جمعه , ۲ آذر ۱۴۰۳
بر شانه هایم تکیه کن تا باورم باشدیک خشت هم از من بماند باز دیوارم...
ناگهان آمد و زد، آمد و کشت، آمد و برداو فقط آمده بود از دل ما رد بشود...
او فقط آمده بود از دلِ ما رد بشود ...
او فقط آمده بود از دل ما رد بشود...
ناگهان آمد و زد آمد و کشت آمد و برد او فقط آمده بود از دل ما رد بشود...