پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
مادرم می گوید: - اولین نگاهم همراه با لبخندی بود بر روی او.گویی که می خواستم به او بگویم:- ممنون ای شیرزن!ای زن که مرا گرمای ماه مارس شدی و سرچشمه ی حیات و زندگانی.اما من می گویم:- مادرم شبیه آن شعر پر باغ و بر است که زندگی ام از او منشأ گرفته و در دامانش با هر کلمه و سخن معنا یافتم.شعر: سبزه برزنجیبرگردان: زانا کوردستانی...
مهربانی از چشم هایش می چکد،یاور روزهای سخت من.مادرم! شعر: آرزو عبدالخالق ترجمه: زانا کوردستانی...
تقدیم به خاص ترین مخاطبم که ‘ مادر ‘ نوشته میشود ‘ فرشته’ خوانده میشود زندگی من بر سه اصل استوار است ‘نگاه مادرم’ ‘لبخندمادرم’ ‘دعای مادرم’ ♥️ مادر ♥️ ️...
گفتند از خدا چه می خواهی؟ جواب دادم:قبل مادرم بمیرم مرا آرزوی دگر نیست ز دنیا ……دنیا بی مادرم آخرت است نویسنده و روانشناس :خانم المیراپناهی درین کبود...
مرا چه ترس از هجرت؟چه ترس از سفر؟چه ترس از دوری؟و چه ترس از جدایی؟که بزرگترین هجرت ها و دوری های دنیا را با جدا شدن از وجود تو چشیده ام .چه ترس از گریه ها طولانی و بلند که بیشترین اشک را بعد از جدایی از وجود تو ریخته ام چه ترس از تنهایی ؟و براستی هیچ تنها شدنی بزرگتر از تنهایی من بعد تو نخواهد بودآری آن لحظه ی دردناک جدایی لحظه تولد من است کاش لااقل مرگ جوری بود که باید بجای قبر در شکم تو میخوابیدم :)پس به نام اولین و آخرین ...
بهش گفتم یکی رو نام ببر که بیشتر از همه تورو زندگی کرده باشه؟بدون مکث گفت: مادرم.گفتم: یکی رو نام ببر بیشتر از همه غصه اتو بخوره؟چشماشو بست و گفت: مادرم.گفتم: یکی رو نام ببر که خوشحالیات براش یه دنیا ارزش داشته باشه؟بازم گفت مادرم!گفتم: یکی رو نام ببر که...پرید میون حرفمو گفت:نپرس که هرچی بپرسی جوابش برای من فقط یک کلمه اس. مادر! مادر خوشحالیه، خوشبختیه، غمه، لبخنده، اشکه، گریه اس، قهقه اس، میدونی...اصلا انگار مادر همه چیزه. و د...
پیراهن کهنه ی مادرم را به تو می بخشم ولی افسوس که بوی مادرم را نمی دهی.شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...
اول قصه آمد نام توبعد آن، قصه های مادرمیک به یک راست در می آمد آخرش......
دختری بودمنگاهم در نگاه مادرم بودعاشقی دیدمصدایش چون صدای باورم بودمادرم یک عمر برایم ساز میزد عاشقانهناز میکرد با دو دستش موی زیبایم ترانهبوسه هایش مهر را در سینه ام کاشتعاشقی هایش نمونه در زمانه......
ایام شهادت مادرمه 😭مادری که خیلی جاها برام مادری کرده خیلی جاها دستمو گرفته ، خیلی جاها حواسش بهم بودهخیلی جاها دستمو گرفته و نذاشته تو گناه غرق بشم ..ولی من نتونستم هنوز براش دختر خوبی باشمهنوز نتونستم اونجوری که مادرم میخواد باشمخیلی جاها وقتی عمیقا متوسل میشدم با ی گوشه چشمی کارم و درست میکرد خواستمو اجابت میکردقربونتون برم که برای من جاهایی ضامن شدین که هیچکسی ضمانتمو نمیکرد..مادر دعا کن برای ظهور امام زمانمون دعامون کن که...
