روزگاریست...
که در کنج دلت خانه زدم
خانه ام چوبی با باغچه ای کوچک و باریک و دراز
که درونش گل یاس، گل شب بو، گل عشق
همه در پهلوی هم ریشه زده ست
بامش از کاه و گل است
تنه اش
چوب سپید دار قشنگ
آسمانش ابری
بوی باران بوی گل در همه جا سر زده است
خانه ام کوچک ولی باغچه اش
خالی از کینه و نفرت
پر از شور صفاست
مهربانی همه جا سر زده است
قاصدک میبردش آخر اینجا دل ماست...
خانه ام سقف حصیری دارد
سبک است
کفترا در همه جایش پر پروانه زدند
و حیاطش کوچک
کفش از مروارید
سنگ ریز های قشنگ
در میانش گل سنگ
زیر تابش پرتو نور قشنگ
ملخی می پرد...
آخر اینجا
قشنگیش به دشت و به صحرا زده ست
ماهی حوضچه مان شاد ولی
در علفزار قشنگ
زیر آن دریای آبی،لابلای سنگ ها
در میان گوش ماهی های رنگین و قشنگ
گم شده است
مهربانی همه جا پر زده ست
قاصدک میبردش آخر اینجا دل ماست...
ZibaMatn.IR