سه شنبه , ۲۹ اسفند ۱۴۰۲
برگشتنت مدام هی به عقب برمیگردد عزیزعقب تر از تو ،که رفتن ندارد عزیزآمدم هی بهانه ها را پاسخ دادم اما قلب و بهانه اش که جواب ندارد عزیزمهدیه باریکانی...
جایی میان قلب هستکه هرگز پر نمی شودو مادر همان فضاانتظار می کشیمانتظار می کشیم...
و تو از روی خرده شیشه های قلبم عبور کردی.......
تپشهای جنون را می شمارم؛عطشناکیِ دل را می نگارم؛برای بودنت در لحظه ی حس،دلم را دست قلبت می سپارم!شاعر: زهرا حکیمی بافقی (الف احساس)...
آمدم با تو باشم؛فقط با تو!و قلبم را برایت هدیه آوردم؛در کادویی،از جنسِ احساس؛به رنگِ محبّت!امّا تو...بازتابی ست مرا؛بازتابی ست...به تلافی شکستن قلبم؛بازتابی ست مرا...زهرا حکیمی بافقی،کتاب صدای پای احساس،ص ۱۴۹....
حوالیِ چشمانم ابریویرانه ی قلبم گِل آلود،شکوفه ها آمدند و رفتندسِیل تو را بُرد....
مهاجرتدلگرمی هم می خواهدمن که از وقتیبه قلب تو مهاجرت کرده امهر روز از سرما یخ زده ام......
در امتداد صفر عاشقیاندوه نداشتنتدر من جوانه می زندای کاش آمدنتهمچون خواب همیشگیتعبیر می شدتا دلتنگی هاییکه در قلبم ریشه کرده اندبه چشم هایتگره می خوردمجید رفیع زاد...
چقدر قلب شوددگرگونیِ دلِ من؟زهرا حکیمی بافقی (کتاب ترنّم احساس)...
جای خالی آدم ها را درک می کنمنه در قلب هابلکه قلب خودم را درک می کنموقتی کسی رفته و جای خالی می گذاردبه وقتی که دوستی رخنه می کندهر جا که هستند، هر جا که رفته اندجای خالی آن ها در قلبمان باقیستشعری کوچک به افتخار آدم هایی که رفتند و جای خیلی خالی برایمان به جا گذاشتند....
برای رفتنتتقدیر را بهانه نکناز زمانی که مرا سرد در آغوش گرفتیفهمیدم ؛ مدت هاست که قلبتجای دیگری نفس می کشدمجید رفیع زاد...
گناه تو نگاهی است که ایمانِ قلبم را فرو می ریزد🌱🌊......
قسم به روشنی ناب چهره ی قمرتربوده است دلم را نگاه معتبرترسیده برق نگاهت به استخوان هایمچگونه دل نسپارم به جلوه ی نظرتمیان لذت و حیرت مرا معلق کردرسید تا به نگاهم نگاهِ مختصرتبکش به بند مرا در حریم آغوشت روا ندار نباشم اسیر و در به درت مرا به شرح خبرهای داغ دعوت کنکه عاشقت شده ام با خلاصه ی خبرتدلم برای تو ناقابل است ، جان بطلب خوشا به حال کسی که شود فدای سرت بهزادغدیری...
چشمانِ سیاهت، چو نگینِ گلِ الماس؛هر موجِ نگاهت، تبِ گرمای پُراحساس؛وقتی بزنی چشمکی از، چشمه ی قلبت،آبی بشود شورِ دلم مثلِ گلِ یاس!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس.🌿❤️🌿...
قلبم مالامال از عشق است و در سینه ام سنگینی میکند…تابحال نمیدانستم انسان ، میتواند عشق را در جسمش احساس کند!...
برگرد، به سوی قلبِ حسّاسم باز!برگرد؛ بیا، به نزدِ من، با آواز!در رقص بگیر، شورِ احساست را؛از نو، بِنِما، تو عاشقی را، آغاز!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
تو دیدی که: به قلبم درد، جاری ست؛همان دردی، که تب می کرد، جاری ست؛نخواندی، حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد، جاری ست!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
یک شب بیا؛ تا بنگری:این قلبِ بی تاب مرا؛حالِ مرا؛ احساسِ دل؛چشمان بی خواب مرا!زهرا حکیمی بافقی،کتاب دل گویه های بانوی احساس...
از روی بام ما که پریدی ولی بدانقلبی که زخم تو را خورد.. ساده بود سجاد یعقوب پور...
جای شما تو سینه ما خالیست جاناکوثرنجفی(چشمه)...