من بی واژه تو را سرودم مادر.جایی که تو نفس میکشی،جایی که ردپاهایت را میگذاری،هیچ کویری خشک نمی ماند.هیچ ابری بدون گریه نمیبارد.از روح به جان به من نزدیک تری.حس زیبایِ نگاهت،بوی عطرِ خوشِ گوشه ی لبانت،انگیزه ای برایِ راه رفتن بر روی سختی ها ایجاد میکند..هرجا اسمت را نوشتم،به هر سمت موهایت را شانه زدی،به هر سو انگشتانت را تکان دادی،امید در دلم جوانه زد..."قشنگ ترین هدیه خدا دوستت دارم"❤...
بعضی آدم ها خیلی شلوغ و پر سر و صدا هستند، بخصوص وقتی از یک چیزی خوششون بیاد ...!من دنیا رو با خنده ی زن ها عوض نمی کنم !وقتی زن ها می خندند ، وقتی مادرم می خندید ، احساس می کنم همه چی خوبه، همه چی آرومه و صلح توی دنیا برام برقراره ...این حسِ آرامش قابل توصیف نیست برام !...
بهشتِ من اینجاست...مادرم...من در کنار او وهرم نفس هایش،خوشبخت ترین آدم دنیا هستم...!بهشتِ من همین جاست؛آغوشِ مادرم... ....
تنها ترین بهانه برای زندگی ست مادر...
بوی بهشت می دهد ،دامن پاک مادرم جمله به جمله عشق شد، از نوک پا تا به سرم بوی خدایْ می دهد با تو حوالیِ دلم خدا همیشه با من است به خاطر تو مادرم سجده پس از خدای من، حج من و نیاز من به کعبه احتیاج نیست تو قبله ای و باورم به اعتبار بودنت ،خانه همیشه سرپناست شاه غم و غصّه ی من ،ای شاه بیت دفترم گل های رو پیراهنت، شکوفه می دهند هنوز ای بانیِ فردوس من ، ای رود باقی کوثرم...
مادرم قهرمان هستی من بوسه بر قلب بیکرانه ی تو تا ابد در دل زمان جاریست قصه ی عشق صادقانه ی تو...
مادرم، آن روزگارِ بودنت، یادش بخیربا نگاهی مهربان خندیدنت یادش بخیردرد دلهایی که با تو می نمودم گاه گاه...گوش جان دادن، عزیزم گفتنت یادش بخیرقصه ها گفتی برایم از غم جانکاه عشقمادرم، سلطان غم، غم خوردنت یادش بخیرتو که خود دریای غم بودی ولی هنگام غمهمدم و سنگ صبورم گشتنت یادش بخیربا همه نامهربانی ها و رنج روزگارآن صبوری ها و آن بخشیدنت یادش بخیرراستی آن شب که گفتی خواب بابا دیده ایگفته بود او هم به تو خندیدنت یادش بخ...
قلمم پیوسته به ساز احساسم رقصید و نوشت.هر دم که خواستم پا در رکابم شد. پا به پایِ دلم آمد و کو به کو قاصد سِرِ حُقّه اش شد.ولی نمی دانم در لامذهبِ دهلیز دوست داشتنت چه خبر می شود که هیچ وقت آنگونه که می خواهم به کام دلم نمی رقصد و نمی نویسد.وقت ها معطلم می کند. فکرم را به سخره می گیرد. تمام واژگان را در جست و جوی یک پاره استعاره ی در خور وجودت تفیتیش می کند؛ اما هیچ چیز نمی یابد.اصلا نظر قلمم را بخواهی، هیچ چیز در دنیا نیست که بتواند کثر...
مادرممادرم آنزمان که کودک بودروی پایش یکی عروسک بودآنکه عشق و عزیز مادر بودریزهِ میزهِ تمیزُ کوچک بود♡○○.○○○آن عروسک مکان ایمن داشتیک بلوز قشنگ بر تن داشتبین دستان کوچک مادرسرنوشتی مشابه من داشت♡♡○.○○○روی پایش تکان تکان میدادآسمان را به او نشان میدادگاه گاهی به شکل پانتومیمقطره ای آب و گاه نان میداد♡♡♡.○○○مادر ام محو آرزویش بودآب و آئینه در سبویش بود“ای فدایت شوم عزیز دلم”جمله ی حرف گفتگویش بود♡♡♡.♡○○کم...
