پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
یا صاحب القلب الحنون یا ساکن وسط الجفون یا مالک نور العیون وحشتنى بجنون: ای صاحب دل مهربان، ای نشسته در میان مژگان، ای مالک نور چشم، دیوانه وار دلتنگتم....
قلبمتا ازم دور میشی دلتنگمرو همه چشامو میبندممن به تو علاقه مندمای واینقطه ضعف منه اون چشماتتو ببین چه کاری دستم دادمثل تو دیگه نمیادبلد حال منیمیدونی مال منیعشق تو چشاته یعنیعشق اون چشاته یعنیپشت تو هر چی بگناز تو رسیده به مندیوونتم جدیدااون چشاتم پدیدنوقتی میایصدای پاتو که میشناسمشبیا رو جفت چشام میذارمشبمون این تن بمیرهبشکنه دست کسی که بخوادچشماتو ازم بگیره..._برشی از ترانه...
دلتنگمو خیالِ توپونه ای خشک استدر دستانمکه هرچه بیشتر خُردش می کنمعطرش بیشتر زندگی را بر می دارد...
تو شدی همه دنیام، هرجا بری اونجام، دست تو دستام عاشق توام،عاشق توام میشناسم تورو بهتر از هرکی که بگی احساسم، واسه هیچکسی نیست جز تو یکی عشق تو واسه من تکراری نمیشه دلتنگم، دیگه دل تو دلم نیس واسه تو، دلتنگم میدونی فقط این حسو به تو دارم چون تو برام میمونی همیشه..._برشی از ترانه...
و من سخت برای منی که روزگاری از درون من پرکشید دلتنگم ......
برای آنکه بدانیکسی که داده به تو ابروان زیبا راکشیده گوشه چشمت غروب دریا رادر استوای تن و انحنای لب هایتفشانده عطرخوش طره چلیپا رابه دشنه های پر از التهاب مژگانتفزوده ناز تب آلوده و فریبا رامیان اینهمه آدم فقط به وامق دادبهای حسرت دیدار روی عذرا راببین دفتر تاریخ کج مداری هانشان کوزه مجنون و سنگ لیلی رافدای وسعت جغرافیای دستانتکه برده طاقت چشم انتطاری ما رابرای آنکه بدانی همیشه دلتنگمنهاده ام کف پایت تمام دنیا را♤♤...
دلتنگتم ودرد اینجا نبودنت رابا فریادی از ته دل به همه ی دنیا خواهم فهماند.شعر: تنها محمدبرگردان: زانا کوردستانی...
به دیدارم بیا ! دلتنگم امشببه مانند صبا ، دلتنگم امشبزدی آتش ، دلِ دیوانه ام راز دوری، بی وفا! دلتنگم امشب-بادصبا...
دلتنگم و دلتنگ تو بودن نه گناه استکه دلتنگ تو بودن به خود احساس قشنگی ستارس آرامی...
اگر چه دیدمت اما هنوز دلتنگمهنوز مثل تو تنها... هنوز دلتنگم.قسم به برق نگاهت، به ناز لبخندتقسم به شوق تماشا هنوز دلتنگم.رسید وقت جدایی و بعد هر بوسهچه گفت صخره به دریا؟: "هنوز دلتنگم".شبیه حوض که ماه است در دلش؛ هرچندرسیده ام به تو، اما هنوز دلتنگم.چه باورم بکنید و چه باورم نکنیدهنوز... مردم دنیا! هنوز دلتنگم......
از اولین دقیقه های جمعه من به قیامِ تو دلخوشماز هجومِ دلبرانه های شیرینتا تعرضِ بی مهری های خودسراز فریادِ عاشقانه های بیهوده تا ضجه های گلوگیرِ" نرو ؛ بمان ؛ برگرد "جمعه ها...تو یک لشکری و منچه زود از بیقراریزمین گیر میشومدلتنگم..." آتش بس "...
شب است و باز دلتنگم دوبارهبه جز از دل سرودن نیست چاره...
به همه می گویم،حساسیت فصلی دارم!تا گستاخی چشمانم راکه مدام می خواهند به همه بفهمانند،که دلم برایت تنگ شده است را،کتمان کنم!...
سخت دلتنگم و آغوش تو را می خواهمکه قرار دل بیچاره ی عاشق بغل است...
امروز جهان تعطیل است.. تو اما فکر می کنیاین یک پنجشبنه معمولی است.. و تمام مردم دنیا با تو هم عقیده اندحق با شماستاتفاق مهمی نیفتاده استمنبرای تودلتنگمهمین.!...
