شنبه , ۳ آذر ۱۴۰۳
مرا به نیم نگه می توان تسلّی کرد......
بی تماشای تو با اینهمه غمها چه کنم؟...
چیزی که مرا به زندگی بندد نیست......
گر از تو خموشم از فراموشی نیست.....
آن نیستی که رفتی،آنی که در ضمیری!......
نماند بر زمین هر کس جهان را مختصر گیرد... حسین_توکلی...
مست و خرامان می رود در دل خیال یار من.....
دلتنگی اتفاق عجیبی ست؛ گویی خواهی مُرد اما نمی میری … ...
فریاد ز محرومیِ دیدار و دگر هیچ…...
وردت این است که بیگانه ی خویشم خوانی .....
تو جان منی ، وداع جان آسان نیست......
بیا ردیف کن این جمعه های درهم را......
خواستنش تَمَنّای هَر رَگ...️...
به تو حاصلی ندارد غمِ روزگار گفتن......
ندارد غیر لیلی جسم مجنون، جان شیرینی......
سپارم به تو جانکه جان را تو جانی..️...
لستِ أمام عینی، لکنّکِ کُل مَا أرى..در برابر چشمانم نیستی، اما تمام آن چه می بینم، تویی...
دل را قرار نیستمگر در کنار تو ......
من دلم پیش کسی نیست خیالت راحت ...️...
گیرتو بودکه نخ کش شد، دلم...!...
خلقی اندر طلبت، غرقه ی دریای غم اند.....
قدردان خود نی ام ازبس که با خود بوده ام...
ذره ی خاکم و در کویِ تواَم جایْ خوش است.....
منم که دل نکنم ساعتی ز مهر تو سرد...
هرکه در آتش نرفت، بیخبر از سوز ماست......
صد سبزه گره زدم که یارم باشی......
در درون جان تست ، از خویشتن جو یار خویش ......
صبر را عاجز کند دردی که بیش از طاقت است......
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود ...
کسی کَز طاقِ دل افتاد ، از جا بر نمی خیزد.....
ماییم و دست و دامن معصوم ِ مرتضی ... مبارک️...
دیدی که مرا هیچ کسی یاد نکرد؟ جز غم .....
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد ...
آن قَدَر بیخودی از بویِ تو دارم ، که مپرس.....
عشوه ای از لبِ شیرین تو دل خواست، به جان ......
شیشهٔ صبرِ مرا سنگِ غمت زود شکست......
عید نمی دهد فَرح بی نظر هلال تو عجل لولیک الفرج...
بُریدم از جهان بهر تو و با تو نپیوستم......
سرزنش میکنی مرا اما ، به گناهم دچار خواهی شد ......
تا تو رفتی من دگر خوش نیستم......
بر زبان بود مرا آنچه تو را در دل بود......
آن ها که دوست شان داشتیم رفته اند و اندوه بی صداست.. ...
وز سینه جدا مشو که جانی ...️...
از هرچه در خیال من آمد نکوتری......
در حسرت دیدار تو آواره ترینم.....
در دلم غصه ای گِره گیر است......
گر تو با من بودی،چنین دلم خوار نبود..کنار تو...ترانه از محمد امین حسنیبا صدای ...
رشک نگذارد که از دل بر زبان آرم ترا... اصفهانی...
یأس بی بال وپری از قفس آزادم کرد......
منسخت نمیگیرم !سخت است جهان بی تو ...!...