پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چون رشته ای پیچک به دور تو پیچیده ام و دیگر خویش را از تو باز نمی شناسم.شعر: هیوا قادربرگردان به فارسی: زانا کوردستانی...
من؛ نه ابرم که ببارمنه کویرِ خشک و تشنهپیچکم منپیچکی که غرقِ رویا، مست و شیدا،از تَنِ عشق؛ رفته بالا✍شیما رحمانی...
روی دیوار/فضولی اش گل کرده /پیچک همسایه پرویز مخدومی...
زلف سیاهت بر آستان دلم ، دلربایی می کند...پیچک اندیشه ام در سودای چشمت ، جان نثاری می کند...بهزاد غدیری/ شاعر کاشانی...
رها می شوم🌺 رها می شومدر این سر مستی ِ مستخبری خوش،مرا خوش تر ڪرددلتان خوش باشدقلب تان بی غصهڪینه ها از دل دور آه !چه حالی دارد ، این سر مستی مست !!ڪه مرا چون نفس باد صبایا ڪه چون پیچڪی ، پیچیده به عشقتخبری خوش، مرا خوش تر ڪرد وه ! چه حالی دارد ، این سر مستیِ مست !! پروانه فرهی (پرر) ۱۴ دوصفر...
پیچیده ترین پیچکی که دورش پیچیده ام دوست داشتن توست ...عزیزحسینی...
پیچکی در خانه دارم با صدایم آشناستبا غزل های من و حال و هوایم آشناستدوستش دارم کنارش می نشینم روز و شبریشه و برگ و گلش حتی برایم آشناستزلف افشانده ست از هرسو به بام خانه امبا خیال نیمه شب های رهایم آشناستدر حیاط خانهٔ همسایه ها سربُرده استبهتر از من با همه همسایه هایم آشناستمی شناسد رهگذرها را ولی بیش از همهبا دل پر آتش عقده گشایم آشناستآن قدَر نام تو را در پیش او آورده امبا تو ای نام آشنای آشنایم آشناستارس آرا...
(بی پروا)در هر دم و بازدممدر رگ و پیوند مندر غم پنهان مندر جان و تنمپیدا و ناپیدای منیهمچون پیچکیاز ساقه های خشک و عریان منمی پیچی و بالا می رویفزاینده و بی پرواپیچک سبز خیال منیتو خدای منیآرام و بی همتا. @fattaneh hazrati pichak...
(دلبر)همه ی راه ها و کوچه هابرای من به یکجا منتهی می شوددر ذهنم تو را می خوانمبا نگاهم تو را جستجو می کنم...کاش در کوچه های عاشقیکنار گلدان های شمعدانیدستانت را پیچک تنم می کردیتا با تو عبور کنماز کوچه های دلبریدلبر کجایی؟ @fattaneh hazrati pichak...
(عشق)دستم را بگیربه دنبال من بیاتا تو را با حریم امن نگاه پر از نیاز خود آشنا سازمبا من بیاتا تو را به خلوت ترین کوچه های دلمقدم زنان ببرمبا من بیا به خلوت شبانه امتا زیباترین واژه هایم راکه آبستن شکفتن استبرای تو دست چین کنمبا من بیا تا پروانه واربه دور پیچک تنهایی ات بپیچمبا من عبور کن از مرزهای تنمتادر من آرام گیریو من آرام ترین باشم... @fattaneh hazrati pichak...
خس تنهای کویر به ز پیچک که به آغوش خسی می پیچد...
دستهایم پیچک می شود دور تنتموهایم مثل بافه های ابریشمآبشار میشود روی مخملیه صورتت_توو اما _توباران می شوی ومیباری....
عشق پیچکی ستکه دیوار نمیشناسد!...
برگهایت را که از چشمانمدهانمو انگشتانم بیرون زدهمی بوسمقیچی کوچکم را برمی دارمتمامش را هَرَس میکنمشب اماباران به زیر پوستم میزنداز استخوان هایم عبور میکندبه پاهایت می رسدبیشتر قد میکشیخوب میدانمیکی از همین روزهاخواب که بمانمتمامم را بلعیده ایچه کسی خواهد فهمیدکه تو پیچکی شده بودیبه دور رگ های من....
