پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
من ،دوست دارم ،باران را ،وقتی خیابان ، به تو ختم می شود ، در پیچ دستانی که، تفاهم آن را پیچیده استحجت اله حبیبی...
یک تفاهم بین دنیای من است و چشم تو،هر دو یک رنگ است اما این کجا و آن کجا.ارس آرامی...
خوب که با خودم فکر می کنمتو که نارحتی، من هم نارحتم،تو که غمگینی، من هم غمگینم،تو که می خندی، من هم می خندم،ما این همه با هم تفاهم داریم،می گویم بگو که یکی شویم و خودم عاشقت بشوم!شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
یک تفاهم بین دنیای من است و چشم توهر دو یک رنگ است اما این کجا و آن کجاارس آرامی...
از شکار رویاهایم دست بردارآنها را به فراموشخانه تاریخ سپرده اماکنون اندیشه و قلبم به تفاهم رسیده انددیگر در رویا پردازی هایت شریک نخواهم شد...
خوشبختی را در چنان هالهای از رمز و راز فرو نبریم که خود درمانده شناختنش شویم، خوشبختی را چنان تعریف نکنیم که گویی سیمرغی باید آن را از قلهی قافی بیاورد !خوشبختی، عطر مختصر تفاهم است که اینک در سرای تو پیچیده و عطریست باقی که از آغاز تا پایان این راه، همیشه میتوان بوییدش ...خوشبختی را ساده بگیریم ای دوست، ساده بگیریم خوشبختی را تنها به مدد طهارت جسم و روح، در خانه کوچکمان نگه داریم ......
- چرا ازدواج نکردی ؟+ پیش نیامد ... اولها فکر میکردم کارهای مهمتری باید بکنم. بعد فکر کردم باید با زنی در مسائل مثلا خیلی مهم تفاهم داشته باشم !دیر فهمیدم که تفاهمی مهمتر از این نیست که مثلا دیوار را چه رنگی کنیم و اسباب خانه را چه جوری بچینیم و تابلوها را کجا بکوبیم و شام و ناهار چی درست کنیم و سر همه این ها با هم بخندیم !...
پیوندمان نسیم تفاهم و دوستی رابرعرصه ی مصفای زندگی می پراکندما آغازین با هم زیستن راجشن میگیریم.حضور شما عطر صفا و مهربانی محفل ماست...