همه ی شهر فهمیدند، --دلتنگم!تو چرا،خودت را به \کوچه ی علی چپ\ زده ای؟! ...
عزیزمن رفته سفر نگاه من خیره به درهمیشه چشم براهشمکه اون برگرده از سفربا رفتنش دلم شکست غمی رو صورتم نشیتتو نبودش بغضم شکستاشکام رو صورتم نشستخدایا چشم به راهشمدلتنگم و بیقرارشم...
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست...
\پاییزی\خبرداری که دلتنگم خبرداری که پاییزست؟خبر داری ز آهی که فلک را غرقِ آتش کردنمیدانی چه ها آمد بلا پشتِ بلا یاراقسم بر تارِ گیسویت که حالم را مشوش کرد خزان هم چند وقتی هست ، خودی اینجا نشان دادهو مردی که دلش خونست، زند پُک ها به سیگارشدلش مملو شده از خاطراتِ تلخِ این کوچهکه میبیند دوتا عابر، و دستی گردنِ یارش هوا دلگیر دلم دلتنگ عجب دلگیر و دلتنگمنه در یادی نه یاری که شود مهتاب شب هایمدلم آتش دما ...
عشقت میان قلب وُجایت کنارم خالی،دلتنگم وُ حالم، حالِ آشفته حالی !...
دلتنگم؛ دلتنگ روزهایی که استرس شب را داشتم بغضم نگیرد، اما گرفت...دلتنگم؛ دلتنگ اشک هایی که سعی بر جاری نشدنش داشتم؛ اما جاری شد.از همه بیشتر دلتنگم؛ دلتنگ کودکی ای که شروع نشده تمام شد....مبینا سایه وند...
وقتی می گویم دلم حتی برای تاریکی و سیاهی شبهای کوچه ساکت و بی چراغتان تنگ شده، باید بفهمی، هزاران بار بیش از آنچه به رویت می آورم، دلتنگم. باید بدانی هزاران بار بیش از آنچه تصورش را می کنی، غریبم. باید بدانیم، آن به امید دیداری که آخرین بار گفتیم، آرزوی کوچکی نبود! ما در بُعد میل ها و ملالت ها، از یاد برده بودیم که دنیا، روی چرخِ لحظه ها می چرخد. از یاد برده بودیم، زندگی را و عشق را باید در زمانِ خودش زیست. از یاد برده بودیم که چیزهای زیادی هستند...
دلتنگم......برای کسی که مدت هاست بی آنکه باشد،هر لحظه زندگی اش کردم...با آرزوهایشبامحبت هایشبا بی قراریش زندگی کردم!...
وقتی با زمان پیش نمی روی وقتی انگار هیچ کجا ،دیگر جای تو نیست وقتی انگار خودت را در کسی جا گذاشته ایوقتی نفسهایت بوی آه می گیرد آنوقت میتوانی بگویی. دلتنگمسولماز رضایی...
شب هایی که بغض دو دستش را دور گردنم حلقه میکند اشک هایم از بی پناهی تمام صورتم را می پوشانند من تمام شهر را به دنبال آغوش گرمت زیر و رو میکنمو تنها آغوش سرد خاطرات در نبودت مرا پناه می دهد...!من عجیب دلتنگم نویسنده: کتایون آتاکیشی زاده...
دڵم ته نگه !بەڵام هیمای، --هەر پێ ئەکەنم!🔄 برگردان:دلتنگم!اما هنوز، -می خندم! سه عید فه لاحی (زانا کوردستانی)...
دلتنگم نه برای تو ...دلم برای خودم تنگ شدهبرای مَنِ کنارِ تو ... ...
خواستم بگویم دوستت دارماما جمله ها ابترندپشت این ظاهر بی خیالدو چشم خیسشوری انتظار را شره می کنندغمگین نیستمخسته[بودم و حالا] نیستمشادمکه داشتن و داشته شدنرویداد دو سویه شادی ستبیش از هر آنچه بگویمدلتنگمآخر در دست های دوستت دارم«ای کاش» لانه کردهمی گویم:ای کاش از این خیابانای کاش از این گذرای کاش روی این نیم کتپشت ویترین آن دکاناین سوی پنجرهرو به منظره خیس خیابانانگشتانتسرنوشت رها مانده انگشتان مرابه ...