پیچک یکی از قشنگ ترین و سبزترین گلهاست...اما سمج تر از گل پیچک تو عمرم ندیدم..برای سبز موندن و رسیدن به نور به هر چیزی می پیچه و چنگ میزنه..عین سیریش خودش رو به داربست، تنه درخت، آجر لب پشت بوم، میخ روی دیوار و حتی توری پشت پنجره می چسبونه..انگار ساخته شده واسه سبز موندن به هر بها و بهانه ای..باغبون ها زیاد پیچک رو دوست ندارن چون می دونن بیشتر درختهایی که ستون تن پیچک میشن عاقبت خفه میشن و می میرن..انگار فشار آغوش سبزش زیاد هم زندگی بخش نیست......
کاش میشد که نگاهم به تو پیوند خوردچشم در چشم توباشد به توسوگند خوردعشق جاری شود از برق نگاه من و تواشک در گوشه ی لب ها گل لبخند خوردسینه از غصه و غم های جهان دور شودقلب چینی صفتم بار دگر بند خوردکاش بین من وتو قفل جدایی شکندجای پاییز به تقویم دل اسفند خورد قامتم سرو شود دست تو پیچک گرددلبم از جام لبت شهدِ می و قند خوردآذر رئیسی...
و عشقپزشک حاذقی است !که نسخه ی تمام درد هایم رالابلای موهای تو پیچید . . .✍🏻:همایون بلوکی...
سخت است به دنیا بیایی اما ببینیآنقدر ها هم که شنیده ای زمین تعریفی ندارد!برای همین در همان لحظه ی اول فقط گریه میکنی!با هزار ترفند آرومت میکنند و تو را برای یک عمر زندگی درون جاده ای پر پیچ و خم آماده میکنند!از آن روزهای زمینی شدن سال ها میگذرد و امروز سالروز همان روز و همان گریه و همان آمدن است!و من از این امروز ها در زندگی ام زیاد دیده ام اما هر بار حس تازه ای از زندگیمانند یک پیچک درون باغچه ی قلبم رشد میکند و من &...
تو دوست داشتنی ترین پیچکی هستیکه دلم می خواهدبه دست و پای زندگیم بپیچیو مدام قد بکشی در لحظه هایمو حالم را خوب تر کنی......
آغوش تو بهار است سبز می کند طبیعت تنم را...گل می دهد گونه ام وقتی...می پیچد پیچک دست هایت...دورِ تنم......
تو دوست داشتنی ترین پیچکی هستی که دلم می خواهدبه دست و پای زندگیم بپیچیو مدام قد بکشی در لحظه هایمو حالم را خوب تر کنی...️️️️...
حسادت میکنم به استکانِ پر از چایی که لبهاتو میبوسهحسادت میکنم به گلِ سرخی که رو میزِ اتاقِ تو میپوسه.حسادت میکنم به پیرهنی که تنت رُ توی آغوشش گرفته،به اون تقویمِ رومیزی که دستات ورق میزننش هفته به هفته.حسودی میکنم به اون نسیمی که میپیچه به دورت مثلِ پیچک،به مهتابی که میتابه به چهرهت شبا که خوابی مثلِ یه عروسک.حسادت میکنم به شونهی تو که هر روز گم میشه تو عطرِ گیستحسادت میکنم به دستایی که کشیده میشه رو گونهی خی...
در حالِدوست داشتن تواَممثل پیچک بی دیوار......
اصلاًمهم نیستتو چند ساله باشیمن همسن و سال تو هستممهم نیستخانهات کجا باشدبرای یافتنت کافی استچشمهایم را ببندمخلاصه بگویمحالاهر قفلی که میخواهدبه درگاه خانهات باشدعشق پیچکی استکه دیوار نمیشناسد...
احساس من به تونه شبیه بوسهای ممنوعه استنه پرندهای آزادو نه بوتهای محتاج به خاکاحساس من به توشبیه آرزویی برآورده استشبیه پیچکی بیتاب که تا خدا میرود...
بیا با هم تانگو برقصیم... می خواهم بپیچم چون پیچکی براندام نیلوفرانه ات......