پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
عسل می خواهم چیزی را به توبگویم من نه تاجیکم، نه پشتون من نه هزاره، نه زی ترکممن نه ازبک، نه بلوچممن نه ایماق سترگممن یک انسان دوستم .یک شب کنار پنجره روی بام آسمان، با ماه به درد دل نشستمهمین گونه مات و مبهوت ماندم در غربت در تصویر خیالم از وطن یک صفحه سیاه و سفید کشیدمعسل شرمنده ام به کابل میروم کابل شهر شوخ و شنگ دختران است. افسوس افسوس که ،ناله ها و شکوه هایشان ،تنهایی و غم هایشان ،به طالع فردا نمیرسند.دختران...
پرِ پرواز》یادم می آید روزی پرسیدی چرا هیچ وقت موسیقی گوش نمیدم ...؟!چرا هیچ وقت به طبیعت نمیرم ، چرا به کافه ها نمیرم ،چرا هیچ وقت عکسی از هنرمندان و زیبایی ها در خانه ام قاب نکرده ام ....؟!آن روز جوابی نداشتم بگم برات اما حالا که بهتر دارم فکر میکنم از کجا معلوم...!؟ شاید تنها موسیقی دلخواه من ،صدای تو باشد♡و تنها تصویری که چشمانم از دنیا می بیند فقط و فقط تصویر زیبای تو ...؟!😊چی میتونه اینقدر زیبا و شنیدنی باشه که هیچ وق...
نامه عاشقانه عزیز به زیبایی یک شهر ♡■فرشته جانم ،ماه من انار سرخ و خوش رنگ من ، پرتقال زرد و خوش طعمم عطرت از شهر بیرون نمیرود و امروز تنها چند کلمه در راستای تو نوشته ام :دلم تنگ توستپرتقال من بعد تو دیگر عاشق نشدمکوچه ها هم دیگر شعری نگفتند،خاطراتت تمام در لابه لای روزها،خیالت در گرد خانه ام می گشت.و من تمام غروب ها از پشت پنجره چشم به راهت می نشینم مثل عادت همیشه چشم به راهت می نشینم با چه شعر ها که دلتنگ خواندنت ماند...
جانا دگر از حسرت دیدار چه گویمترسم بمیرم و نبینم امشب روی تورا به ماه بنگر ،به ماهعزیزحسینی♡...
راه تویی ، درد تویی ،درمان تویی آنچه هست و نیست تویی ، سبز تویی ،زرد تویی باران تو ،برف تو ، همه و همه تو عشق تو ،خدا تو. عزیزحسینی...
از نامش پیداست زندگی .دیگر به دنبال چه هستی ...؟زندگی را باید زندگی کرد ، چه تلخ چه شیرین بهشت و جهنم را همینجا تجربه کن . دنیای دیگری هم بعد از مردن باشد شاید دیگر حاکم خودت نباشی .عزیزحسینی...
میخوام بدونم وقتی خدا میدونه مسیرمون بهم ختم نمیشه چرا هر روز این چای ته کشیده سرد رو داغ تر از دیروزش میکنه و منو با جمله ی دوستت دارم و صبر داشته باش امیدوارتر میکنه به امیدی که رسیدن نداره...؟عزیزحسینی...
(گندم زار موهایت)وقتی دلم برایت پر می کشد بردار روسری ات را که در راه رسیدن به تو در گندم زار موهایت گم شوم و عشق را لابلای موهای بلندت ببافم و در هر گره اش به آن کوچه ی بن بست نگاه مخملیت هزاران بار دل ببازم وقتی دلم برایت پر می کشد در خلوت خیال شعرهایم بیا قدم بزنتا از سفره ی سرخ لبانت انار به چینم و در امتداد نگاه مخملیت چشم به چرانم وقتی دلم برایت پر می کشد بگذار بدون تو تا همیشه کال بمانم و با خوش رنگ ترین ل...
در آخر چال گونه هایت بهار را نیز در دام زیبایی اش انداخت 😉❤️عزیزحسینی...
نکند شب بشود باز مهتاب از شدت بازی باد لابلای موهای بافته ات میخکوب شود تو چطور توانستی ...؟پشت پنجره های بی طلوع بن بست بی هیچ واهمه ای زیر انجماد خاطرات به خواب روی ....!عزیزحسینی...
