پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به قربان تو رفتننه روز خاصی میخواهدنه ساعت مشخصیتو که میخندیباید رفت به قربانت......
دوستت دارمای که بودنتمرگ را به تاخیر می اندازد...️...
بیرون ز تو نیست آنچه می خواسته امفهرست تمام آرزوهای منی...
حس بودنت قشنگترین حس دنیاست...
همه ی دنیای من تویی...
توی دنیافقط تو خوب میکنی حال منو......
توقشنگترین خلقت جهانی برا من...
من از تمام دنیا یک تو دارم که می ارزد به تمام نداشته هایم ️...
دوستت دارمبهایش هر چه هستروی چشمانم...
بودنتخندیدنت نگاهت صدایت...اینها تمامِ قرص های آرامش بخشِ دنیا را بی اعتبار میکنند......
وقتی با تو هستمآنچه هستم را واقعا دوست دارم...
بین خودمون بمونههمه چیت یه طرف چشمات یه طرفدوستت دارم عشق خودم...
دوستت دارم هایت را به کسی نگونگه دار برای خودممن جانم را برای شنیدنش کنار گذاشته ام...
کم هستن کسایی که وقتی اسمت رو میگن لذت میبریو با تمام وجوددر جوابشون دوست داری بگی :جانم...
ز همه دست کشیدم که تو باشی همه امبا تو بودن ز همه دست کشیدن دارد...
تو دیر پیدا شدییا من دیر یافتمتباکی نیستمسافر کوچکماینک پادشاه سیاره جانم تویی......
می پرسند علم بهتر است یا ثروتمی گویمتوآخر تو دار و ندار منی......
عشق تو به تار و پود جانم بسته استبی روی تو درهای جهانم بسته ست...
عشق تو به تار و پود جانم بسته ستبی روی تو درهای جهانم بسته ست...
صداش کنیفقط بگه جانمنگاش کنیبگه دوست دارمتویی نفسهمین و بس...
بوی جانی سوی جانم می رسدبوی یار مهربانم می رسد...
جانم به جان تو بسته استبگو جانم!...
مهربانم/جانم/نبضم ضربانمدست من نیست /عشقت افتاده به جانم...
گاهگاهی که دلم می گیرد پیش حود می گویم آنکه جانم را سوخت...یاد می آرد از این بنده هنوز؟...
من عرضه ی فراموش کردنت را ندارم دست پا چلفتی ترینم برای دور انداختن خاطره هایت تو بگو من با این قلب ناسازگارم چه کنم جانم...؟...