یکشنبه , ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
اهل عالم بوی خون میآید از خاک حسینعاقبت نقش زمین شد جسمِ صد چاک حسیننیزه قاتل کجا و سینه پاک حسینمیکند زهرا تماشا با دو چشم خون فشانوامصیبت الامان...
یار جستم که غم از خاطر غمگین ببردنه که جان کاهد و دل خون کندو دین ببرد...
اگه بره سرم رو نیزه هافدا سر تموم بچه هاپاشو برو عزیز برادرمکسی نره به سمت خیمه هااز غصه آب شدمخونه خراب شدمشرمنده زینب وروی رباب شدممادر اومده بالا سرمغرق خون شده پا تا سرممحشری شده برا سرم...
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شدبر دل فاطمه داغ عالم شد...
من غصه ی آن دارم/که غرقه به خون گردیبی سر شَوی ای مولا/از کینه و نامردیگردد دل عالم/از غصه لبالبسیلی و رقیه/کعب نی و زینبواویلا واویلا......
جان تو ای علمدار در راه دین فدا شدغرقه به خون شدی و دست از تنت جدا شدبا چشم تیر خورده دادی ز جان سلاممای خفته در یَمِ خون سقای تشنه کاممزینب میان خیمه آه از غمت کشیدهچشمت ز تیر دشمن چون مشک تو دریدهجا دارد أَر گریبان گردد زماتمت چاکافتاده ای ز مرکب بی دست بر روی خاکبا پهلوی شکسته با قد و قامت خم زهرا به دیدن تو آمد ز عرش اعظم...
چیز دیگر را روایت میکند بی تعارف این دلم خیلی هوایت میکند قلب من با هر صدا با هر تپش با هر سکوت غرق در خون یکنفس دارد دعایت میکند...
کوه وقتی که سنگین می شودسینه اش ازخون رنگین می شودعشق را هرکسی دامان گرفتلاجرم یک عمر غمگین می شود...