متن حقیقت
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات حقیقت
                    
                    
                    در آینه ی هستی 
من صدایم به سکوت آمد و بر باد نشست
بادِ بیچشم، مرا برد و به فریاد نشست
این منم ـ باز همان داغِ زمینخوردهی پیر
که به تعبیرِ غلط، در دلِ ایجاد نشست
نه خدایی، نه منی، نه تو و نه هیچ کسی
فقط اندیشهی محضیست...
                
                    
                    
                    دنیا پر شده از چهره های ویرایش شده و لبخندها گاه تنها سپری از هراس اند! 
در خلوتی دور اما می شود انسانی را دید بدون  فیلتر، بی نقش
طوری که حقیقت نفس می کشد..!
                
                    
                    
                    حق زبان رب است و نغمه از اوست
هرچه او گوید، زرین و نیکوست
هر نسیم از لب جانان که وزید
در دل آتش، گل امید دمید
هر صدا جز به حقیقت ننوازد
هر سخن جز به صفا جان مسازد
گر زبان جز به حق آوا کند
راه باطل به...
                
                    
                    
                    تو از ذاریات و طور و کنعان مرا مپرس
ألنّـجـم و قـمـر و راز رحـمان مـرا مپرس 
تا واقعه حـدید و مجــادل نخـوانده ام
از حشر و ممتحن و میـزان مرا مپرس
                
حقیقت این است که حقیقت وجود ندارد...
                    
                    
                    آزاده باشیم و حقیقت را بگوییم
در وادی اندیشه راه حق بجوییم
گاهی بگوییم از غم و بیهمنوایی
از سستعهدیها و رنج بیوفایی
هرچند خوب است از گل و ریحان بگوییم
از شمع از پروانه و  هجران بگوییم
هرچند درد عاشقی درد کمی نیست
این درد را غیر صبوری مرهمی...
                
عشق را در فیلم ها تماشا کردیم و در کتاب هاخواندیم در واقعیت رویا بافتیم…
                    
                    
                    پرسیدند جذابیت  در چیست؟ 
پاسخ دادم :سادگی بهترین زباییست که مورد پسند من است..
ساده و زیبا باش  محو تماشا باش
                
                    
                    
                    نادان را از هر طرف بخوانی نادان است..
سکوت محکمه پسندترین پاسخ برای افراد نادان است 
گر با بد ،بد کنی پس فرق چیست.،
باید فرقی بین انسان دانا با نادان باشد..
                
                    
                    
                    نه گرد، نه تخت
زمین
حلزونی بود
که هیچگاه 
شاخک هایش را
برای قاچیدنِ حقیقتِ بیگ بنگ های محلی
تیز نکرد
با اندیشه ای پُرپَرده و لزج
نه دست کشید از
دیوار برلین
نه دست می کشد از
دیوارِ برلین دیگر
نه دست خواهد کشید از
دیوارِ برلینِ دیگرتر
آه!...
                
                    
                    
                    زندگی کوتاه است
درست مثل موهایت
درست مثل دست هایم.
بیرون بپر
از این خوابِ طولانی
و لمس کن
پلکِ حقیقت را...
«آرمان پرناک»
                
                    
                    
                    گاهی همه چیز عجیب است
تو عجیبی 
من عجیبم 
همه چیز عجیب در عجبا
عجیب تر از آنچه که فکر می کنی
عجیب بودن  
در لابه لای لحظات  
گم می شود  
در تو و من  
در هر چیزی که لمس می کنیم  
و در هر چیزی که درک می کنیم...
                
                    
                    
                    رابطه ای که میدانی
 سرانجام نداره شروع نکن 
سنگ زیاده ولی   ...... گنجشک هم جان داره .....🥀🖤
                
                    
                    
                    خودت خودتو بساز :!
اینجا کسی نمی خواد بهتر از اون باشی .....
                
                    
                    
                    خیره به حقیقت
پَس پَس رفت
ت.........ا
از بامِ شب افتاد،
اینک او مانده
با دست هایی
درازتر از پ.......ا .