آدم ها زود از هم دور میشن ،محو میشنحس ها کم رنگ میشنصدا ها قطع میشننگاه ها تموم میشنوقلب ها تاریک ..... صدف مسعودی...
قلب انسان ها بسیار نازکه ❤️❤️قلبهارو نکشن. ای بشر زیبایی که درقلب ها وجوددارد هیچ وقت هیچ جای دنیا نخواهد دیدپس به قلب خود آسیب نزن ❤️❤️❤️قلب هاروازخودت رنج ندهقلب هارو ازخودت ناراحت نکنقلب هارو دوست داشته باشزندگی درقلب ها را یاد بگیرنگار قلب خودت را بخوان و ببین چه می گوید شاید درددلی را داردشاید میخواهد حرف های خودش رو بهت بگوید ...............🖋جوادکاظمی نیک 🖋...
عقلش از نوری ساخته شده بودکه از قلبش بیرون می آمد.-بینوایان-...
هوای داشتنتهر شب به سرم می زندو بغض در گلو نشسته امدر انتظار یاد زیبای توستتا در خیالی لطیفبه استقبال من بیایدای کاش بودی تا نسیم شادیاز هرم نفس هایت می وزیددست نوازش بر ثانیه هایپر درد من می کشیدیو صدای تپش قلب تودر تمام لحظه هایمبه گوش می رسیدمجید رفیع زاد...
تو دیدی که به قلبم درد جاری ست؛همان دردی که تب می کرد جاری ست؛نخواندی حسّ پُردردِ دلم را؛هنوز آن التهابِ سرد جاری ستشاعر: زهرا حکیمی بافقی، کتاب دل گویه های بانوی احساس....
مهرم— فروردینبه سویه تو آمده ام تا تورا حس کنم ودنیا خواهد دید داستان عشقی سوزان راکه شعله اش در قلب من خواهد بود،به هنگام عاشقی گویی در دنیای شوالیه ها وپرنسس ها سر می کند ،قلب عاشق است ودر عشق پابرجاست...
لبخند زد به ساعت روی جلیقه اشفرقی نداشت ساعت و روز ودقیقه اشمو شانه کرد... ریش تراشید... عطر زد...این بار هیچ حرف ندارد سلیقه اشبر صندلی نشست... کبریت زد به پیپدستی کشید روی تفنگ عتیقه اشبا این پدر بزرگ فقط قوچ و میش کشتخود را ولی نه!... مثل زن بد سلیقه اشدر لوله تفنگ گلوله گذاشت... گفت:آدم چه فرق دارد قلب و شقیقه اش؟!شلیک!... گمب!... بعد گلی مخملی شکفتبر دکمه های تنبل روی جلیقه اش!......
شاید در کنارم نباشی اما در نزدیک ترین جا به منی ، درونم ، در قلبم !نور بهشتی...
چشمانت انعکاس قلب و احساست هستند ...نور بهشتی...
آسمان چشم هایمپوشیده از ابر دلتنگی استبغض میان گلویم نشستهو غباری غم زدهقلب مسکینم را احاطه می کنددلتنگ بارانمدر غروب جمعهوقتی کهلحظه های بی تو بودنتکرار می شوندمجید رفیع زاد...
همپای صبح بیاو با دست های سبزتفاصله را بردارپنجره ی امید را به رویم باز کنمن آمدنت رابه قلبم نوید داده اممجید رفیع زاد...
تا قبل از آلکمئون (فیلسوف یونانی)، مرکز احساسات رو قلب می دونستند ؛ حتی مدتی بعد از کشف اعصاب و سیستم عصبی توسط آلکمئون، و بیان کردن مغز به عنوان مرکز کنترل احساسات، بازهم نظریه ها به سمت قلب برگشت. این نظریه ها انقد قوی بودن که حتی الان هم با وجود تمام آگاهی که عوام مردم هم ازش بی بهره نیستن، از نماد قلب به عنوان عشق و مظهر محبت استفاده می شه .ما حتی در ادبیات هم از اصطلاح های «دلتنگی» و «دل شکستگی» در همه جای دنیا استفاده می کنیم. به ...
تو فقط مال همین قلب پر احساس منیمنم آن مزرعه ی عشق ، تو آن داس منیهر کسی در دل من نیست عزیزم بخدابه که گویم که تو آن برگ گل یاس منیبه رطب زار لبت بوسه ای مهمان بشومچون که سرخ است و ملس میوهٔ گیلاس منیای که با شیطنتت کار دو شیطان بکنیتو بدانی که همه واژه ی خناس منیتویی آن شاه که دستم به تو آغشته شدهکیش و ماتت بکنم چون ورق آس منیتو و آن دلبری و محو تماشا شدنمتو فقط مال همین قلب پر احساس منیبهزاد غدیری...
