پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زندگی تنها غم استعمر شادی ها کم استزندگی یا ماتم استیا که از دست دادن است...
امان از گریه های زیر بارانامان از زخم های نارفیقانامان از روزگار، از حال این شهر پریشانامان از این هوای غم گرفتهدلم از عالم و آدم گرفتهتمام کوچه های شهر را ماتم گرفته..._برشی از ترانه...
بی سبب مهمان نواز مجلس ماتم نبوداین گلابِ تلخ را از گریهء گل ساختند...
یاران من نامتان زمزمه ی …نامتان زمزمه ی هر شب مستی من استیادتان شوق من و …یادتان شوق من و عشقم و هستی من استدل من در سوک یاران ماتم گرفتهگل من پژمرده در باد فصل باران را غم گرفتهاینجا غمینم شب در کمینمیاران من کو یاری نبینماینجا غمینم شب در کمینمیاران من کو یاری نبینمبرشی از ترانه...
دوچشم دلفریبش بجزماتم ندیدهو دستان لطیفش گلی جزغم نچیدههمیشه سهم قلبش دروغ ودردبودهویک مردهوسران خیالش را ربودهخداونداچه بوده ،مراد ازهستی زن؟به غیر زایش و درد ؛ تحمل مثل اهنکدامین مردعاشق به عهد خود وفا کرد؟بجز مکر و خیانت که رفت و در خفا کرد؟زنان تنها گذشتند ز بد عهدی ایامشدند در جام محنت ؛ شراب تلخ خیامو خونین شد دل زن ؛ به تیغ نامرادیکه در رویا ببیند ؛ هماره رنگ شادی ...
آخرِ رقصِ قلم مرثیه ای در غم توستواژه ها، ثانیه ها، در به درِ ماتم توستتو غزل گونه ترین حالت اشعار منیشعر من حال و هوایش همه در عالم توستمی نویسم همه شب از دل لامذهبِ خویشدفترم صحنه ی عشق است و قلم پرچم توستگرچه محروم از آغوش تو گشتم همه عمردر دلم هست هوایت، نفسم همدم توستشاعری خون به دلم در پسِ این قافیه هاوزن شعرم همه سنگینی بارِ غم توستهادی نجاری...
داغ ماتم هاست بر جانم بسیدر دلم پیوسته می گرید کسی!...
بغض نمیکنم بیا،ببین که خورده ام زمینحرف نمیزنم تو خود،درد وغم مرا ببینمن از تمامِ زندگی،فقط تورا طلب کنمتو باز میروی و من،میشِکَنم فقط همینبغض نمیکنم ولی،حالِ دلم پر از غم استگریه نمیکنم ولی،خیالِ تو مرا کم استچقدر زندگی کنم،تا چون تویی پیدا شود؟!حرف نمیزنم ولی،کمر بدون تو خم است ...گریه میان خنده ام،چگونه میشود دوا؟بیا ببین که در غمت،خانه میان ماتم استتو آن پرنده ی پراز،شکوه و عشق و قدرتیبیا ببین که عکس تو،درون خانه ام ...
تمام کوچه های شهرمان را غم گرفتهدرون خانه جای همهمه ماتم گرفتهبرای ما تمام زندگی رنگ خزان استزمین از گریه های نو بهارش نم گرفتهکجای زخم های کهنه را محکم ببندیمکه زخم تازه جان از پیکر آدم گرفتهدوایی را برای دردمان پیدا نکردیمتن از درد زیاد عاجز شده مرهم گرفتهچه طوفان غمی آمد به ویران کردن ماولی انگار ما را غصه دست کم گرفته...
آذر میرودپاییز میڪَذردزمستانِ سردِ بے تو بودنمیرسد ،از همین حالا ماتم زدھ ےروزهاے در پیشم ......
غم چهارزانو در دلم می نشینددلتنگی بیخ گوشم غوغا می کندلب می بندماماحریف چشم هایم نمی شوماشک روی گونه هایم ذکر ماتم می گیردو منفرو رفته در آهی جانسوزدر خیمه گاه وجودم مرثیه رفتن تو را می سرایم...
باز محرم رسید، این من و گریههایمرفع عطش میکند، فرات اشکهایمباز محرم رسید، دلم چه ماتمزدهکسی میان این دل، خیمه ماتم زده...
چه دشوار است پیمودن ، چه دشوار است پیمودنبه هجران تو منزل هابه یادت آنچنان گریم ، که ماند ناقه در گل هاز خون دل کنم رنگین ، ز خون دل کنم رنگینبه راه عشق محمل ها ، به راه عشق محمل هاز داغت ای گل عطشان شرار افتاده در دل هاز داغت ای گل عطشان شرار افتاده در دل هاالا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاالا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولهاکه عشق اول آسان نمود ، ولی افتاد مشکل هاحسینبرادر بی تو در چشمم چو ز...
خیز و جامه نیلی کن روزگار ماتم شد دور عاشقان آمد نوبت محرم شد...
