مرا نیست هوش..
عقب افتادگانیم در رکاب دوست
تا دوست نخواند مرا نیست هوش...
مستی من..
شور و شوق تو دارد جهان هستی من
یک گوشه نظر از تو و آن مستی من...
پاییز بیاید..
یک قدم مانده که پاییز بیاید و هزار
بوسه بر چشم من و برگ درختان بزند...
شعر و شادی یا که خنده..
ای که زیبایی سرود عشق خوان
ای که در جان منی تو کشت آن...
باز دار..
یار خود خواندیم و افکار تو را چون راز دار
سینه ام آتش گرفت چشم و زبانم باز دار...
سه نقطه...
یعنی مطلب ناتمام است
شکوه شعر توست
چون بوسه ای...
بر چشم عام است...
خویش باد..
صبحتان زیبا و نورش بیش باد
آتشش بر جان ما و خویش باد...
سلامت نور چشمیست که بر جان میگزارم
کلامت درد عشقیست که آن طاقت ندارم...
آنچه زیبا بود چشمان تو بود
بوسه بر شعر و من و جان تو بود...
چه زیبا بود لبخندت
فریبا بود لبخندت
ز شوق عاشقی هر سو
قلم زیبا و دیبا بود لبخندت...
هزاران سپاس و هزاران درود
به چشمان زیبای که از من سرود...
تو کشت آن..
ای که زیبایی سرود عشق خوان
ای که در جان منی تو کشت آن...
دل کند رامی..
دریا را گفتم
گفتم آرامی
گفت در خلوت
گفت مادامی
بوسه بر کامی
میزند معشوق
دل کند رامی...