شنبه , ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
قسم به باران که من هم برای تو باریدم در روزهایی که ابری در آسمان نبود....
از نردبان شبپله پله پائین می آینددرد هاییکه آشیان کرده انددر شب هایمعلی مولایی...
بعد توبه هر سوی نبودنت می نگرم،محتاج می شوم که به خود بنگرم و بفهمم،من با چه اعجازی کماکان زنده ام؟!شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
آنهایی که مدعی اند فقط غروب ها، زمین تاریک می شود،ایمان دارم، هرگز عزادار از دست دادن عزیزی نشده اند.شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
دوباره غروب دوباره نگاهی منتظردوباره نیامدنهادوباره ...آه از تکرار این تکرار هاو سکوت و سکوت کاش !بودی و غروب نمی شد خورشید آروزهابادصبا...
دلم گریست وقتی دیدم که چگونه به بهایی ناچیز هم آغوش مرداب می شود نیلوفررضاحدادیان...
دکمه های زندگی را باز می کنم؛و در می آورم این پیراهن گشاد را. ***آه،،، --زندگی به ما نمی آید! زانا کوردستانی...
در بهانه ی تو می گریدبهارِ خفته در آغوش پیراهنت آویخته از چوب رختی حقیقت عریانی ست تو باز نمی گردی...
آمدم، کنارت نشستم،من دلم تنگ بود و تو، قبرت.شعر: وریا امین ترجمه: زانا کوردستانی...
میان تاریکای یک کوچه ،ماه می گرید،بر جنازه ی دراز کشیده ی دخترکی!شعر: روژ حلبچه ای ترجمه ی اشعار: زانا کوردستانی...
رفتی وُهمکلام در و دیوار شده ام! ***اتاقم؛پریشانی هایم را --خوب می فهمد! زانا کوردستانی...
آه ای روزگار!لحظات بدتبر ریل دلم قطار شده اند... -لیلاطیبی (رها)...
نور دیده ام بودی رفتی جهانم تاریک شد آذر تقوی زاده...