همه به جز تو شعری ست نخوانده اما تورا باید در یک هیاهو بی هیچ واهمه ای برای پاییز شال و کلاه کرد و در تاریکی شب دور از تمام ستاره ها در طنین چشم های پر از اشتیاق به هزاران اتفاق فرخنده به بلندای مژگانت و به دام عمیق چال گونه هایت برای گوش های تشنه آواز زمزمه کرد عزیزحسینی...
در دنیا کسی به جایگاه و هدف والا میرسد که دانش کافی داشته باشد نه مدرک تحصیلی کافی ....عزیزحسینی۱۴۰۲/۱۱/۲۵۲۰۲۳/۲/۱۳00:56...
همانقدر که در زیبایی شهر تاثیر گذاری چند برابر آن در ویرانی قلب ها گناه کاری عزیزحسینی🍀...
☘️شاید که باتو سبز شود☘️شاید که باتو سبز شود ☘️❣️این زمستان سرد و بی رنگ ....شاید که آشتی کنی ☘️🫂 مهتاب رویمشاید که شیرین شود این دوری و تلخی شاید که از دیدار تو سبز شود این بهار شاید که باتو عطر گل یاس بگیرد این غزل ☘️شاید که باتو سبز شود ☘️این بخت سیاه منخدا قسمت کند رویت ببینم که شاید باران دلتنگی رنگین کمان شود🌈شاید که نسرین تو با غم عشق سازگار آیدشاید که غرور پنجره باتو شکست شاید منظره پشت...
در حسرت عشق یار می سوزم اما اسیر یار دیگر نخواهم گشت عزیزحسینی...
☘️شاید که باتو سبز شود☘️شاید که باتو سبز شود ☘️❣️این زمستان سرد و بی رنگ ....شاید که آشتی کند ☘️🫂این عشق با مهتاب رویتشاید که شیرین شود فنجان تلخ دوری از بیان دوستت دارم ها😋شاید که از دیدار تو سبز شود این بهار خزانشاید که باتو عطر گل یاس بگیرد این غزل ☘️شاید که باتو سبز شود ☘️این بخت سیاه منخدا قسمت کند رویت ببینم که شاید باران دلتنگی رنگین کمان شود🌈شاید که نسرین تو با غم عشق سازگار آیدشاید که غرور ...
هرکس از دید یک نفر زیباست و تو تنها زیبای این عشقی☘️❣️عزیزحسینی☘️...
به نام آنکه تورا آفرید تادوستت دارم هایم چون خیابانی خالی از رهگذر چون گلی ربوده در صحرا چون مادرانی شب نشین تا سپیدار صبح بیدار می نشینند تا نغمه عشق را برای فرزندانشان جاری کنندتورا نیز چون ابرها در آسمانم چکید تا تنها نماند دوستت دارم هایم 🌱❣️عزیزحسینی❣️🌱❣️☘️❣️🌱...
شب که می شهغصه ام سنگینهبجای تو ماه رو میگم غمگینهتنهایی کوچه رو گم می کنمبغض گلوم رو اه می کنماما بدونهر چقدم که دور باشیچیزی عوض نمی شهعزیزحسینی🌱فرشته رضایی☘️❣️ti. .amo f...
بعضی از چیز ها اجباریست باید داشته باشمچون دوست داشتنت❣️🌱عزیزحسینی❣️ti. .amo f...
فرشتهای تبسم و گل سمبلای فرشته ی چش آهوعشق فصل قشنگیست که ماهی نداردتو بیا ماه این فصل باشومن با یادت همراه شومو یک روز را در خیابانبه دنبالت بگردمتو بیا مال این قلب باشدر آغوش میگیرمتمی بوسمتو تمام کوچه و خیابانهای شهر راحرص میدهمتو بیا دست مرا بگیرببر یک جای دورجایی دورتر از دورجایی که یک منو تو باشیم و بسیک منو تو برای عشق کافیستعزیزحسینی❣️ti. .amo f...
طلوعی که هرگز غروب نخواهد کرد دوست داشتن توست و چی زیباتر از شبی است که ماهش تویی❣️عزیزحسینی❣️Ti. .amo f...
