پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
ساز چشمانم پُر از آهنگ توستهر دو چشم عاشقم همرنگ توستمهربانم ؛ دلبرم ؛ این را بدانتا قیامت یک نفر دلتنگ توستبهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
دلنوشته هایم...نه نانی می شود برای دل گرسنهنه آبی برای رودهای آرام و کم عمق...!دلنوشته هایم اما...جنس خون درون شاهرگ است...که می تازد به رگهای زندگی ام...مهربانم ؛عاشقم چه بمانی چه نمانی ،میان واژه های به صف کشیده امهمه ی روزهای من بوی تو را میدهد... بهزاد غدیری (شاعر کاشانی)...
مهربانم! فصل دل انگیز بهار که میرسد دلم بیشتر از همیشه برایت تنگ می شود و آن وقت غمگین ترینم اگر لحظه ای خسته شوم از خیالت.همان خیال رنگارنگی که عصرهای بهار که فصل مشترک تولد ماست٬ میآید و مینشیند این جا کنارم به صرف چای...می خندد به صرف لهجه ی زندگی و میرود به صرف دلتنگی…خیالت شبیه داستانهای کودکی ام پایانی خوش دارد…**تولدت رو همراه با زیباترین آرزوها تبریک میگم**...
ای زندگی و تن و توانم همه تو......
مهربانم/جانم/نبضم ضربانمدست من نیست /عشقت افتاده به جانم...