پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
آتش به جان زاگرس..باز هم آتش به جانم خیمه زد آدمی نادان آمد شیهه زدباز هم می سوزم و کاری دگربر نمی آید و باید صیحه زدمتاسفانه هر چند وقت یک بار آتش به جان زاگرس می اندازند انگار قرار نیست روی آرامش بیند...
شراب عشق..بهارست زاگرس برخیز.. یادت هست.؟آتش در وجودت زبانه می کشیدیادت هست.؟می سوختی و خط و نشانه می کشید یادت هست.؟وقتی که صد ها دار می افتادیادت هست.؟زمین لرزید و می ترسیدیادت هست.؟بهارست زاگرس برخیز..اینجا البرز ها ریشه در خاک دارندمی رویندمی رقصندمی خندند می جوشنداینجا..گلها شقایقشراب عشق می نوشندالبرز زارعی فرزند زاگرسداوطلب و فعال محیط زیستتولد:۱۳۶۱سالروز وفات۱۳۹۹/۰۳/۳۰علت :سوخت...
زاگرستردیدی رامهمان دردهایم کردو درختان بلوطشبوی دلتنگی خاطراتی گرفتندکه در مسیر زاگرس جا گذاشته بودمنسرین حسینی...
منم زاگرسمنم آبستن دردیکه درمانی نمی بینمو فریادی..که هر جا میزنمفریاد رس نیستفقط باد ست.... می جوشد و می نوشد به کامم...خاک راهر دم...
ای شهید خفته در آتشالبرز من کو؟ زاگرس کو؟ای شهید خفته در آتش!ای که آتش در نگاه تو,می سوزد و می تازد و آغوش می گیردآغوش تو آغوش گرما بخش رویاهای بی بال و پریست که سوختند و جوجه هایش در کنجی کز کرده اندبلوط ها،خاطره ات را با صدای دارکوب ها مرور می کنندولی افسوس که صدایی نمی آیدبعد از تو سوسک ها بلوط ها را خوردند و باقی رادست های سیاه می سوزانند و می فروشندسایه های دلنشین از گرمای آتش فرار کردند و منتظر معجزه انددیگر بلوطی نی...
(برای زاگرس مهجورم که در آتش بی کفایتی ها سوخت)تو،،،ققنوس وار در خودت می سوزیتا،دوباره زنده شوی وُ؛پَر بگشایی... ♡--ای بلندای کوردستان، --زاگرس!سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
- بابا...کاش ما هم می تونستیم فرار کنیم... - پسرم...یک درخت هیچ وقت در حال فرار نمی میره...ما ایستاده می میریم...