دوشنبه , ۵ آذر ۱۴۰۳
به مرگم گر شدی راضی رها کن دستهایم رارها کن دستهایم رابمیرانم به آسانی...
اهل اویم مرا میل دگر نیست بگویم...
امشب از غصه پرم حوصله داری، یا نه ؟می توانی به دلم دل بسپاری، یا نه؟...
مرا خیال توبى خیال عالم کرد همان خیال تو ما را دچار این غم کرد...
میل من سوی شما قصد توسل دارد...
گر تو گناه من شویتوبه نمی کنم ز توجام لبت بنوشم و باز گناه می کنم...
وه چه شود اگر شبیبر لب من نهی لبیتا به لب تو بسپرمجان به لب رسیده را...
گفتی که به وصلم برسی زود مخور غمآری برسم گر ز غمت زنده بمانم...
این که مداوم سرد و گرمش میکنیلیوان چای صبحانه ات نیست کهدل من است میشکند...
صد بار گفتمش وسط حرف من نخندیکبار خنده کرد بیا عاشقش شدم...
تخمین زده ام بعدِ تو با این غم سنگینفوقش دو سه ساعت ، دو سه شب زنده بمانم...
به هر کجا که می رومهمیشه می رسم به توببین چگونه می کشیمرا به مسلخ خودم...
لب تر نکن اینقدرکه زجرم بدهی بازیک مرتبه محکمبغلم کن که بمیرم...
همدردی و هم دردی و درمان دل ماای هرچه بلاهرچه جفاهرچه شفاتو...
یک نفر از جنس احساس تو می خواهد دلمیک نفر مثل خودت اصلا تو می خواهد دلم...
صبح یعنی بغلم باشی و بیدار شومو پریشان کندم موی بهم ریخته ات...
ما سپر انداخته ایم گر تو کمان میکشی...
دریای هستی مناز عشق توست سرشاراین را به یاد بسپار...
تا دستت را می گیرم بی اختیار دست می کشم از تمام دنیا...
ای تف به جهان تا ابد غم بودنای مرگ بر این ساعت بی هم بودن...
من اینجا بس دلم تنگ استهر سازی که می بینم بد آهنگ است...
گبر و ترسا و مسلمان هر کسی در دین خویشقبله ای دارد و ما زیبا نگار خویش را...
هر طایفه با قومی خویشی و نسب داردمن با غم عشق تو خویشی و نسب دارم...
آینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان...
آشکارا نهان کنم تا چند ؟دوست می دارمت به بانگ بلند...
نه به چاهینه به دام هوسی افتادهدلم انگار فقط یاد کسی افتاده...
کاش فردا خبر مرگ مرا برسانند به توهم تو آرام شوی هم دل سرگشته ی من...