یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
عیدآمدن توست عزیزم،در آسمان تنهایی من!شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
هر شبی که تو پیشم بیایینامش قدر است.هر روزی که تو در کنارم باشی،روز عید است.شعر: آسو ملابرگردان : زانا کوردستانی...
در دفتر زندگانی امبه رنگ آب خواهم نوشت، تو راتا که چشم کثیف زمانه جرأت نگاه کردن به تو را به خود ندهد. شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
مژده ی بهار را می دهد،سهمی از تازگی و زایش داد به دامان طبیعت،گل نرگس! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
پاییز در چشمانم نشست،چه زیبا کرده این جا را،قاصدک! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
همیشه سبز می ماند،او که قهقه ی لبخندش به زندگی بلند است،صنوبر! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
مهربانی از چشم هایش می چکد،یاور روزهای سخت من.مادرم! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
باران رحمت الهی ست،بر جان و دلم باریده.عشق! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
از حال و هوای جوانی خارج نمی شود،دلش پر از مروارید است.دریا! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
پیراهنی سیاه پوشیده،می خواهد النگویی سیمین نیز به دست بپوشد.شب!شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
افتاده ام به چه کنم چه کنمی عجیب!مجبور به فراموش کردنت شده ام،گرچه همه می گویندم: خودکشی حرام است...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
گذر زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد،روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد،تو چه انسان دل سنگی بودی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
مبتلا به هزار دردم کردآنکس که همه روزبه من می گفت: مواظب خودت باش!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
مطمئنم که دیگر به تو نمی رسم مابین من و خوشبختی همان داستان رسیدن آسمان به زمین است!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
عکس هایت هنوز نزد من هستند،برای جواب به پرسش آنها که می گویند:آدمی نمی تواند تمام دنیا را در یک لحظه ببیند!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
من کە هرگز تو را فراموش نکرده ام پس چرا تنها هستم؟!هر کس که مرا می بیند،می گوید: به خودت بیا!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
همیشه مادرم سرزنشم می کند که خیلی فراموش کار شده ام یک روز تمام ماجرای تو را برایش بازگو خواهم کردتا بفهمد چقدر در اشتباه است.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
با خودم گفتم: دیگر یادی از تو نخواهم کرد!امشب یکبار دیگر،خیال تو باز مرا به گناه انداخت.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
روزی چنانکه بگویم: حلالم کن!به یکباره به دست فراموشی، می سپارمت!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد از تو،خیلی ها به دیدارم آمدند،اما هنوز در خرابه ای ساکنم!و دلم به هیچ کاخ و بارویی خوش نمی شود.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد از تو،من مطمئنم، که یادگاری هایت،مرا با زندگی نمی آمیزد!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
اکنون دیگر به آن ایام خو گرفته ام که از فراق تو، ترس داشتم و هراسان بودم که زندگی مرا محکم در آغوش خود بگیرد!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
هر زمان که با یادگاری هایت خلوت می کنم چنین احساس می کنم که من هیچ جانی به مردن قرض دار نیستم!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
به یاد دارم که از تاریکی بیمناک بودی،اما هنوز پی نبرده ام،چونکه رفتی،چرا یادی از زندگی تاریک پیشروی من نکردی!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
همیشه داستان به هم نرسیدنمان رابرای مادرم بازگو خواهم کرد،تا دیگر خودش را به آب و آتش نزند برای خوشبختی من!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
در انتظار آمدن تو،خودم را چون رهگذری گم شده می بینم آن دم گه در بیایان، در پی آب سرگردان است.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
چون پرسیدی، تو را کجا دیده ام؟!آن زمان فهمدیم،که فراق چه بر سرت آورده است...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
ای اشتباه ترین خواسته ی زندگیم امشب خیلی دیوانه وار به یادت می افتم.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
روزی در پایان تمام دل نگرانی هایم،کتابی خواهم نوشتو تمام محتوایش را از نام تو پر خواهم کرد.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
می گویند: اطبا اثبات کرده اند آدمی، بی دل نمی تواند زندگی کند کاش می توانستم آدرس تو را به آنها می دادمتا بفهمند در چه اشتباهی سرگردانند...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
فراق تو، تابت می کند گاهی اوقات خداوند، در این جهان هم، دوزخ را به بنده اش نمایان می کند. شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
عکست را در نزد خود نگاه داشته ام،برای پاسخ به یاوه های آنهایی که می گویند:دنیا چه جای زشتی ست!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
خاموش!سکوتت، روایت نفرین مرگ من است!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
چون تو را دیدم،فهمیدم،سن و سال، شرط پیری نیست!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
آزردن هایت را چون به یاد می آورمشرمگین می شوم در پیشگاه شب هایی که نفس نفس زنان، دست به دعا بودم که تو سلامت باشی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
من که هنگامه ی مرگم را نمی دانم،اما در فکر آن زمانم که در قبرمرا بازخواست می کنند: منتظر کیستی؟! به یاد چه کسی ی؟!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
می گویند: هیچکس زمان مرگ خود را نمی داند!تو بگو که می روم،تا من به آنها بگویم، که کی خواهم مرد!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
همین اندازه دلخوشم که باور به چشمان خودت نمی کنی،اگر روزی خودت را در قلب من ببینی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
مطمئنم اگر خودکشی گناه نبود،دست به انتحار می زدم، اگر تو را فراموش می کردم...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
دروغ ست که می گویند:- آدمی با نفس کشیدن زنده است.اکنون مدت هاست که تو نیستی و من هنوز زنده ام!.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
می گویند: آدمی حتا تمام دنیا را هم داشته باشد،باز از حرص و طمع سیر نمی شود!آنها، مرا ندیده اند،آن لحظه که تو را داشته ام...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
اینجا نبودنت،هیچ گله ای برایم نگذاشته وقتی به عمر از دست رفته و رخسار فرتوت خود می نگرم.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
وقتی می گویی: فراموشم کن،آنگاه می فهمم،آدمی به راحتی دست به خودکشی نمی زند.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد توبه هر سوی نبودنت می نگرم،محتاج می شوم که به خود بنگرم و بفهمم،من با چه اعجازی کماکان زنده ام؟!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
آنهایی که مدعی اند فقط غروب ها، زمین تاریک می شود،ایمان دارم، هرگز عزادار از دست دادن عزیزی نشده اند.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
مطمئنم که تابستان از راه خواهد رسید،اما من هنوز که به رابطه مان فکر می کنم، شال گردنم را محکم می کنم و جرأت ندارم، دستم را از جیبم بیرون بیاورم...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
وقتی تو را از دست دادم،تازه فهمیدم که قرار نیست خدا فقط در آن دنیا جهنم را بر آدمی آشکار سازد...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بزرگ شدن، هیچ چیزی را تغییر نداد!در کودکی، در آرزوی فهمیدن نحوه ی گردش ماه و خورشید بودم و الان هم در آرزوی گرفتن دست های تو...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
بعد تو،تمام گریه هایم را بر روی یادگاری هایی کردم که با خنده به من داده بودی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
من همیشه از مرگ هراسان بودم،اما نمی دانم چرا هر روز به فکر فراموش کردن تو می افتم؟!شاعر: مترجم: ...