هیچکس چون ما نگیرد ماتم این ماه را با محرم شیعیان را اتصال دیگری است فرا رسیدن ماه محرم و ایام سوگواری و عزاداری سالار شهیدان و سرور آزادگان جهان حضرت ابا عبدالله الحسین(ع) و یاران با وفایش تسلیت باد...
درد دارد که کسی ضجه ی محکم بزندگونه ی مرد نباید همه شب نم بزندای همه کار و کسِ این منِ بیچاره مخواه-بعدِ تو یک نفر از بی کسی اش دم بزندهر که عاشق شده اینجا نرسیده ست به یارماندنت قاعده را کاش که بر هم بزندشده ام چون پدرِ بیکسِ مُرده پسریکه خودش پا شده تا حجله ی ماتم بزندبعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله در بم بزند...
ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم استمشکی به تن کنید که ماه محرّم استپیراهن سیاه عزاداری حسیناحرام نوکری تمامی عالم استماه محرّم آمده خیمه به پا کنیددلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است...
توو دل، غم مونده… یه ماتم مونده؛ یه چند شب دیگه، تا به محرم مونده…توو دل، غم مونده… یه ماتم مونده؛ یه چند شب دیگه، تا به محرم مونده…دلاروُ بی بی، به اینجا خونده؛ یه چند شب دیگه، تا به محرم مونده…رو دلها، داغ و غمی بنشونده؛ یه چند شب دیگه، تا به محرم مونده…توو راهِ درمونِ هر درمونده، یه چند شب دیگه، تا به محرم مونده…داره صدایِ مادری میاد… بی یار وُ حبیبه… بی یار وُ شکیبه… بی یار وُ حبیبه… آخ! حسین......
چون بوم بر خرابه دنیا نشسته ایماهل زمانه را به تماشا نشسته ایمبر این سرای ماتم و در این دیار رنجبیخود امید بسته و بیجا نشسته ایمما را غم خزان و نشاط بهار نیستآسوده همچو خار به صحرا نشسته ایم...
داغ ماتم هاست بر جانم بسیدر دلم آهسته می گرید کسی...
سوگواری آفتابدر غم شهادت امامی به سوگ نشسته ایم که در بیست و پنج سالگی به سوی اجدادش رخت بربست.مولا جان؛ در محفل سوگ تو، اشکها زودتر از هر دعایی به سویِ آسمان میروند، لحظه ها به انتظار دیدار جمالِ دل آرایت در بغضِ ثانیه ها میتپند، گلهای سجّاده ات، محراب را بوسه میزنند، جبرییل، چون شمع، بیقرارانه میسوزد و صدایِ گریه های مداوم، در و دیوار را غرق در ماتم میکند. پله پله تا خدا رفتنت را ستاره ها در گوش زمین نجوا کردند؛ آن گاه که عرش، ...
از شکست آرزو هر لحظه دل را ماتمی است.....
بر گور عشق خویش شباھنگ ماتمم......
نقره داغم کرده ماتم در همین اوج جوانیخسته از عالم و آدم، خسته از این زندگانی...
چون ماهی مرداب پی راه خروجمماتم که به هر حال دری هست ؟ دری نیست؟...
با گریه نخوابیدهر چقدر هم که ناراحتیدو وجودتان پر ماتم است،با گریه نخوابید چون فردایش قلبتان،روحتان و تنتان چروکیده می شود!دمار از روزگار تان در می آورد صبح هایی کهبا دل مچاله از خواب بیدار می شوید......
ماتم فرهاد کوه بیستون را سرمه دادمن چه بی شرمم که دارم ترزبانی می کنم...
در هوای یاد تو نام رفیق بر تو کم استتو چنان خوبی ک دل از دوریت در ماتم استمن همیشه جای دوست ، تو را برادر خوانمتتو بیش از یک رفیقی من برادر دانمت...
ما همهمان تنهاییم، نباید گول خورد، زندگی یک زندان است، زندانهای گوناگون. ولی بعضیها بدیوار زندان صورت می کشند و با آن خودشان را سرگرم می کنند. بعضیها می خواهند فرار بکنند، دستشان را بیهوده زخم می کنند، و بعضیها هم ماتم می گیرند، ولی اصل کار این است که باید خودمان را گول بزنیم، همیشه باید خودمان را گول بزنیم، ولی وقتی می آید که آدم از گول زدن خودش هم خسته می شود...
با این دل ماتم زده آواز چه سازم؟!...
ماه خون ماه اشک ماه ماتم شدبر دل فاطمه داغ عالم شد...
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکدباز اما بهترین ماه است می دانی چرا؟...
چیست که عالم به فغان آمده تا مه ماتم به میان آمدهبر سر و بر سینه زن...
غبار ماتم تو آبرو بمن بخشید به عالمی ندهم این غبار ماتم را زمان به یاد عزایت محرم است حسین اگر چه شور دگر داده ای محرّم را...