متن فراق
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات فراق
رفتنت
آغاز ویران شدن قلبی بود
که همیشه از هراس نبودنت می لرزید
بیا و فاصله را بردار
که من هرگز
لحظه های بی تو بودن را
نخواهم بخشید
ای کاش میدانستم در کدامین نقطه شهر هستی
تا همچون
پرنده ب سویت پرواز کنم…
ای کاش میدانستم در کدامین خاک قدم میگزاری
تا سرمه کرده
ب چشمانم بمالم
ای کاش میدانستم ب فکر کدامین لحظه آشنایی مان هستی
تا برای
خود جاودان سازم
ای کاش میدانسم کدامین خاطره را...
بعد از رفتنت به هر دیواری رسیدم
تکیه دادم…
نبودنت دلیل بر...
ز یاد بردنت نیست...
بـــــدون تــــو...
چه نزدیک است که جان من به لب آید...
من بی تو در هیچ انجمنی هیچ نخندم
بی روی تو سوزنده در آتش چو سپندم
خوش باشد اگر با تو به دوزخ بنهندم
" در کاسه وصل تو اگر زهر دهندم
خوشتر که به پیمانه هجران تو قندم"
کی یار صدایم بکنی خوب من آخر؟
کی دل بکند قصه...
دلتنگم و جز روی توام نیست قراری....
ای وصل به تو صبر و قرارم کجایی...؟
دل به یاد تو درون سینه غوغا کرده است،
از غم عشقت چه بازی ها که با ما کرده است،
در شب یلدا که فالی را به نامت کرده ام،
هر چه در دل داشتم حالا هویدا کرده ام،،
رفتی به سرِ زندگی خود؛ دلِ من هم،
باید برود بی تو زند سرد، نفس را.
در گروهِ عاشقی، نامِ تو را، اد کرده ام؛
هر کسی، غیر از تو را، از راسِ آن، رد کرده ام!
پرتپش، رویت، تمرکز کرده قلبِ عاشقم؛
گو که جز تو، با دگر، اعضای دل، بد کرده ام!
عاشق چشم غزل خیزت شدم
دم به دم از عشق لبریزت شدم
ای بهار رفته با اندوه باد
بی بهاران فصل پاییزت شدم
شب تا سحر ز هجرت همچون اجاق داغم
تب دارم و پر از لرز ، زندانی اتاقم
تنهاتر از خدایم ، یک مرغ عاشق تک
در انفرادیم یا مست سکوت باغم
مزمن ترین مریضم اما همیشگی حاد
بیمار لا علاجم ، هر صبح خون دماغم
در آرزوی رفتن ، شاید...
بی تو حوصله ی نوشیدن یک لیوان آب را هم ندارم
دیگر بعد از تو،
این ایام فراق را چگونه به پایان برسانم؟!
شعر: ریبوار طاها
برگردان: زانا کوردستانی
أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیَّ(عَلَیهِ السَّلام):
شَیئانِ لَو بَکَتِ الدِّماءَ عَلَیهِما عَینانِ
حَتّى تُؤذِنا بِذَهابِ
لَم تَبلُغَا المِعشارَ مِن حَقَّیهِما فَقدُ الشَّبابِ و فُرقَةُ الأَحبابِ
دو چیز است که اگر چشمان آدم اشک بریزد و خون ببارد تا سفید شود یک دهم آن ادا نخواهد شد
یکی از دست دادن جوانی
و...
بخاطر تو می نویسم،
زیرا جز کلام تو، قلم من،
چیز دیگری نمی تواند، بنویسد.
در فراق تو هیچ چیز زیبایی در این جهان نمی بینم،
با نگاهی غمگین، جلوی در خانه ، چمباته زده ام!
هیچ نمی توانم که سر پا بیاستم و قدم از قدم بردارم،
هرچقدر هم...
قدّ اش
به عشق نرسید،
غرور اش را زیر پا گذاشت...
ای شمع من
تو که می دانستی در این ییلاق، طاقت نمی آورم،
چرا دلم را شکستی؟
چرا شدی قیامت عشق و
مرا بی گناه در آتش فراقت سوزاندی؟!
شعر: بکر علی
برگردان به فارسی: زانا کوردستانی