگر آنها را باور نداریم، چون یک بار مجبور شدیم ناگهان ترکشان کنیم.کسی که یک بار رنج کشیده است، تجربهٔ درد را هرگز فراموش نمی کند.- ناتالیا گینزبورگ - فضیلت های ناچیز...
به یک جایى از زندگى که رسیدى، مى فهمى رنج را نباید امتداد داد. باید مثل یک چاقو که چیزها را می برد و از میانشان می گذرد، از بعضى آدم ها بگذرى و براى همیشه تمامشان کنى....
برایم بنویس. هر وقت و هر چقدر که دوست داشتی. تنهایم نگذار عزیزم. آدم همیشه نیرومند نیست. هر چقدر هم فکر کند تواناست ممکن است نتواند بر رنج هایش چیره شود. وقت هایی که آدم خود را بیچاره ترین حس می کند فقط نیروی عشق است که می تواند او را نجات دهد.......
و من بسیار به رنج چشم ها می اندیشمخسته از نبردی تن به تنآلوده به فراقدر انتظاردر انتظاردر انتظار ......
خدایا با مردمت آشتی کن و سایه سیاه این بیماری و ناامیدی را بچین. دل ها را شاد کن تا این دو روز زندگی را به شکر شادی بگذرانیم. خدایا جواب بیماران روی تخت بیمارستان را بده. با ما با رحمت خود رفتار کن. خدایا شادی هایی می خواهیم تا تو را فراموش نکنیم. خدایا تو را به رنج صدا کردیم، بازی را عوض کن....
\کودک درون\بخند کودک غمگین درونم... من رنج های زیادی پشت سر گذاشته امکه سر پیچ همین خیابان...در انتظار بزرگسالی تو هستند.......بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
چو رنج بوده فقط سهمم از جهان شماخوشا به کنج اتاقم، خوشا جهان خودم...
آرزوهای بزرگ داشته باشید تا مسائل کوچک رنجتان ندهد...
تو خودخواهی و من خواهان چشمان تو تنهایممرا رنجی از این سخت ترکه می دانی چه تنهایم؟؟؟؟حمید پناهی زاده...
بدترین چیز در دنیا تنهایی یا رنج کشیدن نیست ، یک ترکیب است : "تنهایی رنج کشیدن" !...
جهان اینچنین بنا شده است که اگر خواستار لذت بردن از خوشی های آن هستی باید رنج های آن را نیز بر دوش کشی ، چه بخواهی و چه نخواهی نمیتوانی یکی را بدون دیگری داشته باشی ......
آدم های زیبا و دوست داشتنی به صورت تصادفی به وجود نمی آیند ؛ زیباترین و دوست داشتنی ترین انسان هایی که می شناسیم آن هایی هستند که با شکست آشنا شده اند ، آن هایی که رنج را تجربه کرده اند ، آن هایی که از دست دادن را تجربه کرده اند ، آن هایی که پس از این رویدادهای دشوار دوباره مسیر خود را به سمت زندگی پیدا کرده اند ...این افراد ، زندگی را به شکل متفاوتی می فهمند ، آن را به شکل متفاوتی تحسین می کنند و نیز به شکل متفاوتی حس می کنند ؛ به همین دلیل...
می بینم ای رفیق ،اندوهت را اوضاع زمانه، رنج انبوهت را این دفتر، بیت بیت تقدیم به تو باشعر ببند زخم آن روحت را...
اگر می خواهی شادی را بیابی به آنان که در رنج هستند کمک کن ؛ مهر ورزیدن حتی کوچک ، مثل یک موج تا ابد در جهان منتشر می شود و راه خود را برای بازگشت به تو پیدا خواهد کرد ......
هیچ رنجی بزرگتر از این نیست که داستان ناگفته ای را درون خود نگه داری....
آه که فریدون و فرهاد و فروغ چه اسم های مناسبی برای صدا زدن کوچه هاست، و نام تو که یک «کوچه باغ» است، بماند برای خودم، که محال است نشانی اش را پشت نامه ای بنویسم.و چقدر جای کوچه ی سیب وانار و گندم در شهر خالیست. و چقدر شهردارهای تمام شهرها با شعر غریبه اند و جای اسم های آرام، اسامی عصبانی و جدی را می پسندند.چقدر عبور از «بلوار باد» و «تقاطع بامداد» و «حدفاصل سپیدگاه»، خون را رقیق می کند. آه که چقدر این خستگی های بی خرج و خوش خوشان، با تو خوش ...
من و پاییز ...قرار است که هم دست شویمرنگ زردش با او ...طاقت رنجش با من ......
به تنهایی دچارندمشتی بی پناه اینجامسافر خانه رنج استیا تبعیدگاه ......
تکرار بی شمار زمستان پس از بهارای عاشقان، چه رنج بزرگی ست انتظار......
تو که نیستی ، هر که هم باشدمثل رنج نامادری ستافزون بر درد بی مادری....
یک فیلمساز حتما نباید رنج بکشد تا رنج کشیدن را نشان دهد، فقط باید آن را درک کند. شما لازم نیست بمیرید تا صحنه ای از مرگ را فیلمبرداری کنید....
رنجی بزرگتر از تحمل یک داستان ناگفته در درونت نیست...
رنجی که زنان افغان متحمل شده اند، تنها با گروه های اندک دیگری در تاریخ اخیر جهان برابری می کند....
برای روح های شکننده و کم انعطاف که تمایل به دلتنگی دارند، زندگی کردن، فقط نوعی تنبیه بسیار سخت است...این ها افرادی هستند که با صبر و تحمل، دقایق تنهایی خویش را به دقت می شمارند و از آن رنج می برند......
ما همه باید از یکی از این دو چیز رنج بکشیم: رنج نظم، و یا رنج افسوس یا سرخوردگی....
برای اینکه واقعا بخندی، باید بتوانی رنج خود را باور کرده، و با آن بازی کنی!...
پشت هر چیز زیبایی، نوعی رنج وجود دارد....
زندگی جویبار بی انتهایی از رنج است و رشد به معنای پیدا کردن راهی برای اجتناب از این جویبار نیست بلکه به معنای شیرجه زدن درون آن و پیدا کردن موفقیت آمیز راه در عمق آن است ......
هر کجا لنگ شدم یا که کسی رنجم دادپدرم گفت ولش کن تو برو من هستم...
برگرد ای بهار! که در باغ های شهر جای سرود شادی و بانگ ترانه نیست جز عقده های بسته ی یک رنج دیرپای بر شاخه های خشک درختان جوانه نیست...
آن کسی که وجدان دارد اگر به اشتباه خود پی برد، رنج میکشد. این خود بیش از اعمال شاقه برایش مجازات است ......