اینقدر به تو نیاز دارم، مثل قلبی که به ضربان نیاز دارد تا زنده بمانی ......
ای وای بی توقلب من خیلی میده آزارم ای کاش میشدقلبمو ازسینه دربیارم...
کوههای عظیم پر از چشمه اند و قلبهای بزرگ پر از اشک...
دریای نگاهت، زیباترین نقاشی بهشتی دنیای تیر و تار زندگی ام استهیچگاه این دو گوی شیشه ایت را از قلب عاشق من پنهان مکنکه به راستی خاموشی ابدی من فرا میرسد...
تو را از فراز هفت آسمان تا ژرف ترین نقطه ی زمین دوستت دارم♥️✨و ریشه های قلبم را به جانت وصل می کنم 🦋مبادا دگرگون شوی که جانم آتش می گیرد🔥رقیه سلطانی...
عشق تو از پیونده قلب ها نبوداز پیونده سلول به سلول جانم بودتو همچون خون در رگ هایم جریان پیدا کردیو من به بیماری عشق تو مبتلا شدم وتو در من رشد کردی و از من شدی حال ما دو جسم در یک روح پنهانیم💕👻رقیه سلطانی...
ی حالتی هستکه قلب ی ضربان رو جا می ندازه؛به نظرم قشنگ ترین دلیلی که می شه براش آورد اینکه اون لحظه یاد معشوقه ش می افته :) - کتایون آتاکیشی زاده...
درست کنار ثانیه های بی قراری ام کنار دل شوره های شیرینم تو کنارم هستی ، در قلبم و چه جایی بهتر از قلب یک عاشقمیدانی...؟حتی اگر دنیا را داشته باشی وقتی قلبی برایت نزند...فقیر ترین انسانی... تودر قلبم هستی محبوب زیبایم قلب من خانه ی توست بمان و روشنی دلم باش من هم پا به پایت میمانم شاید باور نکنی اما من مردانه میایستم مردانه قول میدهم مردانه عشق میورزم ...
🧠عقل میگوید:بهار قرن جدید آغاز میشود...اما وقتی که تو نباشی،♥️قلب من پاییز دیگری است!...
ای بی نهایت!--وقتی ندارمت،قلبم خلائی ستپُر ناشدنی! لیلا طیبی(رها)...
نفس می کشمبوی بهار می آیدحتی بین دو خط آهنی که در هیچ ایستگاهی هرگز بهم نمیرسندبوی بهار می آیددر قلب من اما...!پائیز نفس می کشد هنوز......
ویکتور هوگو:روح با آنچه می گیرد غنی می شود و قلب با آنچه می بخشد ......
قلب خانه ایست با دو اتاق خوابدر یکی رنج و در دیگری شادی زندگی میکندنباید خیلی بلند خندیدوگرنه رنج در اتاق دیگری بیدار میشود...
قلب که عاشق نمی شود!قلبِ بیچاره در گوشه ی زندانِ سینه کز کرده و گاه و بی گاه متهم می شود به جرم عاشقی.و گناه کار اصلی اما، آزادانه پادشاهی می کند!گناه کاری که خود با خود می جنگد و در گیر و دارِ عاشقی و عاقلی، قلب بیچاره را به تپش وا می دارد.گناه کار عقل است، که با قلبش عاشق می شود و با درکش منع می کند...و این گونه، همواره با خود در جدال است....
شده یک باره کسی قلب شما را بِدَرَد باز هم قلب شما درد و بلا را بخرد؟...
گرچه عمری باعث ویرانی قلبم شدیبوسه بارانم کن امشب تا ببخشایم تورا...
احساس میکنم قلبم برای نگهداری این همه احساس زیادی کوچیکه؛من احساس میکنم که این قلب کوچیکهر لحظه میخواد منفجر بشه...!و به جای خون ازش نور به همه جای دنیاپرتاپ بشه...✨\و همه عاشق تو میشن... همه... همه.... همه....!و همه شبیه تو میشن...🌜و دنیا زیبا میشه... و درد ها یتیم میشن!فکر نمیکنم این حجم از عشق توی این سینه دووم بیاره...!شاید باید یکم از این عشق رو به تو قرض بدم؛یکمش رو بذارم توی دستات...یکمش رو روی پیشونیت...یکمش رو لا ...