دلگیر
هر چه کردم تا که دل ،
دل ،گیرَد از ،
چشمانِ دلگیرت،نشُد.
..................
حسن سهرابی...
من آن موج خموش و بیقرارم
تویی ساحل
و من راهی به آغوشت ندارم.
حسن سهرابی
ساهر...
و چه دردی است که در قافیه باشی امّا......
هیچ ردیفی تو را یار وفادار نباشد...
آسمان آبی
پرده یکرنگ آغازین شورش اَبرهاست
در سرزمین لاله های واژگون
حسن سهرابی...
ما بیخیال بودیم...........دل بیقرار بودیم
اَندر خیال یاران............ بی اعتبار بودیم
حسن سهرابی...
دلداده طوفان نهراسد ز نسیمی
که سُراید غزلش را
نفس باد صبا یی...
من آن موج خموش و بیقرارم
تویی ساحل
و من راهی به آغوشت ندارم...
جهان خالی تر از آنست که پیدا نشود
بوی قدمهای تو،
در باور خشکیده آن....
خسته تر از آنم
که سُرایم غزلی را که
تو در آن باشی.
حسن سهرابی...
دلداده طوفان نهراسد ز نسیمی،
که سُراید
غزلش را نفس باد صبایی...
در سرم هوای دیدنت بود ولی
اَبر بارانی،تورا
با خشم ز چشمانم گرفت.
حسن سهرابی
sohrabipoem...