بزرگترین لطفی که در زندگی میکنی این باشد لطفی که در زندگی میکنی را فراموش کنی🌱عزیزحسینی☘️...
تو همان تشنگی های دم دم اذانی که هیچ وقت سیرابت نشدم ...عزیزحسینی...
خدای من توییکه هر ثانیه به اذان لبخندت نماز دوست داشتنت را ذکر میکنم عزیزحسینیZIbamatn.ir...
هرچه کردم نشد که بشود بگویم دوستت ندارم تا آمدم بگویم دوستت دارم جانم را گرفتند تا مبادا دلت بر تنم بلرزد ....عزیزحسینی...
در راه رسیدن به تو مرگ هم عاشقانه ایست آرام عزیزحسینی...
انگار چیزی مرا سمت تو می کشانداما عشق نیست چیزی فراتر از عشق .......
گر نباشد دیده ی تو بر دنیای خویش عزیز کسی دگر نخواهم گشت جز فرشته ی مرگ عزیزحسینی...
هرگز ندانستم مهر در کجای دلم لانه داردکه اینقدر بی تفاوت در همه جا لانه میکنم کبوتریم در گیسوانت که پرواز کنان در کوچه های لبخندت به دنبال لانه میگردد بگو در کدام خانه ایی بگو در کجای این شهر غربت درد دوره ات کرده است تو بگو تا من نیز با تو همسو شوم تا درد تنها به دورت نگردد.عزیزحسینی...
دل را برده ایی با خود در جای دیگر این عشق جز تو بر کسی معنا نداردعزیزحسینی...
قبل از دوست داشتن و دوست داشته شدن احترام گذاشتن را به یکدیگر هدیه کنیمدوست داشتنی که احترام نداشته باشد نبودنش یک احترام است عزیزحسینی...
لبخند هایش را لا به لای مو هایم بافته ام تا مبادا نسیمی بوزد و لبخندش را به صحرا و بیابان ببردآنجایی که از نظرم محو شودعزیزحسینی...
کمی با من از عشق سخن بگو جانا زندگی کوتاه تر از یک قهر ساده من و تو ست عزیزحسینی...
چشمانت را از دوستت دارم پر کرده اییزبانت را از دوستت ندارم و من هنوز هم از میان تمام دروغ های دنیا دروغ چشمانت را دوست تر میدارم عزیزحسینی...
چشم های تو آغاز غرق شدنم بود عزیزحسینی...
نگاه کنجای تو کنارم خالیست سکوتت را بشکن و صدایم بزن بگذار طنین صدای تو قهقهه های لب هایم شود نگاه کن بی تو حتی هیچ بارانی عاشقانه نمی بارد سکوت نکن حرفی بزن چشم هایت هنوز دوستت دارم می سرایدنگاه کن همه جا خالیست از تو برگرد به آغوش عاشقانه ها که دیگر این عشق هم بی تو نمیشود که نمیشود عزیزحسینی...
درست زمانی که داشتم فراموشت میکردمشعرهایم به بن بست دوست داشتنت برخورد کرد دوباره عاشقت شدمعزیزحسینی...
وقتی... صدای خنده هات می پیچه توی کوچه هاوقتی ...خاطرات دست به دست هم میدهند تا تورو از یاد نبرموقتی هیچ صحنه ای جزتو درون خاطرات قاب نمیگیردوقتی تنها یادگار من از تو یک دوست دارم می ماندوقتی ...شعرهایم به جزتو به خواب دیگری تن نمیدهدوقتی باز یک من می مانم و یک شعری که هرگز خوانده نمیشود دیگر چه فرقی میکند باشم وقتی نباشی. ..نباشی... عزیزحسینی ...
گاه دیدنت هم چاره ای دلتنگی نیستبسکه شیرین شده ایی آنقدر شیرین شده ایی که دیگر مرا فرهاد میخوانندعزیزحسینی...
شاعر شدم و به شعری چون تو گرفتارم این چنینعزیزحسینی...
ثانیه ،ثانیهجهان را کوک کرده ام در وصف دوست داشتنت .. عزیزحسینی...
پیچیده ترین پیچکی که دورش پیچیده ام دوست داشتن توست ...عزیزحسینی...