پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
گذر زمان همه چیز را ثابت خواهد کرد،روزی فرا خواهد رسید که پی خواهی برد،تو چه انسان دل سنگی بودی...شاعر: نظیر تنها مترجم: زانا کوردستانی...
یار من خوشبو شدی بوی زلیخا میدهییک اشاره سوی من باچشم شهلا میدهی؟گفته بودی من بمیرم، هرچه میخواهی بگومن میمیرم پیش پات یک بوسه حالا میدهی؟عاشق خونین جگر محو تماشای تو شدگل سرخی از لبت برمن شیدا میدهی؟من که بیمارتوام رخسار زردم را ببینبهر بیماری دل یکشب مداوا میدهی؟در تب عشق تو سوختم مثل یک پروانه ایخال لبهایت به من از بهر سودا میدهی؟سایه سرو قدت افتاده بر یاس وسمنبر سرم یک سایه از آن قد رعنا میدهی؟خوش خرامان میروی ازپیش صا...
جان من سنگدلی ، عاشق به تو بودن غلط استمی کشی آخر ، جان به تمنای تو بودن غلط استدر وجودم اثر مهر تو یک خبط مگوی استتشنه ی تابش پنهان تو بودن غلط استای شعر ترین ! سخت ترین قافیه ! دریاب سوگند به غزل ، هی غزل از جان تو بودن غلط استدرمن نفس پاک اهورای تو گل کرداز روز ازل ، در پی تو ، یار تو بودن غلط استچون گیسوی آویخته بر زمزمه بادعمری به پریشانی بی تاب تو بودن غلط استمن شاعر سر گشته ی شبهای جداییعمری به این شیوه غزل ...
هیتلر گریه می کرد .چنگیز عاشق می شدوبوش دعا می خواند.پس سنگدل جلاد کیست؟...
دوری سنگدلش کاش همین الساعهقبل و اکنون مرا قاتل فردا می کردارس آرامی...
جبران خلیل جبران: چه سنگدل استسیری که گرسنه ای را نصیحت میکندتا درد گرسنگی را تحمل کند...!...
بی تفاوت توی چشمم زل زد و خندید و رفترنگ بیرنگی زحسرت بر دلم پاشید و رفتآنشب اما سردی برخورد بیرحمانه اشقبل رفتن نسخهُ مرگ مرا پیچید و رفتشانه زد موهای خود را/عطر زد بر پیرهنبهترین جامه هایش را به تن پوشید و رفتآنقدر بی تاب رفتن بود/ قرآن را کشیدازمیان دستم آن شب/خم شدوبوسیدورفتگفتم؛ آیا بازگشتی دارد این رفتن؛عزیز؟ازنگاهم پوزخندش را ولی دزدید و رفتاشک سردی حلقه زد درچشمهایم/سنگدلدر نگاهم التماس آخرم را دید و رفت...
درد، تیشه بر استخوانم می زند...گریه امانم نمی دهد...سنگدل!بیا و ببین...چگونه مرگ، مرا به آغوشِ خویش می خواند!آخخخ از این همه بی وفاییَت...حالا بگوبه قلب عاشقم چگونه بفهمانم که آغوش توجای من نبود !به قلم شریفه محسنی \شیدا\ شاعر کتاب \غزل های شیدایی\...
ویرانه کردی، هر چه آباد بود را...من به باد سپردم تمام غصه هایم را...و خنده های زیبایت را که فقط به حالم خندیدی.....سنگدل چه کردی با من که حیرانم، می دانم روزی باز خواهی گشت، ای هر چه محال.....من خنثی نمی شوم حتی با خنده های سرد تو، دست ازین کوشش بیجا بردار، ای دلیل تمام سرودن های من.....بالشتم پر شده از خوابِ نیاز و پرواز..سقف این عشق پر از سوز و گداز است و بلاست.....هسته قلب مرا بشکافید....و ببینید اینجا....« به خداوند خوشی ها ...
اشکِ ما را در نیاور، همزبانی پیشکشخرمن ما را نسوزان، مهربانی پیشکشدست در دستِ رقیبان تیر بر قلبم نزندر میانِ معرکه پادرمیانی پیشکشدزدِ ایمانِ دلِ چون بید لرزانم نباشاز من و عهدی که بستی پاسبانی پیشکشعاملِ دیوانگی های منِ مجنون نباشمهربانی کردنت با این روانی پیشکشکم بزن زخمِ زبان بر پیکرِ دلداده اتبوسه های آتشین و ارغوانی پیشکشبی تفاوت از کنارِ ناله هایم رد نشوگفتن از دیدارهای ناگهانی پیشکشاز چه در لفافه بنویسد ...
افراد ضداجتماعی را بشناسیدویژگی های افراد ضدِ اجتماعیسنگدل هستنددیگران رو مسخره می کنندجلب توجه زیاد دارندمردم را زیاد فریب می دهندبی توجهی به دیگران_ نامردی می کنند دروغ می گویند.سوار ماشین می شوند وتخلف می کنند وموجب مرگ میر جراحت مردم شوند نگران نمی شوند و در رانندگی بی پروا...بد حسابند. ..پرخاشگرند_ دزدی می کنند_ حقوق دیگران زیر پا میگذارند_ خط قرمز رد می کنند.بیشتر از جمله های من اینم میخوای چیکار کنی ؟استفاده می کنند...
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفتهرچه کردم ناله از دل , سنگدل نشنید و رفت...
دلبری با دلبری دل از کفم دزدید و رفتهرچه کردم ناله از دل، سنگدل نشنید و رفتگفتمش ای دلربا دلبر ز دل بردن چه سود؟از ته دل بر من دیوانه دل خندید و رفت......
چه درد بی درمانیست وفاداری به خائنصداقت با دروغگو و مهربانی با سنگدل...
درد دل با سنگدل گفتن چه سود!؟...
سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکنبر مزارم این غبار از سنگ هم سنگینتر است...