ای که پاییز شدی تا که بهارت باشم باغ بی برگ شدی تا برو بارت باشم ای صدایت نفس خش خش گلبرگ خزان تا که دلتنگ شدی ، صبر و قرارت باشم دلم آغوش تو میخواهد و دستان تو را من که با هر نفسم ، عاشق زارت باشم پادشاه دل من ، آیت پر مهر خدا چه خوش است اینکه همه عمرکنارت باشم به فدای غم چشمان تو میگردم و باز در هجوم شب غم ، امن و حصارت باشم توگل تازه ی این باغ بمان ...
در عالم کودکی به مادرم قول دادمکه تا همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.مادرم مرا بوسید.و گفت : نمی توانی عزیزم !گفتم : می توانم ، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم .مادرم گفت : یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی .نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم .ولی خوب که فکر می کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم .معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه مادرم !بزرگتر که شدم عاشق شدم ، خیال کردم ...
شب دردو شب دردو شب درد وای از این روز و شبای هرزه گررو تنم گردو غبار خستگیتو صدام صدای دل شکستگیمادرم مادر خوب دارم از سفر میاممن همون مسافرم که غریبه جاده هاممادرم چکار کنم اگه از سفر بیاماگه از سفر بیام تو نباشی سر راماگه از سفر بیام و تو نباشی سر رامآسمون رو سرم ابر گریون شدو رفتعشق و امید و غرور رفت و داغون شدو رفتمادرم چقدر عجیبه سر گذشت و سر گذشتبه من اسیر غربت ...
لایق ستایشندمادرانی که یکه و تنها چرخ زندگی را چرخاندندبا وجود سختیهای زیاد خم به اَبرو نیاوردندسنگر زندگی را ترک نکردند با مشکلات مبارزه کردند،پا روی دلشان گذاشتند عاشقانه مادری کردندخالصانه عشق ورزیدندو جا نزدندو من بعد از خدایم بی شک ستایش میکنم مادرم را تقدیم باعشق و تمام وجودم به مادرم...
می دانی عزیزکم؟ هرچقدر هم که بگوییم «پدر و مادر» ، ولی باز مادر چیز دیگری است. حتی برای پدرها هم مادر چیز دیگری است. همان نُه ماهی که «دو جان در یک جان زندگی می کنند» ، گواه است که مادر چیز دیگری است. همان دو سالی که پوست بر پوست، کودک از همان عصاره ای تغذیه می کند که از جان مادر آمده است، یعنی مادر چیز دیگری است. .می دانی گلم؟ اما گاهی مادرها خراب می کنند! گاهی مادرها بازی بُرده را به غم انگیز ترین شکل ممکن می بازند چون فکر می کنند که آن...
تفاوت مادرم و دیگران در این است که او آرزو می کند اندوه ام را به جای من تحمل کند در حالی که آن ها آرزو می کنند مرا اندوه ناک نبینندمترجم: احمد دریس...
فکر نمی کردم مادرم تنها بره اما دیدم میرهفکر نمی کردم بره تو خاطره ، اما دیدم میرهمادرم رفتی و خانه شد پریشانتمادرم چشمان خیس خانه حیرانتمادرم کو خنده ی زیبای چشمانتمادرم کو شانه های نرم و آرامتبخواب مادرم از این به بعد آروم بخواببخواب مادرم بی اضطراب آروم بخواب...
حال دلم خوب است ...منم و یک فنجان چای تکیه داده ام ...به پشتیِ قدیمیِ قرمز اتاق ...خوشم ...از خنده های مادرم که بوی خوش دست پختش پیچیده در پستوی خانه ...اندکی شعر سروده اماز چشمان پر زرق و برق مادرمچند خطی نوشته ام از ایستادگی های پدرمصدای گنجشک روی دیوار حیاط مهمان ناخوانده را وعده می دهدو چقدر شیرین شنیده امکه مهمان حبیب خداستو خدا ...همان شعری ست که از چشمان مادرم خوانده ام.. ..بهزاد غدیری...
