شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
پشت پنجره ای سرد دلم یخ زده استتنها دستهای تو ستکه به سمت چشمانم باز می کندپنجره ی زندگی را...
نوازشم کن دستهای تو برف را آدم میکندمسعود احمدی شامکانی...
دست های تو مرا آرامم کرد.دست های تو دنیای مرا رنگین کرد....
امشب روحم رابه موسیقی آرام صدای تو می سپارمو جسمم رابه تجسم نوازش دستهای تو..با آغوش بازتسلیم قانون شب می شومشاید امشب دوباره به خوابم آمدی ......
دستهای مردانه ات ...تکیه گاه روزهای تنهایی ام شدمن آغوش آفتاب را ...با دستهای تو به آغوش کشیدمرعناابراهیمی فرد (رعناابرا)...
میبالم به عشقبه توو میفشارم دستهایت راوقتی بی پروا عشق میدهیمن با دستهای توحل کرده امهمان معمای محال راکه فقط نگاه تو فوتش بودو امروز همان جاییبه انتظارت مانده امکه هیج عاشقانه اینمیتوانستسطر به سطرش کندروی کاغذپس تا نفسی هستمیبالم به عشقبه تو ......
مرا به بهشتنیازی نیست ،بهشت من جاییستمیان دستهای تو و آغوشت ......
دستهای تو️خود خورشید است...️وقتیکه با نوازش گونه هایمصبحم را بخیر میکنی...