متن اشک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشک
خاطراتت شد بغض...
بغض هایم شد اشک...
اشک هایم خیس کرد، همه دنیایم را...
باران آمدو عطر دلتنگی در فضا پیچید
قهوه ای تلخ را نوشیدم ب یادش
ناگاه نگاهش در چشمانم لرزید
بدون هیچ پلکی زدنی نگاه میکرد
چرا دست نوازش نمیکشد
قطره اشکم سرازیر شد
باز هم قاب عکس یادگاری ..
روبروی گلدان شمعدانی درد دل گفتم و بغضم ترکید
از آن روز، اشکهای شمعدانی ،مسئول آب دادن گل شمعدانی شده اند.
دلم بغض دارد ببار باران
دلیل مُردنم تویی
باور نداری
سینه ام را بشکاف
نبش قلب کن.
قابی شدم افتاده از
دیوارهای پُرتَرَک
از سفرهی این زندگی
چیزی نخوردم جز کتک
دنیا مرا آموخت که
در پیچ و خم باشم فقط
یک لاک پشتِ در به در
دریای غم باشم فقط
در روزِ روشن میبَرَد
گردوی عمرم را کلاغ
من، حاصلِ تفریقِ شب
من، تک درختِ توی...
در دل شبهای تاریک آسمان میسوزدم
شعلهای از عشق پنهان بیامان میسوزدم
در هوای وصل جانان بیقرارم روز و شب
چون شهاب از شوق دیدار آسمان میسوزدم
چون نسیم صبحگاهی در گلستان عشق او
بوی خوش از عطر گیسوی جوان میسوزدم
در غم هجران یارم چون شمع سوزانم به شب...
رفتم از خانه به بیرون به خیابانی که
از همان خانه که دیگر شده زندانی که
در دلم آشوب و نم نم باران بزند
سیل از اشکم به جوی خیابان بزند
غرق رویای تو و هرچه که خوانم همه توست
بیگمان هرچه از عشق که دانم همه توست
آمدم تا...
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
دو آتشفشان
فوران کردهاند و نمیدانم
مذابهای ریخته را
چطور باید از صحنه پاک کرد
خشک شدهاند!
خشک شدهام پای این همه غم!
با این همه غم چه باید کرد؟
دو قطره اشک؟ نه بالاتر
دو رودِ اشک؟ نه بالاتر
دو چشمه اشک؟ نه بالاتر
بیا به کوهِ غم انگیزت
به چشمِ تشنه ی آزادی
بُلندقلّه ی کوتاهم! ...
«آرمان پرناک»
صدای موزیکش
چنان بالاست
که شانه ی پنجره ام می لرزد.
گویا همسایه نمی داند
که اشک در چشم های غمگین
به یک تلنگر بند است
«آرمان پرناک»
همه ی
اشک های پنهانی و بی صدا
که از دلتنگی نیست
گاهی
یاد خاطره ای
در تصور چشمهایت
با شوق قلبم تبانی میکند
بی شک
اضطرابهای بی تو بودن را
به امیدی محال تاب می آورم
اما قلبم را...
نمیدانم
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم
ولی، چشمانم بی شرم اند
آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.
شعر: حاجی جلال گلالی
برگردان اشعار: زانا کوردستانی
کوچه را درگیر زیبایی باران می کنی
بانگاهی بید مجنون را پریشان می کنی
مثل شبنم می نشینی روی پلک بی پناه
در پی عطر توام هر صبحدم با اشک وآه
سکوت سرد اتاق را نمى شود
با نور پر کرد
مگر به تبسمى
کرشمه ى چشمى
و دستى که هواى اتاق را
نقاشى کند
حجم سفید را
هیچ قطره ى اشکى
نمناک نمى کند...
.....
امیر برغشى
برای ماهیِ بی وطن
فرقی نمی کند
که در تُنگ شنا کند
یا در اشکِ چشمِ کسی...
«آرمان پرناک»
هر شب
اَجرِ بی مهریِ تو را
با تیممِ اشک هایم تجدید میکنم
دو رکعت نمازِ دلتنگی می خوانم
یٰا رَبْ، لا تَتْرُکُنٖی وَحدٖی
(خدایا ، مرا به حالِ خود رها مَکن)
اسماعیل دلبری
دردهایم پر از غم است
غم هایم پر از گریه،
گریه هایم پر از بغض
بغض هایم پر از فاصله
فاصله ها پر از درد
دردهایم پر از نبودنت!
فراق تو پر از شکنجه
این عذاب پر از تنهایی
تنهایی هایم پر از اشک
اشک هایم پر از دوست داشتنت...