پناه می برم از بغض در گلو ماندهبه دشت دامن گلدار مادرم گاهی...
مادرم، نور خدایی در زمین ،با تو عشق معنا می شودارامش محض است رنگ نگاهتمهربانی در دستانت جا می شودمادرم، جانم از دعایت جان میگیردسرنوشتم از آمین تو زیبا می شودمادرم معجزه خدایی در زندگیبا حضورت، خوشبختی مانا می شود...
خدایاسرنوشتمو انقدر قشنگبنویس که مادرماز ته دل بخنده...
مادرم، پیامبری بود، با زنبیلی پر از معجزه... یادم نمی روددر اولین سوزِ زمستانیالنگویش را، به بخاری تبدیل کرد...!...
کاش می شد عمر خود راهدیه میدادم به اوزندگی را دوست دارممادرم را بیشتر...
امروز یک بهانه است که مرور کنمتمام لحظه لحظه ی عشقی را کهبی منت به روی زندگیم پاشیدی !امروز یک بهانه است کهخاطرات شیرینی را که برایم در کنارت رقم خورد راروی طَبَقِ احساسم بگذارم و از تماشایشقند در دلم آب شود !گاهی در خلوتم نگرانی هایم را که مرور می کنمیک لبخند...فقط یک لبخند تو...تمام آنها را می شوید و وجودم را سرشار ازعشق و امید می کند !.مادرم و تمام مادرانی که می دانمحتی لحظه ای...ثانیه ای...نمی گذارید در کنارتانآب د...
برایم چه فرقی داردامروز روز زن باشد،یا روز مادروقتی مادرم...در زیر خروارها خاک آرمیده استروزت گرامی مادر...
مادرم ،پیامبری بود با زنبیلی پر از معجزه ؛یادم نمی روددر اولین سوز زمستانیالنگویش را به بخاری تبدیل کرد ......
وتنها یادگاری من از مادرملباس ها و شانه ی پلاستیکی اش استبغل میکنمبو میکنمباز بغل میکنمدلم خیلی تنگ شودازروی قاب عکسشگیسوان فرفری اش را شانه میکنم!!...
مادرم فرشته است...ولی هیچوقت ندیدم پرواز کند...زیرا به پایش...من را بسته بود..خواهر و برادرم را...پدرم را...و همه ی زندگیمان را...معذرت میخواهم نیوتون..! راز جاذبه، مادر من است!معذرت میخواهم ادیسون! چرا که مادرم اولین چراغ زندگی من است!معذرت میخواهم انیشتین! فرمولهای تو از توضیح مادر من عاجزند!رومئو!همه راه ها به عشق “مادر” من ختم میشود …!مادر من ،عشق من است…میترسم برای ماندن در کنارم از بهش...
دانشمندی نوشته استهیچ محبتی از بین نمی رودتنها از شکلی به شکل دیگر تغییر می کندشاید این گلدان بنفشه ی پشت پنجرهدلتنگی های یک روز مادرم باشدشاید آن اذان دورنفس پاک صاحبدلی همین نزدیک...و شاید همه چشم هایی که برایت گریسته اندشاخه های درختی باشندکه از بهار بیرون مانده...چقدر بی حسی موضعی خوبی دارداین انگشت های فاتحه بر سنگ قبراین گوشی که هر وقت پرستار بگذارد به گوششصدایی از قلب تو را می شنود...
مادرم زیباترین زنی بود که تا بحال دیده ام. تمام چیزی که الان هستم بخاطر مادرم است. همه موفقیتم در زندگی را بخاطر تربیت اخلاقی، فکری، و جسمی می دانم که مادرم برایم فراهم کرده است....
می مَئر ؛گولدار پاچینَ دوگود؛وکَت گول باغ؛مَر کیشاَگیت؛خُو کَشِه مِئن فشَلد؛مَرَن ، گولِ بو گیتم...اونِ چیشمّن؛ گندَم زیمی دلِ آلال مَئرِی موسون ؛رخاصی گودن....باد گَنس؛همه چی کَس کِوتی خورد....می مَئر ؛گول باغ؛آلال مَئره ، بِئه بُون!!!برگردان فارسیمادرم؛پیراهن گلدار می پوشید؛می شد ، باغِ گل؛مرا در آغوش می گرفت..در آغوشش می فشرد؛من هم بوی گل می گرفتم...چشمهایش مانند آلاله ی گندمزار...