امشب کمی دلتنگم ...فقط کمی .قدر آنکه بخواهی کهکشان را در مشت بسته ات بگیری ،یا بخواهی خورشید را در آغوش بیاوری...یا بخواهی اقیانوس را یک جرعه سر بکشی ...همین قدر .......این شب ...حجم دلتنگی من را ریخته است روی شانه های دیوار ...دیوار دارد از رطوبت اشک هایم ترک بر می دارد ....
گرفتم روی سر قرآن طلب کردم وصالش راشب قدر است و دلتنگم خداوندا تو یاری کن...
من بیشتر از هرچیزی ت دنیا دلتنگم...
سالهاست منتظر نشسته امسالهاست چشم دوخته ام به پنجرهدرست کنار همان پنجره ای که دستانمان را رنگی کردیم و به پنجره زدیم تا یادمان باشد ابدی بمانیم.کجایی مرد ؟نکند غیرت مردانه ات بگذارد دستانم جلوی پنجره به امید تو خالی بماندسالهاست زیر برگ های پاییزی تنهایی قدم میزنم ، یادت می آید ؟در روز های سرد پاییز دستانم را بین دستان مردانه ات قفل می کردی و میگفتی رهایم نکن ، الان چه شد که خودت رفتی؟سالهاست به نبودنت فکر میکنم ، بودی اما کنارم نه!...
من به اندازه ی پروانه شدن دلتنگم......
دلتنگم! نه برای دیروزهای گذشته،نه برای امروزی که هدر رفت...دلتنگم!برای تک تک روزهای آینده ایکه قرار است کنارِ تو سپری شود!...
تو را ندارمو دلتنگمو دلم قرص است ،که انتهای خوشِصبر و انتظار تویی ......
جناب شعرهای منحواست هست دلتنگم؟برای حجم آغوشتتمام عمر می جنگم...
دلم می خواهدشب هایی که دلتنگم،تو را از خیالم بیرون بکشمو کنارت بنشینم!خیره بر چشمانتهی برایت چای بریزم،و هی چای سرد شودو دلمان گرم...قشنگ حرف هایمان که گل کرد؛مثل دوران کودکیکفش هایت را پنهان کنمکه نتوانی بروی!غافل از اینکه تو پا برهنه می روی،که من صدای قدم هایت را نشنوم......
.چهار فصل نگاهت را دوست دارم، اما برای...شهریورِ آغوشت دلتنگم..! ️️️...
دلتنگی یعنی تو را در هیچ کسنه می توان دید نه می توان ساختدلتنگمدلتنگ دوباره دیدنتدلتنگ شنیدن صدای خنده هاتدلتنگم دلتنگ ...
جناب شعرهای من حواست هست دلتنگمبرای حجم آغوشت تمام عمر می جنگم...
من هنوزهم دلتنگم ..!دلم به سویش پرواز مى کند ولى پشت دست دلتنگى هایم را داغ گذاشته امکه دیگر غرورم را فرش زیر پاى بى احساس ترین آدمِ دنیا نکند !...
دلتنگم!گفتنیهایم همینقدر کوتاهاندو همینقدر عمیق ......
دلتنگمدلتنگ کسی که هیچکسم نبود... همه کسم شد!و در آخر بی کس ترینم کرد و رفت......
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ..دمت گرم و سرت خوش باد !سلامم را تو پاسخ گوی در بگشای!منم من میهمان هر شبت لولی وش مغموم .منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور .نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم .بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم...
مثل میوهی افتادهئیدلتنگممیوهئی که درختش را بریدهو بردهاند.....#شمس_لنگرودی ....
روشنایے صبح نوید عبور تاریڪیست ڪاش!امروز خوشبختی ببارد،صبح بخیرے بگویےجانِ دلم ،سخت تو را دلتنگم .....
دلتنگم و دیدار تو درمان منستبی رنگ رخت زمانه زندان منست...
وقتی دلتنگمبه تو میاندیشمیاد تو مربعی.ست محو و لرزاندر زمینه ی خاکستری روشندر این مربع هامن با بهم زدن پلکهایمگذشته را نقاشی میکنمبین من و توغبار و دیوار استبه سحر این مربع هامن از دیوارها می گذرمدر رسیدن به توتنها راه گذشتن استباید چراغ رنگ به دست بگیرمو در خاکستریهایمبه دنبال تو بگردمای کاش ای کاشمی توانستم یک قطره بیشتربا سرخ نقاشی کنم......
برگرد دیگر طاقت دوری تودر من اندک شده دلتنگم به توبه من عادت شده زخم توتو دلم چه خوب جامونده اسم تو...
دلتنگم و دیدار تو درمان من استبی رنگ رخت زمانه زندان من است!...