یکشنبه , ۴ آذر ۱۴۰۳
حەزم لە ماڵێکە پەنجەرەکانی گەورەبن؛هەست دەکەم ئێمە دروستکراوین تا تەماشا بکەین...◇دوست دارم تمام خانه ها پنجره های بزرگی داشته باشند،ایمان دارم که ما خلق شده ایم تا از دیدنی های جهان لذت ببریم.شعر:توانا امینبرگردان: زانا کوردستانی...
رفتن تو رفتن نبودمرگ بودداد و بیداد کردن دل بود.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
دلتنگتم ودرد اینجا نبودنت رابا فریادی از ته دل به همه ی دنیا خواهم فهماند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
روزها و شب های بسیاری ست، از خدا می خواهمبا بی تو بودن امتحانم نکند!من الان هم از آن مرگ همیشگی می ترسم!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
دوباره کسی می آید که برودسهمی برای تمام روزهای مردنت را جا می گذارد و نمی کشدت،اما میان مرگ و زندگی شکنجه ات می کند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
مادربزرگم می گفت: دوری از مردمدر این زمانه، سبب نزدیکی به خداست!درست می گفت!مردم این زمانهدرباره ی همه چیز زندگی ات سوال می کنند،جز حال و روزت.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
عزرائیل،موعد مرگ کسی را نمی گوید،وگرنه به من می گفت:زمان فراموش کردن تو در زندگی و جان و مال و حال من مرگم ساعت چند است؟!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
کفشی در دهانت باشد، بهتر استتا اینکه زبانی باشد که با آن دروغ بگوئی.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
راحت می توانم فراموشت کنم اما نیاز هم دارم کهچیزی بزرگ تر از دنیا داشته باشم تا بتوانم درد دوری تو را در آن جای بدهم شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
باید پیشم برگردی،وسعت نبودنت، همچون چشم حریص مردم است،به هیچ چیز پر نمی شود!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
دلم لذت عاشقی های گذشتگان را نخواهد چشیدکاش مثل پدربزرگم بودم برایت،که یک تار سپید موی مادربزرگم،نصفی از موهای سرش را چون برف سپید کرد!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
بی باک نیستم،اما اگر کسی آرزوی رفتن از زندگی مرا داشته باشد تمام دیوارها را برایش پل عبور می کنم.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
خودش را خوب جا می کردو بی آنکه کار بچگانه ای از ما سر بزند،همدیگر را ترک کردیم!او مرا به تنهایی سپرد وخودش هم به آغوش نامحرم رفتاو مرا تنها نگذاشت که نابود شوم،بلکه خودش میل به تنوع و رفتن داشت،میل به زود به زود عوض شدن و عوض کردن!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
من حوصله ی هشت ساعت کار کردن برای بهتر شدن گذران زندگی امو یافتن راهی برای ثروتمند شدنو بدو بدو کردن را ندارم،همین قدر می دانمتو در زندگی ام باشی،زندگی ام از همه کس بهتر خواهد بود!شعر:تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
تو مثل آب شور هستی،هر چقدر از عشقت می نوشم، تشنگی ام فروکش نمی کند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
اینجا اگر بخواهی خودت باشی و برای خودت زندگی کنی،اکثر مردم مانند برادران یوسف خواهند شد!اگر دستشان بیفتی،چاه برایت خواهند کند!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
هیچ از گذشته ام ناراحت نیستم،آن کشتی میان دریا گم شداگر که خوب بود مرا به ساحل می رساند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
خوب که با خودم فکر می کنمتو که نارحتی، من هم نارحتم،تو که غمگینی، من هم غمگینم،تو که می خندی، من هم می خندم،ما این همه با هم تفاهم داریم،می گویم بگو که یکی شویم و خودم عاشقت بشوم!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
بێزارم لێرە، بێزارمشار بازاڕێکی ترسناکەڕیکلامی فەنتازیای ڕەش دەکرێ،تراژیدیایە کراسی زەویخۆر خەریکە یەخەی ئاسمان ئەدڕێ...بێزارم لێرە، بێزارمدەستم بگرە، بابڕۆینەوە لادێکەمانلەوێ دڵی بەردەکان نەرمەئاوی کانییەکان جێت ناهێڵن دەڕۆن و دەگەڕێنەوە لامان...بابڕۆینەوە بۆ لادێ پێم مەڵێ:کە لە قەلەڕەشە دزەکان دەترسێمخاترجەمبە،جگە لە تەزبیحێکی هەڵواسراو هیچ شتێک نابەن....با بگەڕێینەوە بۆ گوندەکەمان ئەم کۆنسێرتە ژەهراوییان...
[نیشتیمان ڕەشپۆشە، بۆیە ڕەشبینم] ببورە ئاڵاکەم، چوار ڕەنگی ڕەنگاڵای... وەلێ لەژێرتا، هەر ڕەشم بینیوە ...ببورە نیشتیمان دەست پێنوس ناگرێ بۆستایشت، لەژێر هەرئاسمانێک هەر پارچە زەویەک تەنها خەمم چنیوە. ...چیت بۆ بنوسم نیشتیمان؟چۆن قەدماغەی برینت هەڵدەمەوە؟ لەشوێنێک ڕۆڵەی خۆتە گەزەت لێ دەگرێ لەلەیەک دوژمنەو خستوتیە هەزار کەمینەوە. ...یەزدان کەی لە شیوەن دەبم بێ بەری؟ کەی ڕەش فڕێدەم؟ تەواوبێ دەردەسەری ئەی نیشتیمان...
