سکوت میکنی
شاید لمس کند
راز و رمز نگاهت را
دل به سکوت نشسته من
...
آی ی ی زندگی!!!
موهایم یا شرافتم؟!
کدامین،
به خطر انداخته تو را؟!
(رها)...
گره به گره وُ
رج به رج
دخترک،
بالا می کشید قالیِ دار را،
نکند کوتاه شود،
--دارِ آرزوهایش.
(رها)...
ترانه ای را
بارها می توان گوش داد
و تورا
دوست داشت
و به جان مهمان کرد
ای ترانه باران
...
پاییز بود
وقتی نگاه تو
گم شد
و من دوباره
میان دلتنگی هایم
پاییز شدم
...
چه شبها
در خیال خود دویدم
رویای باتو بودن را
ازفاصله های دور
در شبهای تنهایی
...
خالی ام از عشق
و درگیر نبودنها
چون خشک رودی
در انتظار بارش عشق
...
غروبهای سرخ
گم می شوم
در کوچه های دلهره
منتظر غروب تنهایی ام
...
درخشان
در آسمان شبی تاریک
ستاره ای هستی
که درخشان نموده ای دنیای مرا
...
ریشه دوانده است
عشقت
که میشکند صدای سکوت را
در لابلای ثانیه های زمان
...
گیسوانت آغشته
به عطر بهار نارنج است
که شکوفه می دهد
در گیسوان عنبرافشان بهار
...
می زنم آهنگ عشق بر جان یارم هر زمان
دیده را در راه می دوزم شبی از شوق جان
...
شعله می کشد
اسفند
برای دیدن دوباره ات
ای بهار زندگی ام
که چون شعله می مانی
...
سفر کردم
پنهانی
به سرزمین گرم دلت
در زمستان یخ زده
وتو
بی خبر از این سفر کردن من
...
تنها
در این دنیای غریب
درپی
واژه ای هستم
که بسرایم
تنها
چشمان تو را
...
خلوتِ شبهایِ من
پر شده است از
واژگانی
که چشمِ در چشمِ تو
خلوت کرده اند
...
--دسته ی تبر،
یا،،،
-- کاغذ کتاب؟!
...
انتخاب؛
با درخت نیست!
...
حسرتِ باتو بودن
سایه افکنده است
بر خیمهِ دل
بی امان، غوغا می کنند؛ حسرتها
...
گوشه ای ز جهان آرزوهایم به صد جهان چنین نمیدهم:)....
نگار منجزی🦋...
گم شدم
در واژه های شعرم
میان چشمان تر
و تاریکی ظلمت
پس از دیوانگی ها
تو را گم کرده ام
...
قاب کرده ام
بر دیوارِ دلم
تصویرِ چشمانی را
که زیباترینِ قاب دنیاست
...
دریای چشمانم
طوفانی اشک شده است
بیا
ای روشن تر از مهتاب
در شبهای رویایی دریا
...
به آسمان ها؛
پرواز خواهم کرد-
برای رسیدن به تو...
***
اگر خیالم پَر بگشاید!...
بهانه می خواهد
دیدار تو
پنجره عشق را
باز کن
که تشنه ی بارانم
ای زیباترین بهانه بودن من
...
هر سحر
اوج می گیرم
با طلوع دوباره تو
ای فاتح صبح سحرگاهان من
...
پشیمان نیستم
اگر در پای دلم
قربانی احساس خودم باشم
چرا که
دیوانه تو
پشیمانی نمی داند
...
دل می بندم
به سردی سکوت
به برگهای زرد پاییزی
بی خیال
نیمکتهای خالی
که تنها دلبسته تو هستم
...
دوست داشتنت
هر چه می گذرد
بیشتر
خلع سلاحم می کند
بی سبب
تو را دوست دارم
...
پای دل
که به میان می آید
شکوفه می زند
دامن احساسم
و غزل غزل
شعر می ریزم
به پای عشق
...
شاید باور کردنی نباشد،
امّا،
با رفتنت--
گل های گلدان
پژمردند!
(رها)...