من کویری تشنه ام
کوهی پر از دردم
من درختان وجودم را
خشک میرویانم......
زردم و خشک میشوم
میشکنم چون علفی
وقتی بهار عاشقی
میرود از سرای من.....
گناه
موجم و می شویم گناهت را
بر ساحل دریا صدایت را
وقتی که می رقصی
آن رد پایت را ......
درد و درمان
لب خندان تو را دیدم و خندان شدم...
چشم زیبای تو را دیدم و درمان شدم......
چشم انتظار نشستم
به یاد تو شکستم
نگفتی آشنایی
ولی دل به تو بستم......
ما که دل و دیده گرو داشتیم
عشق فرا سوی زمان کاشتیم......
داشته هایم را که نگاه میکنم
تو را میبینم و
لبخندی را
که هرگز نداشتم......