پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
به آتش میکشد..رنج ها را لاله ها بردند و خونبیخود از کنجی نمی آید برونای که درجان منی تو گوش کنحرفها ناگفته ماند خاموش کنگوش کن این سرزمین افسون شده ستخاک آن مرداب و دل ها خون شده ستتا به کی باید سرود عشق خوانتا به کی افسونگری و کشت آن باید امشب آتشی بر پا کنیم گرد آن شمع و کمی پروانه را رسوا کنیمگرچه آتش روشنی بخش است اما آتش استگر بیافتد دست نادان عالمی را او به آتش میکشد...