پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من آنقدر دوست دارمکه آیندمو غیر تو با هیچکس نمیتونم تصور کنم...
از خدا پرسیدم:خدایا چطور می توان بهتر زندگی کرد؟خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هیچ تاسفی بپذیربا اعتماد زمان حال ات را بگذران...و بدون ترس برای آینده آماده شو.ایمان را نگهدار و ترس را به گوشه ای انداز.شک هایت را باور نکن و هیچگاه به باورهایت شک نکن. زندگی شگفت انگیز است....فقط اگربدانید که چطور زندگی کنید...
بخاطر آینده اى که معلوم نیس چى میشه،از آدمایى که امروز تو زندگیتونن ساده نگذرین......
تو نباشی من از آینده خود پیرترم...
راز آرامش درون در زمان حال زندگی کردن است.. گذشته و آینده رادرچرخه ی ابدیترها کن.. این ساعت و امروز تا ابد برنخواهد گشت قدر لحظه ها را بدان ......
Dear past, thanks for the lessons. Dear future ,I’M READY !گذشته ى عزیز، از درسهایى کهبهم دادى متشکرم.آینده ى عزیز، من آماده ام...
در جهانی محتاط، آینده بیشتر در سیطره خطرها قرار میگیرد تا در سیطره امکانها. تهدیدهای آینده، علت تغییرات فعلی می شوند. در چنین جهانی ما با غایتی زندگی میکنیم که دائما به سمت فاجعه سوق داده میشود. اگر تهدیدی برطرف میشود، همیشه بیشمار تهدید تازه جایش را میگیرند. حد و حدود ممکنِ نبرد با همه این خطرها مرزی نمیشناسد. علی الاصول، ترس خودش به خودش دوام میبخشد. تغییر به نظر مخاطره آمیز میآید، و بنابراین چیزی خطرناک است؛ چون هر تغییری میتواند تغی...
نگرانِ آینده ات با کسی نباش که تو را با همه ی گذشته ات میخواهد...️...
من و تو زنده موندیمو به سختی زندگی کردیمگذشتهحالآیندهمن و تو وارث دردیم......
سیاستمدار کسی است که حوادث فردا و یکماه و یکسال آینده را پیشبیینی کند و بعد بتواند دلایلی بیاورد که چرا اتفاق نیفتاد....
دختر، خاطرات شاد و خوشی گذشتهلحظات شاد حال و امید آینده استتقدیم به دختر امروز و مادر آیندهروزت مبارک...
زمین ما آینده ی ماour planet our future...
خیالت راحت جانم مهرت همچون سرنوشتبه آینده من گره خوردهسرنوشت آدم رامگر میشود از آینده جدا کرد ؟!...
در دامن کوه آب را آلودیم/بر بستر رود خاک مرگ افزودیم/آینده چه تلخ داوری خواهد کرد چنگیز ترین نسل بشر ما بودیم...
گفت : اگه یه ماشین زمان داشتیباهاش میرفتی گذشته یا آینده؟دستامو دور لیوان چای سفت حلقه کرده بودم، نگاش کردم، گفتم : هیچکدومگفت : د بگو دیگه؟ یکیشونه انتخاب کن!گفتم : اگه ماشین زمان داشتم، نه میرفتم گذشته نه می رفتم آینده.گفت : پس چیکار می کردی دیوونه؟گفتم : زمان رو همین جا متوقف میکردم وُتا ابد به بهونه ی سرد شدن این فنجون چایهمین جا پیش تو می موندم.......
میگویند فردا بهتر خواهد شد…مگر امروز، فردای دیروز نیست؟دیروز چه کردید؟؟...