رژ اگر دارد لبت،دوری کن از پیراهنممادرم با دست میشوید،لباسم را هنوز...
کاش !همچون طفلی ،به دریایِ گرمِ وجودِ مادرم ،می خزیدم ،از آنجادوباره زاده می شدم ،بزرگ نمی شدم ،می ماندم در علفزارمو برای همیشهلبخند می زدم ......
مادرم تو بهشت منی عطر تنت در هیچ کجای دنیا پیدا نمیشود! تو فرشته خدایی که لالایی های مادرانه ات، بی همتا ترین آواز یک فرشته استباور کن تو همان هفت آسمان بهشت بر روی زمینی!...
دستانت را میفشارم مادرمبرجامه ات گل می فشانم مادرمغرق از بوی عطر بابونه ایرنگ سبز امیدی مادرمدرشبهای بی خوابی امهمراز شقایق میشویوقت نماز همرنگ نسترنها میشویبوی عطر اطلسی ها میشویاسطوره تمام دلها میشوی...
جالا دقیقا ساعت سه بامداد است نه خسته ام نه نا امید از سونامی های زیادی رد شده ام کرونا نمی تواند مرا بترساند یا اینکه اینهمه شوق زندگی را در من بکشد و نابود کند من می توانم .....من همیشه یک راه دوم در آستینم دارم ....چون من یک مادرمنهار فردا را درست می کنم مابینش شعرها و ترانه های مورد علاقه ام را گوش می کنم سری به دوستان مجازی در وبلاگ ... فیس بوک ... اینستاگرام ... و تلگرام می زنم ... دمشان گرم شعرهایم را کارت پستال درست کرده اند دوست قدیم...
آینده مندر یازده سالگی یک روز که داشتم با دوستانم توی کوچه گل کوچک بازی می کردم آقایی که مقداری خیار و گوجه خریده بود و داشت از کنار خیابان رد می شد ایستاد و چند دقیقه ای بازی ما را تماشا کرد.. بعد من را صدا زد و اسمم را پرسید. از آقا پرسیدم چرا اسم من را می پرسد. گفت برای این که می خواهد اسم من یادش بماند، چون مطمئن است روزی بزرگ ترین فوتبالیست ایران می شوم. فوتبالیستی که اگر درگیر حاشیه نشود می تواند جهانی شود. پسرعمویم گفت این آقا صفر ایرانپ...
شاید از فردا دوستت خواهم داشتمی دانیاز هر زنی به زنی سرایت که می کنمبه سختی تشخیص ات می دهمازنشانه های توتنها نیستی ات را می شناسمانگاروقت آن رسیده ست به جای آدم های مهاجرو قایق های غرق شدهدست های زیر خاک ماندهبشکه های مشکوک نفترنگ های ناعادلانه ی آدمیبه جای همه ی نیستی هااز هستیخاطره بسازیمبگذار خودم نگاه کنممادرم !چرا چشم های من رارها نمی کنی...
امروز تولد قوی ترین، شجاع ترین، باهوش ترین و زیباترین زن دنیا استتولدت مبارک قهرمان زندگی من … مادرم!...
مادرم همیشه آخرین نفرى بود که گرسنه میشد،آخرین نفرى بود که مى خوابید و صبح ها زودتر از همه بیدار میشد...چاى شیرین و نان داغ و پنیر قبل از مدرسه،رنگین ترین سفره ى صبحانه دنیا بود.مادرم هیچ وقت صداى درد و مریضى هایش در نمى آمد ولى تمام آه و ناله هایم را خریدار بود!مادرم همیشه همینقدر بهشتى بود!...
هر شباز قاب عکس بیرون می آیدچرخی در خانه می زندکنار تختم می نشینددلشوره هایمرااز روی موهای نقره ایمکنار می زندپانسمان قلب مجروح مراعوض می کندو دوباره به قاب باز می گرددمادرم چه در خاکچه در قابهمیشه دلواپس من است !...