وازم لەڕەشیەکانی خەم هێنا حەزمکرد ڕەنگی دڵخۆشی بیبنم... مشتێک پێکەنینم بە چوارچێوەیەکی چۆڵدا هەڵواسی، وێنەی دایکمی تیا دەچوو. ◇خواستم که سیاهی های غم را دور کنم و مشتاق دیدار روی خوشبختی،مشتی لبخند، در قاب خالی، به دیوار آویزان کردم شبیه عکس مادرم شد.شعر: ایمان نریمانبرگردان: زانا کوردستانی...
نمی گویم که دلتنگ توام،فقط از تو می نویسم،اندک زمانی، خودم می شوم!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
ای پیری!گریبانم را رها کن،کم بهانه بگیر،کاش هرگز تو نمی آمدی.شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
فصل ها،روز و شبشان یکی شده ستدر تمنای بودنت!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
می شنوی صدای قلبم را؟!ببین چه با اشتیاق تو را می خواند.شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
از عشق توست که اینچنین زندگانی سر سازگاری با ما دارد!شعر: چنار علیبرگردان: زانا کوردستانی...
خوش به حالت!هر کجا که چشم می گردانمتنها تو را می بینم!.شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
تو بگو،هنوز من،جای خواب و خیالاتت را گرفته ام؟!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
در همه حال،میان تنهایی گم می شومبی تو!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
آیاتو هم مانند منی؟!از خودت تهی هستی!شعر: چنار علی برگردان: زانا کوردستانی...
هیچ قصد و نیتی ندارمبرای دوباره عاشق شدن اما اگر دوباره تو را ببینم بیشتر از حد و حدود جنوندوستت خواهم داشت و برایت جان خواهم داد....نمی خواهم دیگر بنویسم هرچه هم نوشتم، اهمیتی به آن ندادی!اما نمی توانم در هوای تو زندگی نکنم هیچ کاری با عشقت، کردنی نیست....می گفت خودم را راحت کنم دیگر یاد و خیالم سراغت را نگیرداما محال است کسی رابه اندازه ی تو دوست بدارم....دور شدی از من، ولی شبی ناگهان ترکم نکن!به صدایی، دلت یک...
وقتی تو اینجا نیستی،چنان زندگی می کنم،که برای انسانیت حقارت آور است!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
با خود می اندیشم باید مخفی ات کنم در دلم واز همه ی مردم پنهانت کنممن نه تنها به مردمبلکه به خودم هم بدبینم.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
کسی که در سیاره ای مملو از جمعیتتنهایی را انتخاب می کند،دیوانه نیست، دلشکسته است،بیگانه نیست، نا امید است.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
نمی دانم درد بی مادری چگونه ست!اما وقتی مادر در خانه نیستشهر هم از شلوغی خالی ست.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برگرد تا به آن بی ایمانان ثابت کنمکه وجود معجزه در زمین راخرافات می دانند!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
خویشاوندان ما بسیار عجیب اند،برای دیدارشان می میری،اما تا که نمیری، نمی آیند.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
هیچکس نمی تواند در دل منبه دنبال قدم های تو بیایید،تو در میان همه کس در این دنیا برای من تنها کسی.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
درد من این استآنقدر دوستت دارم، که اگر بگویی:فراموشم کن!نمی توانم دلت را بشکنم!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
الان فهمیدم که با رفتنت ضرر نکردم،فقط ضرری از دستم رفت!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
خودم را کشتم و اما نتوانستمدر چشم تو از پول، ارزشمندتر باشم.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
دلیل پرواز من،نداشتن بال نیست،نیامدن توست!شعر:تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
مشکل نقاب این استچون قیافه ی واقعی تو نیستممکن است دیر یا زود بیافتد!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
ماندن با کسی که هزار رنگ و رو داردهزار بار بی حرمتی به خود است.شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برکات خداوند زیاد استچنانکه رزق و روزی دل درمانده ام راپر کرده از وجود تو!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
برایت نوشتم: اگر من بمیرم، از من یاد خواهی کرد؟!از آن زمان با خود می اندیشم اگر تو بمیری،منِ مرده، چگونه یادت کنم!شعر: تنها محمد (شاعر کورد ساکن ولز) برگردان: زانا کوردستانی...
روحم گنجشکی ستکه دور و برم چرخ می زند،اما بر روی طناب گیسوی تو استراحت می کند.شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...
رخسارت را آیینه می کنم برای تماشای خویشتن دروغینم.شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...
پیراهن کهنه ی مادرم را به تو می بخشم ولی افسوس که بوی مادرم را نمی دهی.شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...
تو شرابی که در سینه ام نگه ات داشته امتا برسی، بیشتر می خواهمت.شعر: بروسک صلاحترجمه: زانا کوردستانی...