چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
عاجز فاصله ام ثانیه هم دل تنگی ست...
واحد اندازه گیری متر نیست اشتیاق است مشتاق که باشی حتی یک قدم هم فاصله ای دور است...
گله ای نیست من و فاصله ها همزادیم / گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست...
عشق از آن ڪسانے ستڪه یڪدیگر را با هَر فاصلِه اے دوست مے دارند…️...
ای موج پر از شور که بر سنگ سرت خوردبرخیز فدای سرت/ انگار نه انگارتا لحظه ی بوسیدن او فاصله ای نیستای مرگ / به قدر نفسی دست نگهدار...
مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آبدر دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست...
کم کن این فاصله را..عمرم فرصت نداردپاک کن گونه هایت را..اشکت قیمت نداردبنگر چشم بارانیم را..طاقت این همه محنت ندارددل لب فرو بست و گرفت روزه سکوت..صحبت ندارد...
نرسد دست تمنا چون به دامان شمامی توان چشم دلی دوخت به ایوان شمااز دلم تا لب ایوان شما راهی نیستنیمه جانی است درین فاصله قربان شما...
نه!وصل ممکن نیستهمیشه فاصلهای هستاگرچه منحنی آب بالش خوبی استبرای خواب دلآویز و ترد نیلوفرهمیشه فاصلهای هست......
اگه حتی بین ما – فاصله یک نفسه – نفس من و بگیربرای یکی شدن – اگه مرگ من بسه – نفس من و بگیرای تو همسقف عزیز -ای تو همگریه ی من – گریه هم فاصله بودگریه ی آخر ما – آخر بازی ی عشق – ختم این قائله بود...
زندگی، راز بزرگی است که در ما جاریستزندگی فاصله آمدن و رفتن ماسترود دنیا جاریستزندگی، آبتنی کردن دراین رود استوقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایمدست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟هیچ!...
مهم نیست تا کجا فرار کنی. فاصله هیچ چیز را حل نمیکند. وقتی توفان تمام شد، یادت نمیآید چگونه از آن گذشتی، چطور جان به در بردی. حتّی در حقیقت مطمئن نیستی توفان واقعاً تمام شده باشد. امّا یک چیز مسلّم است. وقتی از توفان بیرون آمدی دیگر همان آدمی نیستی که قدم به درون توفان گذاشت…! ...
گره کور شنیدی ؟ دل من با دل توفاصله دور شنیدی ؟ تن من از تن تو...
-سلام ای شب معصوم .میان پنجره و دیدن ؛همیشه فاصله ایست .چرا نگاه نکردم ؟!…...
این همه فاصله را نمی توانم تحمل کنمخوبِ من طاقتم کم استکم تحملمدارم اتمام حجت میکنمباید دستم را که دراز میکنم برسد به گونه ی زبر مردانه اتبازوی گرمتیا یقه ی پیراهنتبیش از این فاصله را تاب نمی آورممن کم تحملم...