متن اشک
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات اشک
سفـــــــــــــــــــــر
من آمدهام که با تو راهی بشوم
آنی که تو خواهی، دقیق آن بشوم
دریا ببر مرا در آغوش بگیر
من آمدهام که باز ماهی بشوم
سیر تنهایی کنم ، همدم دریا بشوم
اشک ریزم در دل دریای شور
پنهان بکنم اشک تنهایی خویش
به امید دیدار
در این روزها ، بیشتر از قبل عاشق تهران شدم.
شهری که این روزها مرا بیاد نخل های سوخته جنوب کشور در دوران دفاع مقدس می اندازد.
امشب، وقتی تصویر خانههایی را که مردم ترکشان کرده بودند و نمیدانستند وقتی برمیگردند سر جایش هست یا نه، دیدم......
گر که روزی فدای تو شوم
در آغوشت بلدی اشک مرا پاک کنی
بلدی بر سر من دست نوازش بکشی
روز جدایی گر بسوزم در تب تو
سال بعدی بلدی نام مرا یاد کنی
و شاید تو نمیدانی...
و شاید تو نمیدانی که دلتنگم
اسیرِ دامِ تقدیر و نیرنگم
دلآزرده ز روزهای بیرنگم
و شاید تو نمیدانی که بیتابم
چو صحراهای خشک و تشنهی آبم
اسیرِ مه، چو ماهی زیر مهتابم
نمیدانم، نمیبینی که بیرنگم
گرفته زخمها بر قلب و بر چنگم
شکسته چون...
دل گرفتهام، مثل آسمانی که ابرهای تیره بیاجازه مهمانش شدهاند. اشکهایم بیوقفه میبارند، بیآنکه کسی بفهمد این باران بیصدا از کدام ابر اندوه سرازیر شده است.
هر قطره اشکم حکایتی دارد، قصهای از غمی که در سینهام خانه کرده، شبیه برگهای پاییزی که بیهیاهو از شاخه جدا میشوند و در...
چـه دورانیـسـت فریادا، که دیگر همـزبانی نیست
مــیـان کنـجِ تـنــهـایــی، نـگاهِ مـهـربـانــی نیست
چه دورانیست،غـم افزون و دل؛پرخون و دیده تر
که حتی، آشــنایان را ز غمخـواری نـشانی نیست
بـه طاقِ ابـرویِ جانان ، نـمـانـده طاقـتـی درجان
ولی با ایـن هـمه، در دیدگان؛اشــکِ روانی نیست
دلا! بـیـزارم از ایــن زنـدگانـی،...
خیلی خیلی گریستهام،
مگر میشود گریه نکرد؟!
آیا دلیلی برای خندیدن مانده است؟!
برای کمک،
برای خوشحالی،
تا من هم گریه نکنم!
کجاست آن همه خاطرات کودکی
که وقتی بزرگ میشوی
پشت سر خود جای میگذاری!
من،
هنوز هم با آن خاطرات زندهام،
با آن ترانهای که میگوید: کودکیهایم را...
کبوترِ قمری
کبوترِ قمریام...
سه روز گذشته از آن لحظهی خاموش،
که بال گشودی و بیوداع
از پنجرهام پریدی به سوی آسمان.
نه صبح بود و نه شب،
لحظهای بیزمان که در آن
دل من،
چیزی از من،
با تو رفت.
دلم برایت تنگ شده است،
چنان که زمین برای...
زندگی حسرت وصل است میان من و تو،
باران بهانه است ،بگو ، چتر دلتنگی را کجا باز
کنم که نبارد چشمانم،،
یادِ تو هنوز بامن است ای یار
با اشک نشسته ام کنارِ دیوار
صبحی ست که آدینه یِ دل خاموش است
دل تنگِ توام ، نه خواب دارم نه قرار
دلتنگی نشسته کنجِ حوضِ خاطراتِ من،
به رنگِ ماهیِ غمگین، به عمقِ باورم، چه مَن.
نهفته در سکوتِ شب، صدایِ پایِ رفتنها،
همان ترانه تلخی که میخواند در سَرَم، چه مَن.
کجایِ غصه پنهانی، تو ای دلتنگیِ دیرین؟
که هر دم میشکوفی باز، به شکلِ اشکِ شبنم، چه مَن.
درونِ...
تو چقدر سنگدلی محبوبم
اشک در دیده و تو نابینا محبوبم
با نگاهم به تو گفتم نروی اما تو
با کلامت، تو بریدی نفسم محبوبم...
موهای پریشان به کمر افتاده
آتش ز شرارت به جگر افتاده
واعظ به من از توبه سخن گفت ولی
خود از غم عشق تو به سر افتاده
ای راز نهانمانده در اعماق دل
آغوش تو مرهم شده بر طاق دل
هر جا بروم، سایهات آنجاست هنوز
گویی تو شدی قبلهی...
ای بندرِ خسته...
امروز،
موجهایت هم سوگوار شدند،
و آسمانت، بغضِ بیقراری را شکست.
دریا،
نام تو را با اشکهای شور
بر لبهای باد زمزمه میکند...
در سوگِ بندر،
دلی شکست که هیچ دریایی آن را آرام نخواهد کرد..
من نیامدهام دعا کنم...
آمدهام دلم را بگذارم کنار ضریح،
که بماند، بماند برای تو…
نیامدهام از زمین بگویم،
آمدهام تا آسمان را به گریه بیندازم.
حرم تو، جاییست که آدم دلش را گم میکند،
و خدا…
خودش پیدایش میکند.
اشکهای من
شفابخش است
شفابخش بود
که آیینهی لال
شروع به حرف زدن نمود
شفابخش بود
که دیوار
اعتیاد به تَرَکهایش را
ترک کرد
شفابخش بود
که گلدانِ عقیم
فرزندانِ پژمرده به دنیا آورد
شفابخش بود
که پنجره
که منظره
به جنونِ باران رسید!...
پاییز است
،باران نم نم مے بارد ..
خیابان פּ کوچـہ ها گویے به خواب رفته اند.
فضا غرق در سکوت است.
پرنـבـہ اے تنها روے ـבرخت خاطراتمان لانـہ کرـבـہ است ..
زیر سایـہ ے همان בرخت ایستاـבیم ، از نگاـہ سرـבش ناگاه لرز بـہ تنم اـ؋ـتاـב.
نـ؋ـسم בر سینـہ...
دلیل مرگ دل، افتادن از چشم سیاهت بود.
اشک هایم بر زخم هایم می بارند و زخم هایم خون گریه میکنند...
בلتنگت که می شوم رو بـہ اسماט مے ایستم سکوت مے کنم ،بغض ماننـב چاقوے تیز گلویم را می شکافد ..
درد کل وجودم را چنگ می زند ،اسماט بغض مے کنـב به احترام اشک هایم می بارد، ارام با دل شکسته ام به اسمان می گویم در این لحظه...
در موقع رفتنش باران به حال زارم شروع به بارش کرد
اشکم هایم را در قطره قطره وجودش پنهان کرد
اما چشمان سرخم درد قلبم را آشکار کرد
امشب دل از این روضهها پیدا کنید
در اشکِ دعا، آشنا پیدا کنید
میان «به سر»، سورهها میدرخشد
خود گمشده را، خدا پیدا کنید
ز تاریکی این جهان پر فریب
چراغی ز نورِ هُدی پیدا کنید
که هرکس ز خود دور و تنها شده
در آغوش حق، مأوا پیدا کند...